شیرین وثوقی در این متن این پرسش را پیشروی ما قرار میدهد که چگونه افسانه و همدستیهای علمی به ایجاد مبنای معرفتی برای یک سیستم اشغالگری و آپارتاید کمک میکند تا خود را بهعنوان «تنها دموکراسی در خاورمیانه» معرفی کند.
این متن جهت ارائه در یک پنل که گروه «نظریه فعالیت تاریخی فرهنگی-SIG» با موضوع گمانه زنی در زمینه آیندهسازیِ آرمانشهری در تاریخ (۱۰ ژانویه ۲۰۲۴ ) سازماندهی کرد، تهیه شده است. نویسنده در مقدمه منتشر شده آورده است: «در شرایط حاضر و جنگ غزه در رابطه با رشتههایمان به نقش خود بهعنوان مربی و دانش پژوه زیاد فکر کردهام و از این رو تصمیم گرفتم کنکاشهای ذهنیم را در اینجا به اشتراک بگذارم. با سپاس از کسانی که در مورد پیش نویسهای قبلی نظراتشان را ارائه کردند، هر اشتباهی در این متن به خود من بر میگردد. باعث افتخار است که از من دعوت شده تا با این گروه از محققان درباره آیندهسازی آرمانشهری نظری صحبت کنم.» شیرین وثوقی، دانشیار علوم یادگیری در دانشگاه نورث وسترن در ایالت ایلینوی آمریکا است. او دکترای خود را در آموزش از دانشگاه کالیفرنیا در لوس آنجلس UCLA دریافت کرده و دوره پسا دکتری خود را در استنفورد به پایان رسانده است.
وقتی به این فکر میکردم که امروز چه میتوانم بگویم، برایم غیرممکن بود که بدون پرداختن به آنچه در حال حاضر در فلسطین میگذرد، در مورد روش شناسی آرمانشهری صحبت کنم. بنابراین از هفت دقیقهام استفاده میکنم تا برخی از سوالاتی را که بهعنوان یک معلم، محقق، و مادر و بهعنوان یک ایرانی که از تاریخ مقاومت سیاسی، سرکوب و رویا پردازی، الهام میگیرد، با شما به اشتراک بگذارم.
سوالی که ذهن من را به خود مشغول میسازد این است: درگیر شدن در کار حیاتی وگمانهزنی-آموزشی برای ساختن دنیای بهتر ـ در بحبوحه جنگ جاری ایالات متحده و اسرائیل علیه مردم غزه و کرانه باختری چه معنایی دارد؟ تعداد فلسطینیان کشته، مجروح، معلول و آواره در سه ماه گذشته، بهویژه در میان کودکان، در مقیاسی است که در جنگهای اخیر دیده نشده است. بمباران مدرسهها و دانشگاهها، بیمارستانها، مساجد، کلیساها، خانهها، زمینهای کشاورزی، نانواییها، کتابخانهها، کامیونهای کمکرسانیو اردوگاههای آوارگان، قتل بیش از صد روزنامهنگار، به گرسنگی کشاندن دو میلیون نفر آواره، که نیمی از آنها کودک هستند، و شیوهای که برخی مقامات اسرائیلی این فجایع را با افتخار به رخ کشیدهاند، به نحوی ویرانگر معیارهایی را تثبیت میکند که ما در آینده بر اساس آنها بهطور جمعی تصمیم میگیریم چه چیزی طبیعی و قابل تحمل است و چه کسانی باید مشمول این تنبیهات شوند؟ فردا آفریقای جنوبی پرونده نقض کنوانسیون نسلکشی ۱۹۴۸ توسط اسرائیل را در دیوان بینالمللی دادگستری ارائه خواهد کرد.
همانطور که نورا عرکات به ما یادآوری میکند، خشونتی که شاهد آن هستیم تنها مربوط به تعداد مرگ و میر نیست، بلکه در مورد تخریب مکانها، جوامع، خاطرات، روابط، محیطهای یادگیری، تاریخها و آیندههای احتمالی است ـ پدیدههای اجتماعی و روانی که بسیاری از ما زندگی خود را وقف مطالعهٔ آن کرده ایم. کار ظریف گمانهزنی برای دنیای بهتر ساختن باید شامل امتناع اصولی از آنچه عرکات “جهانشکن” میخواند باشد.
