یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۳:۱۴

یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۳:۱۴

کجا پنهان شود آن صوت نیکو؛ به مناسبت زادروز بانو پریسا
از روزهایی که با آواز دلکشش و با ترانه “الا ای پیر فرزانه”* بر آهنگی از حسین علیزاده در جشن هنر شیراز خوش درخشید و نامش آوازه‌ای یافت دو سه...
۲۶ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: حبیب حسینی فرد
نویسنده: حبیب حسینی فرد
چرایی صرف سی سال سرودن شاهنامه توسط فردوسی!
اگر سخن فردوسی، هنوز بر دل ما می‌نشیند، چه دلیلی جز این می‌تواند داشته باشد که آن الگوی شهریاری او، هیچ‌گاه در ایران تحقق نیافته و روح ملی، همچنان در...
۲۶ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: باقر پرهام
نویسنده: باقر پرهام
مسئله‌ی تقصیر
آن‌ سالی که دبیرستانم کنار دریا بود؛ همکلاسی‌ئی داشتم که می‌گفت پدرش مدتهاست با قایق به دریا رفته و برنگشته‌ است. همه‌ی ‌خانواده مدتها بود که از او خبر نداشتند....
۲۵ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
«حداقل دستمزد» چرخه معیوب هرساله
انجمن علمی سیاست‌گذاری اجتماعی دانشگاه تهران، به‌ منظور بررسی ابعاد مختلف «تعیین حداقل دستمزد»، نشستی را در روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، در دانشگاه تهران با حضور سه کارشناس برگزار...
۲۵ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: محبت یاری
نویسنده: محبت یاری
سالگرد درگذشت کارل مارکس؛ سخنرانی فردریش انگلس به هنگام خاکسپاری وی!
مارکس قانون ویژه حرکت ناظر بر شیوه تولید سرمایه‌دارى عصر حاضر و آن جامعه بورژوایى که زاده این شیوه تولید است را کشف کرد. کشف ارزش اضافه، ناگهان مسأله‌اى را...
۲۵ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: فردریش انگلس
نویسنده: فردریش انگلس
اینجا تهران است
اینجا لُس آنجلس نیست، لاس وِگاس هم نیست، اینجا تهران است، منطقه یِ فرشته، از هفت دولت آزاده، خاموش آرمیدهِ در شبهایِ شمال
۲۴ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: حسن جلالی
نویسنده: حسن جلالی
٨۵ برنده جایزه نوبل خواستار آزادی بی‌قید و شرط نرگس محمدی و دیگر زندانیان سیاسی شدند
در حالی که فشارها برای بازگرداندن نرگس محمدی به زندان افزایش می‌یابد، برندگان جایزه نوبل از سراسر جهان طی بیانیه ای موضعی قوی در این مورد اتخاذ کرده‌اند. در یک...
۲۴ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: گزارش
نویسنده: گزارش

زنده‌باد همه‌ی سد شکنان، سپیده رشنو!

این‌جا همان کوچه است و حالا زنی ۲۹ ساله بازگشته با حقیقتی که دیگر نمی‌خواهد از کسی پنهانش کند. بی این که بدود، بی این که فرار کند و بی این که بیمِ روبرو شدن داشته باشد. بازگشته تا بر چهرهٔ زادگاهش، بر چهره‌ی روستا بنویسد زنده‌باد همه‌ی سدهایی که شکستند و زنده‌باد همه‌ی سد شکنان. بنویسد زنده باد فاتحانِ ایستاده بر سدها، زنده‌باد ویداها…

با سامان داشتیم می‌زدیم‌ بیرون که راه بیفتیم سمت خرم‌آباد. سامان گفت : «پس شال نمیاری؟» گفتم نه. گفت: «اون‌جا تهران نیست، ایرج (پدرم) قاطی می‌کنه، با دلخوری میندازی سرت.» با نیشِ بازی گفتم «زن، زندگی، آزادی» که فقط برای تهران نیست. ‏

گفت: «مِه کاری وات نارم، خوت دونی و ایرج.»

