@apahlavan
خاله خیرالنسا صدای خوشی داشت و گاهی برای مان میخواند و من هر وقت اورا میدیدم در همان عوالم کودکی مشتاق شنیدن آوای گوشنوازش بودم… خاله جان عاشق شوی اش بود وبه همین دلیل زمانی که مردش در سالهای ۲۸ یا ۲۹ به دلیل سابقه ی سیاسی به دیار ما تبعید شد، َخم به ابرو نیاورد و با چند بچه ی قد ونیم قد، همراه وهمپای زندگی باقی ماند… زنهای قدیم، قصه های خودشان را داشتند؛ و خاله جان نیز از این قاعده مستثنی نبود.
حالا چرا یاد آن ایام و صدای او افتادم؟….
ظهر بود، فنجان چای را که گذاشتم کنار کامپیوتر، چشمم افتاد به آفتاب پشت پنجره… از بعضی خاطره ها، هزار بار هم که فرار کنی، مثل بَختک چسبیده اند به ذهنت و دست از کنج قلب و روحت برنمیدارند. بخواهی هم فراموششان کنی، چیزی پیش میآید و یادش از راه میرسد… خوب به خاطر دارم آخرین شبی که میهمان خاله جان بودم زمستان بود. برف بود، سرد و کمدی پر از پتوهای چهل تکه هنر دست خاله جان… چهل تکه هایی که عمری از سر صبر کنار هم چیده بود! پتوی های پنبه ای گرم و نرم و خاطره انگیزی که سال ها به عشق آنها شب ها میهمان خانه اش میشدیم… و آن شب، آخرین شبی بود که او را میدیدم؛ تصنیفهایی از «دلکش» خواند… و خاطره ای بر خاطرش افزود با صدایی که هنوز گوشهایم را از خیلی دور ولی خیلی
نزدیک می نوازد…
پینوشت:
در آثار تاریخی متعددی خواندهایم که انسان غارنشین چشم که گشود؛ هرآنچه که پیرامون خویش میدید دشمن می انگاشت، او از همه چیز میترسید و برای خود تهدید و مخاطرهآمیز میپنداشت، زیبایی ها را در نمی یافت، از ستارگان آسمان گرفته تا صدای باِد پیچیده در میان درختان و یا غرش رعد و نوای امواج دریا در شب… در تصورات او سرخ فامی سپیده ی صبح به هیبت هیولایی در آمده بود و در ذهنش غروب به مثابه لخته خونی ناشناخته نقش بسته بود! هم از این رو بود که آتش را معجزه ای میپنداشت و شایان ستایش!… اما انسان در گذر زمان، رفته رفته بر جهل خویش فائق آمد و رسید بدانجا که هکاتئوس* جفرافیدان یونانی ۵۶۰ سال قبل از میلاد برای نخستین بار مشعل دانایی را برافراشت. و پس از او هردودت**، و سپس دیگر روشنگرانی که علیه نادانی بپاخاستند و بیشمارند از شرق تاغرب… و عنقریب می آید آن روزی که دانش بشری، بسیاری از ناگفته ها و مجهولات تاریخ و ترس بشر از ناشناخته ها را باز شناسد و به گوش انسان کنونی برساند، آن روز چه حقایقی که بر ملا نخواهد شد!… روزی که مردمان این عصر خواهند توانست بسیاری از نادرستی ها را که نتیجه جهل بشریبوده است درک نمایند .
اخیرا جایی در باره ی پدیده ی صدای الکتریکی P.V.E ^ خواندم که از سال ۱۹۸۲ تحت توجه جامعه اندیشمندان قرار گرفته بود؛ قطعا بازخوانی صدای گذشتگان و در گذشتگان بسیاری از راستی ها را آشکار خواهد کرد. چه شور و هیجانی پدید خواهد آمد!…تردیدی نیست که کوه دیگری از جهل و خرافات ازمیان خواهد رفت و دنیا بر اساس علم و تجربیات مشخص بشری اداره خواهد شد… و اینجاست که این تکرار به جا مینماید: تنها صداست که می ماند…
^ .پدیده صدای الکترونیکی یا Phenomena Voice Electronic صداهایی که به طور غیرعمد ضبط شده اند و جزو اصوات فراسرشت هستند… در سال ،۱۹۸۲ سارا استپ اولین انجمن تحقیقاتی EVP آمریکا را پایه ریزی کرد. او هزاران هزار پیغام ضبط شده را توانست از دوستان، اعضای خانواده و دیگر افراد مرده ثبت نماید…
*.هکاته یا هکاتئوس میلتی )ملطی( Miletus of Hecataeus تولد در۵۶۰ یا ۵۵۰ قبل از میلاد. پژوهشگر و جغرافی دان یونانی و طراح
نقشه ای از دنیا. او نخستین تاریخ نگار یونانیست….
**هرودوت نویسنده و جغرافیدان یونانی که به عنوان اولین مورخ شناخته میشود. در حدود سال ۴۲۵ قبل از میلاد….
&.عنوان مطلب، از «فروغ فرخزاد» . او زاده ۸ دی ۱۳۱۳ درگذشت ۲۴ بهمن .۱۳۴۵ فروغ از پیشگامان شعر نوی فارسی ست…