مشخص است که روی سخن آقای فرخ نعمت پور به مناسبت گرامیداشت پنجاه و سومین سالگرد جنبش فدایی با آن قسمت از اعضای سازمان متبوعشان است که تحت لوای ضدیت با امپریالیسم پرچم دار غرب ستیزی هستند و آنقدر در این گرایش افراط می کنند که حتی اینجا و آنجا نمی توان تفاوتی بین گفتمان آنها با گفتمان های ضد غربی پوتین و رژیم ایران قائل شد. آنها در ضمن شدیداً ضد جنبش های حقوق بشری هستند زیرا این جنبش ها را کماکان دست ساخته امپریالیستی می دانند و با جنبش مهسا نیز سر سازگاری ندارند. آنها انسانهای چپگرایی هستند که علارغم فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی هنوز دلتنگ آن دوران بوده و عمدتا علت فروپاشی شوروی را دسیسه های سیاسی و امنیتی غرب به رهبری امریکا، جنبش های حقوق بشری و هژمونی پارادایم دمکراسی غربی (لیبرال دمکراسی) می دانند.
به این چپگرایان “سویتیست” ها نیز خطاب می شود. بعد از جنگ جهانی دوم، در بستر انقلاب های آزادیبخش ملی در دوران جنگ سرد، احزاب کمونیستی شکل گرفتند که ارکان اصلی شعارهای آنها “آزادی” از یوق استعمار کهن همراه با شعارهای رادیکال “ضد امپریالیستی” (ضد استعماری) بوده است. نتیجه نهایی این شعارها این بود که این احزاب نوپای کمونیست از هر جریانی مترقی و یا ارتجاعی که خواهان “آزادی” ( مستعمره نبودن) همراه با گرایش ضد استعماری (ضد امپریالیستی) بودند دفاع می کردند. ما شاهد چنین سیاستی در ایران نیز بوده و هستیم. دکترین اصلی سیاست گذاری این احزاب به نام “راه رشد غیر سرمایه داری” توسط آکادمی علوم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی و شخص آقای اولیانوفسکی فرموله و تنظیم شده بود که برای همگان آشنا است. این احزاب را به نام “احزاب کمونیست کشورهای جنوب جهان” نیز خطاب می کنند. سویتیست ها ادامه دهندگان همان راه و مسیر هستند.
نقدی هایی نیز به گفته های آقای نعمت پور می توان داشت:
مبارزین ضد “لیبرال دمکراسی ” فقط این قطب جدید به رهبری چین همراه با روسیه و کشورهایی تئوکراتیک و ارتجاعی به مانند ایران نبوده و بلکه دو جریان دیگر نیز هستند:
۱- جریانات راست افراطی موسوم به پوپولیست ها که در ایران نیز کم نیستند.
۲- جریانات چپ مترقی و مدرن موسوم به سوسیالیست های دمکراتیک
کشف، تاکید و نصیحت اینگونه ایشان در همراهی با “لیبرال دمکراسی” آنهم در دورانی که این پارادایم حکومتی سرمایه داری غربی از اواسط دهه ۷۰ میلادی از طرف لیبرالیسم X (نئولیبرالیسم) در دوران بحران ساختاری خود بسر می برد و سال به سال، و هر چه بیشتر، دو ستون اصلی آن یعنی “دمکراسی نمایندگی” و سازه اجتماعی آن یعنی “دولت رفاه” لاغر تر میشود انسان را به یاد کشف به یکباره “اردوگاه سوسیالیسم” در دوران نزدیکی سازمان متبوع ایشان به حزب توده ایران می اندازد. آن زمان، درست در دوران اوج بحران های ساختاری تجربه شکست خورده “سوسیالیسم واقعا موجود”، سازمان چریک های فدایی خلق به قیمت غم انگیز انشعابی سریع، قاطع و خشن، با بهانه کنار گذاشتن مشی مبارزه مسلحانه، به یکباره از یک جریان مارکسیست لینینیستی موسوم به “چپ نوین” (سازمان های چریکی برآمده از جنبش های دانشجویی و جوانان دهه ۶۰ میلادی در غرب) به مارکسیسم لنینیسم نوع شوروی پارادایم شیف کرد.
در این صحبت آقای نعمت پور علارغم اینکه به این رفقای “سویتیست” خود نصیحت میکند که استقلال خود را حفظ کرده و خود را در “قطب شکل نگرفته” ضد امپریالیستی تئوکراتیک، دیکتاتوری سرمایه داری پیشا مدرن در گیر نکنند در نهایت پیشنهاد می کند که بخاطر “قرابت های بیشتر”، با لیبرال دمکراسی حاکم در غرب مهربان تر باشند چون “غرب مفهومی فراتر از صرفا مفهوم سرمایه داری است”.
ایشان درست می گوید. هر چند لیبرال دمکراسی معرف سرمایه داری غربی است، اما ما در غرب فراتر از سرمایه داری نیز مفهوم های دیگری نیز داریم ….
بهتر بگوئیم: بجز فلسفه سیاسی جان لاک، کانت، مونتسکیو و در عرصه اقتصاد سیاسی، آدام اسمیت ..که پدران لیبرال دمکراسی بوده اند، ژان ژاک رسو، مارکس، رزا لوکزامبورگ، گرامشی و ….را نیز داشته ایم که مخالف کاپیتالیسم و معرف دمکراسی مستقیم یا دمکراسی رادیکال بوده اند، که سوسیالیسم دمکراتیک پارادایم سوسیالیستی آنها بشمار می آید. که البته در قدرت نبوده و در اپوزیسیون هستند. اما نماد سالم ترین و مدرن ترین گرایشات مبارزاتی و فرهنگ زیستی انسان غربی می باشند. در ضمن نوع ضد کاپیتالیستی (بخوان ضد امپریالیستی) آنها هم هیچ سنخیتی با “کمونیست های جنوب جهان ” و جریانات تئوکراتیک و پوتینی ندارد.
در هر حال از شنیدن این گفتارهای آقای فرخ نعمت پور می توان با خوشحالی فرض کرد که در گسترش شفافیت بیشتر در بستر چپ ایران، طیف سوسیال لیبرال درون سازمان فدائیان اکثریت نیز دارای سخنگو شده و اینگونه اعلام رسمیت کرد.
1 Comment
رفیق گرام.اولاً در نوشتارها، از اغلاطِ املایی و دستوری بپرهیزید.ضمناً، نقدی که ارائه داده اید،خارج از اصول دیالکتیکی ست.اینکه الیانفسکی واضع ِ تئوریِ راه رشد غیر سرمایه داری،بدلیل عدم شواهد کافی عینی و استدلالات منطقی-تاریخی در اثبات این نظریه به بن بست رسیده بود،جای هیچ شکی نیست.اما،نقد شما نیز ذهنی و بی پایه و اساس ست.همتراز کردن مارکس با سوسیالیستهای تخیلی و دیگر نظریه پردازان سرمایه داری و لیبرالیسم،بسیار حیرت آور ست.چونکه اساساً با قاعده ی بغایت علمی ِ فلسفه ی مارکس،منافات دارد.اینکه شما صرفاً به دیدگاههای نامربوط و مماشاتگرا و تسلیم طلب ،هابر ماکس و…دخیل بسته اید و در ذم و وهنِ مارکسیسم و دلجویی ِ امپریالیسم جهانی کمر همت بسته اید،جای بسی بسی تاسف است…ضمناً رفیق، غلط املاییِ تان را نیز اصلاح بفرمایید.یوغ، نه یوق