روششناسیهای گمانهزنی ما اغلب به درستی به ایجاد شرایطی برای مردم برای رویاپردازی و ساختن جهانهای ممکن میپردازد. با این حال، واقعیتهای کنونی مرا وادار میکند تا بپرسم: چه نوع آموزشهایی برای غیرقابل تصور کردن چنین خشونت حساب شدهای مورد نیاز است؟ چگونه باید به غیرممکن شدن این شرایط کمک کنیم؟ وظایف ما در قبال اَشکال یادگیری و توسعه اخلاقی که چنین آیندهای نیاز دارد چیست؟
اگر بخواهیم جوامعی را عاری از خشونت استعماری تصور کنیم، باید با شیوههایی که چنین غیرانسانی سازی و سلب مالکیت سازمان یافتهای را مجاز میسازد، مبارزه کنیم. فلسطین به من میآموزد که ممکن است در پیگیری این پرسش از نظر تاریخی بهترباشیم تا از زمان حال حاضر، و این باعث میشود نگران جهانهایی باشم که برای آن تلاش میکنیم، اگر نتوانیم در مورد ارزشهای اساسی و زمینههای اخلاقی خود شفاف باشیم. بهعنوان روانشناسان فرهنگی، ما باید بپرسیم: چگونه جانبداریها و تعمیمهای سیستماتیک برگرفته از نمونههای محدود و همگن، انسانیت یک اقلیت ممتاز را تقویت کرده و در عین حال ذهنیت و شخصیت اکثریت جهانی را مخدوش کرده است؟ [۱] چگونه افسانه و همدستیهای علمی به ایجاد مبنای معرفتی برای یک سیستم اشغالگری و آپارتاید کمک میکند تا خود را بهعنوان “تنها دموکراسی در خاورمیانه” معرفی کند؟
تفکر ویگوتسکی [لو ویگوتسکی روانشناس مارکسیست روسی] راههایی را بازتولید کرده و همزمان با قدرت به چالش کشیده است. از جمله برتری فرهنگی و معرفتیای که به مثابه حقیقتی جهانی در بطن پرسشهایی که ما در تحقیق میپرسیم پنهان شده است. و البته در روشهایی که استفاده میکنیم و نتایجی که در مورد شناخت و فعالیت انسان میگیریم. بسیاری از کسانی که امروز در اینجا هستند اما در تلاشاند تا تغییراتی را در پارادایم ایجاد کنند که مستلزم مطالعه دقیق در مورد یادگیری و ذهن انسان است تا بهطور جدی با نقشهای پدیداری سازنده فرهنگ، تاریخ، قدرت و اخلاق درگیر شود، و نظم سلسله مراتبی زندگی را رد کند. و در عین حال آشکار کند که برتریت به لحاظ اخلاقی و فکری از بین رفته است. با این حال، سیاستمداران، اتاقهای خبر و متولیان دانشگاهها داستان بسیار متفاوتی را بیان کرده و از ما میخواهند که همچنان بپرسیم: چه کسی انسان محسوب میشود؟
فرزندان ما باید در مورد خشونتی که بر خواهر و برادرانشان در فلسطین اعمال میشود، چه چیزی یاد بگیرند؟
سوالاتی که به پرسشی دیگر مربوط میشود: فرزندان ما باید در مورد خشونتی که بر خواهر و برادرانشان در فلسطین اعمال میشود، چه چیزی یاد بگیرند؟ من مدتی است که درگیر این بودهام که چگونه تصورات ما از برابری آموزشی اغلب دیدگاههای ایالات متحده-محور در مورد عدالت نژادی را ارتقا میدهد و نمیتوانیم بهطور جدی با مسائل امپریالیستی مقابله کنیم. در همین سو دریافتهام که مطرح کردن این نگرانی، جدال برانگیز است زیرا فرضیه تلاش برای شمول در پروژه آمریکایی[۲] را با مشکل مواجه میکند. بهعلاوه مستلزم بررسی جدی اهداف آموزشی و پیچیدگیهای مشارکت در سیستمهای دانشبنیاد و شیوههای انضباطی به ظاهر بیطرفانه است.
امروز کجا میبودیم، اگر«دیگر هرگز» برای مطالعه صادقانه مداخلات ایالات متحده در مکانهایی مانند ویتنام، گواتمالا، فیلیپین، شیلی و عراق نیز اعمال شده بود، اگر به دانشآموزان در مورد حمایت ایالات متحده از آپارتاید آفریقای جنوبی و اَشکال تحریم، عدم سرمایهگذاری و همبستگی که منجر به پایان آن شد، آموزش داده میشد؟ اگر طراحی بمبها و تسلیحات به برنامههای درسی تاریخ و اخلاق STEM [۳] سپرده میشد و نه بخشی پیش پا افتاده و بدون چون و چرای آموزش مهندسی قرن بیست و یکم؟ اگر دانشآموزان به اشعار هبه أبو ندى و رفعت العرعیر مسلط بودند، شاهد چه نوع جایگزینی برای امروز بودیم؟ آیا آنها به تاریخ غنی سازماندهی یهودیان ضد صهیونیست در همبستگی سیاهان و بومیان با فلسطین دسترسی داشتند؟ اگر بهطور معمول از آنها حمایت میشد تا دنیا را از این منظر ببینند که چه چیزی زندگی بخش است و نه استثماری؟ آنقدر با بچهها وقت گذاشتهام تا بدانم گرچه آنها به روابط حیات بخش گرایش دارند، اما روابط استثماری است که مسلط است و مدرسه و جامعه بدان سو اجبارشان می کند.