سپیده رشنو در زادگاه خود

بعد از یازده ماه داشتم می‌رفتم خانهٔ پدری. چرا یازده ماه؟ چند ماهیش آنروزهای قبل از خبرِ تعلیقِ دانشگاه بود. ایرج فکر می‌کرد دخترش سرش را زیر انداخته، توی تهران روسری سر می‌کند و دارد درسش را می‌خواند. اصلاً به همین خاطر بود که با برگشتن به تهران بعد بازداشت اول موافقت کرده‌بود. که دخترش نه تنها سر نکرده‌بود، قید دانشگاه و درس خواندن را هم زده‌بود و آن حالت قهریِ خانواده را هم به جان خریده‌بود. بخش دومِ این یازده ماه برمی‌گردد به پروند‌ه‌‌ی دومی که فی‌الفور بعد از خبر تعلیق دانشگاه ساخته‌شد و ممنوع‌الخروجی از تهران تا حالا.

‏شب رسیدیم. پدرم حمام بود. چند بار رفتم جلوی درِ حمام صداش کردم. ادای پشه‌ی توی مهمونی را درآوردم که: «ایرج… ایرج… » جواب نداد. بعد یازده ماه هم‌چنان قهر بود. خونم تلخ شد و انگار که از آن خونِ تلخ به اندازهٔ بُزاقی نشت کرد توی دهانم که نمی‌شد قورتش داد. سامان توی اتاق‌خواب نشسته‌بود و مادرم جلوی تلویزیون. هر دو سکوت کرده‌بودند.

‏ از حمام که آمد بیرون پریدم و با همان لختی، پوستِ خیسش را بغل کردم. لاغریِ میانسالی نشست توی بغلم.‌ ریش‌های سیاهِ حنا هندی گذاشته‌اش و کله‌ی سفیدش از هفت فرسخی داد می‌زد که هم‌چنان زندگی را دوست دارد و نمی‌خواهد سفیدیِ سال‌های زحمت از سر تا ریشش بنشیند.

‏یک سال دوری و دلتنگی و رفتن توی نقشِ پشه، نیشش را باز کرد. راند اول به خیر گذشت. یعنی اصلاً نفهمیده بود کله‌ی من تهران تا خرم‌آباد را چه شکلی آمده. عصبانیتِ تا این‌جاش هم برای همهٔ تیترهایی بود که در شبکه‌ها دیده‌بود یا چیزهایی که مادرم ازش قایم کرده‌بود و از دهن همسایه و آشنا شنیده‌بود.

‏فرداش از خانه می‌زدیم بیرون که برویم خانه‌ی مادربزرگم که توی روستا بود. مادرم گفت: «هوا سرده، یک کلاهی بپوش که سرما نخوری.» گردن کج کردم و خندیدم که نترس ملوک، چیزی نمی‌شه. رفتیم خانه‌ی مادربزرگم. همسایه‌‌ها با دهان باز و بعضاً لبخند زُل می‌زدند. کمی توی تخمِ چشمِ روستا چرخیدیم، به مادربزرگ سری زدیم و برگشتیم.

‏برگشتیم و پدرم دم خانه بود. داشت با ماسه و شن و بیل ور می‌رفت. به رد چشمش که خوردیم، چشم تنگ کرد و نگاه تیز. عصبانیت دهانش را خط صافی بدل کرده‌بود. سوت راند سخت زده‌شد.