در تظاهرات تودهای و سازماندهی دانشجویی برای فلسطین و نقشی که دسترسی به روایتهای جایگزین در چنین بسیجهایی ایفا کرده است، میتوان بارقههای پرتوان این احتمالات را مشاهده کرد. بهعنوان روش شناسان اتوپیایی، ما باید در درک چنین بذرهای دگرگون کننده و حمایت از دانش آموزان و مربیان برای ایجاد ارتباط بین امپراتوری و اشکال خشونت نژادی و استعمار شهرک نشینان که جوامع خود را تعریف میکنند، بهخوبی تمرین کنیم. من در شهری که به احترام جان ایوانز، مردی که مسئول قتلعام ساند کریک [۴] است، نامگذاری شده است، زندگی میکنم و در دانشگاهی کار میکنم که با سود حاصل از نابودی زندگیهای بومیان شایان و آراپاهو [۵] تأسیس شده است. با این حال مؤسسه ما به اندازه کافی تاریخ خود، مسئولیتهای اخلاقی را که در قبال این قبایل، و «شورای سه آتش» [۶] و حاکمیت و آینده بومی در سرزمینهایی که در آن مطالعه و کار میکنیم، آموزش نمیدهد. دانشآموزان دوره راهنمایی در برنامه تابستانی ما در اِوَنستون[۷] اغلب ۱۱ یا ۱۲ سال دارند قبل از اینکه داستان نام شهر خود را یاد بگیرند. پاسخهای کنجکاوانه و تمایل آنها برای داشتن روابط درست به من کمک میکند تا دلیل آن را بفهمم. ضدیت جنبشهای ضد بیداری [۸] انعکاسی واقعیست از آنچه افراد صاحب قدرت میدانند که با روایتهای مختلف تغییر خواهد کرد. هدف قرار دادن شاعران، نویسندگان و روزنامهنگاران همیشه حقایق خود را نشان داده است: سانسورچیها و آدمکشها از کلمات میترسند.
مقیاس سرکوبی که در حال حاضر در مدارس و دانشگاههای ما آشکار شده است، مانع از آن میشود که کوشش جمعی ما صرف پرسشهای ضروریتری در مورد آنچه آموزش داده میشود و نحوی آموزش گردد. همانطور که به کودک هشت سالهام معنی “نسلکشی” و “آپارتاید” را آموزش میدهم و در نظر میگیرم که با توجه به چیزهایی که کابوسهای او را تغذیه میکند، او باید چه ویدئوهایی را تماشا کند، میدانم که اینها سوالات آموزشی سادهای نیستند. میدانم که این تصاویر، آنچه را که برای او غیرقابل تصور بود، به واقعیتی وحشیانه تبدیل میکند که بزرگترها در دنیایی واقعی کارهای وحشتناکی میکنند در حالی که به بچههای همسن او میگوید مشکلاتشان را با کلمات حل کنند. باید به او یاد بدهم وقتی که سیانان و نیویورکتایمز میگویند مسأله خیلی پیچیده است، دارند چیزی را که به سادگی میتوان دید، پنهان میکنند، اما دخترم باید بداند که پیچیدگی مقابله با استعمار هم یک واقعیت است، نبردی که نمیخواهد منکر انسانیت هیچ کسی شود و ارزش آن را دارد که برایش از جان مایه بگذاریم.
سنتهای مارکسیستی و ویگوتسکی که من با آن بزرگ شدهام، مرا به درک این نکته واداشتهاند که تبدیل شدن انسان بهطور تاریخی شکل گرفته و در معرض تغییر است و شرایط ارتباطی میتواند به غیرممکنها زندگی ببخشد. چه شرایط ارتباطی می تواند قدرت شکننده سرکوب را تضعیف کند؟ جهان اکنون چه شکلی میبود اگر میدان کنش ما به گونهای بود که برای زندگی کودکان و خانوادههای فلسطینی عدالت به همراه داشت؟ پاسخهای ما برای میدان کنش کنونی چه معنایی دارد؟ چه پیشینههای جایگزینی را میتوان تنظیم کرد؟ چه تغییراتی میتوانند تغییرات و اَشکال دیگر زندگی را ممکن سازند؟
پانویس:
[۱] برای پیشزمینه به این لینک نگاه کنید:
The weirdest people in the world?
[۲] منظور من تلاش برای دستیابی به موفقیت و پذیرفته شدن در سیستم موجود آمریکایی به جای تلاش برای تغییر خود سیستم است.
[۳] Science, Technology, Engineering and Mathematics-STEM یک برنامه آموزشی در آمریکا و کانادا که آموزش علوم، تکنولوژی، مهندسی و ریاضی را برای پیشرفت دانشآموزان در اولویت قرار میدهد.
[۴] Sand Creek Massacre
[۵] Cheyenne and Arapaho
[۶] Council of the Three Fires
[۷] Evanston
[۸] Anti-woke counter-movements, see: The Evolution of the Anti-CRT Movement: A Timeline