‏داد زد سر مادرم که تو بلد نیستی به بچه‌ات بگی چطور لباس بپوشه؟ گفتم به خودم بگو. دوباره رو به مادرم داد زد یعنی تو نمی‌فهمی این‌جا روستاست و ما آبرو داریم؟ دو نفر از همسایه‌ها روی پشت‌بام بودند و شاهد دعوا. گفتم چرا به خودم نمی‌گی؟ بابام یک تهدیدی کرد رو به مادرم که بهش بگو یک چیزی بندازه روی سرش. ایرجِ شاکی بود. دوباره پشه شدم تا قبح دعوا بریزد و بقیهٔ سکانس دعوا توی خانه اکشن بخورد. شب هم قهر بود. هم با من، هم با مادرم. یک بار دیگر هم دعوا شد، بحث شد اما چیزی برای همیشه عوض شده‌بود. پذیرفته؟ نمی‌دانم. ولی دیگر می‌داند که چیزی نمی‌تواند جلوی من را بگیرد.

‏این‌جا «دست‌به‌زانو»ست. ساد‌ه‌ روستایی در ده کیلومتریِ مرکز شهر خرم‌آباد. جایی که در مدرسهٔ دو کلاسه‌اش اولین اِنشایم را خواندم. جایی که تونلِ حجاب‌بان ندارد اما مرد‌ها و حتی خود زن‌ها، به سفت روسری‌ بستنِ زن‌ها عادت کرده‌اند. شبیه مادرم که می‌گوید احساس می‌کنم لختم. می‌گویم اولش همین‌طوری است. آدم احساس می‌کند پوست سرش باد می‌خورد بعد کم کم عادت می‌کنی. کاش مردهای همین روستا یک روز روسروی بپوشند تا شاخ دربیاورند که چرا این پارچه باید دور سرشان باشد.

‏ این‌جا دست به زانوست و گل‌افشانِ پنجم همان کوچه‌ایست که زن ۲۳ ساله‌‌ای در تاریکیِ شب با عرقِ سردی پشت گردنش از آن دوید برای آینده‌ای که یک مِه غلیظ بود. دوید برای سرزمینِ مقدسِ فردیت. که یا باید می‌ماند و تبدیل به هیئتِ زندگیِ از دست رفته‌ی غم‌انگیزی می‌شد یا می‌رفت برای زندگی و همه‌ی خسارتِ رفتن را به جان می‌خرید.

‏این‌جا همان کوچه است و حالا زنی ۲۹ ساله بازگشته با حقیقتی که دیگر نمی‌خواهد از کسی پنهانش کند. بی این که بدود، بی این که فرار کند و بی این که بیمِ روبرو شدن داشته باشد. بازگشته تا بر چهرهٔ زادگاهش، بر چهره‌ی روستا بنویسد زنده‌باد همه‌ی سدهایی که شکستند و زنده‌باد همه‌ی سد شکنان. بنویسد زنده باد فاتحانِ ایستاده بر سدها، زنده‌باد ویداها…

منبع: اینستاگرام نویسنده

تاریخ انتشار : ۲۷ دی, ۱۴۰۲ ۶:۰۷ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

موفّقیّت انتخاباتی چشم‌گیر شما، نشانهٔ نیاز جامعهٔ آلمان به نیروی چپ صلح‌دوست و مدافع حقوق بشر است!

ما باور داریم که این دست‌آوردها قابل تعمیم و گسترش بسیار بیش‌تری‌ست. قدرت‌گیری حزب آلترناتیو برای آلمان که بخش‌هایی از آن به حکم قطعی و غیر قابل اعتراض دادگاه اداری عالی آلمان «راست‌گرای افراطی قطعی» می‌باشند، وظیفهٔ حزب شما در مقابله با آن را به نیاز مبرم روز تبدیل می‌کند. ما اطمینان داریم که حزب چپ آلمان با تکیه بر انسجام کنونی خود و با توجّه به نیروی جوان و پویای موجود در آن، توان آن را دارد که با عزم سوسیالیستی در این مبارزه نقش تعیین‌کننده‌ای ایفاء کند.

ادامه »
سرمقاله

ریاست جمهوری ترامپ یک نتیجهٔ تسلط سرمایه داری دیجیتال

همانگونه که نائومی کلاین در دکترین شُک سالها قبل نوشته بود سیاست ترامپ-ماسک و پیشوای ایشان خاویر مایلی بر شُک درمانی اجتماعی استوار است. این سیاست نیازمند انست که همه چیز بسرعت و در حالیکه هنوز مردم در شُک اولیه دست به‌گریبان‌اند کار را تمام کند. در طی یکسال از حکومت، خاویرمایلی ۲۰٪ از تمام کارمندان دولت را از کار برکنار کرد. بسیاری از ادارات دولتی از جمله آژانس مالیاتی و وزارت دارایی را تعطیل و بسیاری از خدمات دولتی از قبیل برق و آب و تلفن و خدمات شهری را به بخش خصوصی واگذار نمود.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته
ظریف

استعفای ظریف تبعیضی جدید بر تبعیضات گذشته!

در جمهوری اسلامی، قوانین تبعیض‌آمیز کم نیستند و سال‌هاست که علیه این قوانین مبارزه صورت می‌گیرد. اکنون، افزوده شدن تبعیضی جدید بر تبعیضات گذشته نگران‌کننده است. تأسف‌بارتر آنکه برخی ایرانیان لائیک و سکولار خارج از کشور بدون توجه به شیوه ارتجاعی عزل ظریف از …

مطالعه »
یادداشت

قتل خالقی؛ بازتابی از فقر، ناامنی و شکاف طبقاتی

کلان شهرهای ایران ده ها سال از شهرهای مشابه مانند سائو پولو امن تر بود اما با فقیر شدن مردم کلان شهرهای ایران هم ناامن شده است. آن هم در شهرهایی که پر از ماموران امنیتی که وظیفه آنها فقط آزار زنان و دختران است.

مطالعه »
بیانیه ها

موفّقیّت انتخاباتی چشم‌گیر شما، نشانهٔ نیاز جامعهٔ آلمان به نیروی چپ صلح‌دوست و مدافع حقوق بشر است!

ما باور داریم که این دست‌آوردها قابل تعمیم و گسترش بسیار بیش‌تری‌ست. قدرت‌گیری حزب آلترناتیو برای آلمان که بخش‌هایی از آن به حکم قطعی و غیر قابل اعتراض دادگاه اداری عالی آلمان «راست‌گرای افراطی قطعی» می‌باشند، وظیفهٔ حزب شما در مقابله با آن را به نیاز مبرم روز تبدیل می‌کند. ما اطمینان داریم که حزب چپ آلمان با تکیه بر انسجام کنونی خود و با توجّه به نیروی جوان و پویای موجود در آن، توان آن را دارد که با عزم سوسیالیستی در این مبارزه نقش تعیین‌کننده‌ای ایفاء کند.

مطالعه »
پيام ها
٨ مارس گروه کار زنان سازمان فداييان خلق ايران (اكثريت)

روز جهانی زن: مبارزه برای برابری در سایه تحولات سیاسی

زنان ایرانی سال‌هاست که در صف مقدم مبارزات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای حقوق برابر ایستاده‌اند. آن‌ها با وجود محدودیت‌های شدید، علیه تبعیض جنسیتی، فقر زنانه ، زن‌کشی، کودک‌همسری و نابرابری‌های ساختاری مبارزه کرده‌اند. تاریخ مبارزات زنان، حکایت گام‌های استوار و دل‌های امیدواری است که در برابر ناملایمات ایستاده‌اند. آنان چراغ فردایی روشن را برافروخته‌اند، جایی که عدالت و برابری طنین‌انداز خواهد شد.

مطالعه »
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

کجا پنهان شود آن صوت نیکو؛ به مناسبت زادروز بانو پریسا

چرایی صرف سی سال سرودن شاهنامه توسط فردوسی!

مسئله‌ی تقصیر

«حداقل دستمزد» چرخه معیوب هرساله

سالگرد درگذشت کارل مارکس؛ سخنرانی فردریش انگلس به هنگام خاکسپاری وی!

اینجا تهران است