شکست ((سوسیالیسم دولتی)) و افول ((سوسیالیسم دمکراتیک)) بعنوان دو جریان عمده چپ ، با وجودیکه در کل منجر به ضعف جریان چپ شد ولی این باعث نشد تا سرمایه داری به حق و آرمانهای سوسیالیسم از مدار حق کنار رود . اینبار سرمایه داری به لطف در نوردیدن مرزهای ملی و میل به جهانی شدن با گستاخی تمام خیز بزرگی را برای به محاق بردن و بازپس گیری دستاوردهای بزرگ مبارزات یک قرن اخیر برداشت .
افزایش فقر، تبعیض ، نابرابری ، شکاف طبقاتی ، تخریب محیط زیست و خشونت به شکل گسترده نتیجه یکه تازی سیاستهای نئولیبرال در طول ۳دهه پس از فروپاشی شوروی بود تا اینکه باردیگر آرمانهای بنیادین چپ همچون آزادی ،برابری وهمبستگی به شعارهای برانگیزاننده غالب تبدیل گردید. اغلب چپها با درس آموزی از اتفاقات گذشته برای رسیدن به هدف خود مسیری متفاوت را در پیش گرفتند . بر حسب تجربه ای تاریخی چپ ها بعداز هر شکستی با ارزیابی و پرداختن به نقد اتفاقات گذشته ضمن اصلاح شیوه ها و خطاها ، گامهای محکمی را برای ادامه مسیر برمی دارند . این فرآیند ناگزیر از ریزشهایی میباشد که البته با رویشی دوباره جبران می شود.
براساس همین سنت نقد ، با این شکست هم ، بازنگری ، خودکاوی وبازسازی در جبهه چپ ، بخصوص درمحافل دانشگاهی و روشنفکری با شدت و حدت بیشتری آغاز گردید. حاصل این تلاشهای نقادانه دستاوردهای نظری و تئوریک عظیمی بود که به گنجینه فکری چپ افزوده شد .درمتن تمام بحث هایی که جریان داشت نوجمهوری خواهی نقطه شروع بالقوه وپرباری برای نوسازی ایدئولوژی جریان چپ مطرح شده بود و بدیل نظری قدرتمندی برای هردو فلسفه ی سیاسی لیبرالی و سوسیالیسم دولتی طرح کرده است .نتیجه عینی بازسازی فکری و تئوری های نظری روشنفکران چپ را امروز در عمل احزاب و جریانات سیاسی چپ می توان مشاهده کرد که از مصادیق آن حضور این جریانات در عرصه سیاسی برای دفاع از حقوق فرودستان و طردشدگان در مقابل هجوم سرمایه داری نولیبرالی می باشد .
چپ جمهوری خواه با طرح دمکراسی حقیقی و تکیه بر جمهور مردم آلترناتیوی بسیار قوی را در مقابل دمکراسی تهی شده از معنی واقعی نظام سرمایه پیشگامی می کند.
گسست نحله های مختلف چپ
نقد و بررسی یکی از ویژگی جریانت چپ در طول تاریخ گذشته است و چپ ها تاکتیک و استراتژِی خود را از درون همین بحث ها تبیین می کردند .
آثار جراحات ناشی از شکست و سرکوب جریان چپ بعد از انقلاب در ایران چنان عمیق بود که چپ سیاسی توان هماهنگی با جریان چپ جهانی در بازسازی تئوریک و نظری خود که در سطح جهان پیش می رفت را نداشت به همین دلیل تغییراتی هرچند اندک هم بدون آنکه عمق پیدا کند در لایه های سطحی آن جریان باقی ماند .بر خلاف چپ حزبی ، چپ در حوزه روشنفکری ، در داخل و خارج از ایران هماهنگتر از حوزه سیاسی با توان بیشتری تحولات جهانی را پیگیری و رصد می کردند . جریان چپ روشنفکری در این مدت به لحاظ فکری و نظری آثار ماندگاری را خلق کرده اند .
محمد رضا نیکفر پژوهشگر فلسفه وفعال چپ یکی از اندیشمندان برجسته طیف چپ روشنفکری درایران است و همواره تلاش می کند تا آسیبی را که در اثر گسست در ارتباط تاریخی و ارگانیک چپ سیاسی و روشنفکری ایجاد شده را ترمیم داده و پویایی عملی و ذهنی را بار دیگر بر کلیت جریان چپ بازگرداند. او طی این سالها تمام سعی خود را بکار برده تا با ایجاد یک گفتمان عملی و طرح تئوری رهایی بخش بر پایه و اساس “جامعه گرایی” راهی را برای فائق آمدن بر آسیب فوق پیدا کند .تمام یاداشت ها و مقالات محمد رضا نیکفر زنجیر وار به هم پیوسته و منسجم درخدمت همین هدف است .او با نقد جریان چپ دولت محور وطرح نظریه جامعه گرایی سعی می کند راهی دیگر و ایده نویی را در دسترس همه فعالان چپ قرار دهد تا بعنوان تئوری سیاسی راهنما به آن مراجعه کنند . بدون یک تئوری سیاسی مشخص عمل سیاسی نافرجام است و این همان خلائی است که چپ سیاسی در طی چند دهه اخیر گریبانش را گرفته .در گرد هم آیی چند سال پیش نحله های مختلف فداییان با هدف ایجاد وحدت ، آقای نیکفر طی چندین مقاله با مضمون ((راه دیگر ممکن است ))سعی می کرد با نقد چپ دولت محور فضای گفتگو را در آن حوزه باز کند که متاسفانه جزء یکی دومورد محدود از جمله((بهزاد کریمی )) استقبالی از آن به عمل نیامد و چه بسا در صورت توجه فعالان و صاحبان فکر و ورود در آن فضای گفتمانی الان با نتایج بهتری روبرو می شدیم .
رویکرد محمدرضا نیکفر جامعه محور و دیالکتیکی است پروژه ی او پل و واسطه ای است بین آنچه که هست و انچه باید باشد .
جمهوری خواهی :
اکثر ما هنوز جمهوری را تنها به عنوان شکل و نوعی از اعمال حاکمیت می شناسیم و آن را در برابر سلطنت قرار می دهیم و وجه تمایز آنها را در این می دانیم که به جای شاه رئیس جمهوری داریم که مقامش ارثی و مادام العمر نیست در صورتیکه این نگاه کاملا ساده انگارانه و سطحی کردن مشکل است .
جمهوری خواهی ، تنها یک فرم وشکل نیست ، بلکه مضمون اجتماعی دارد .جمهوری خواهی یک سبک زندگی ودیدن جهان از منظر جامعه است و مرز روشنی با جمهوری یکه سالارانه مستبدین و نخبه سالارانه جهان سرمایه داری دارد . جمهوری ایستگاه اول مسیر رسیدن به سوسیالیسم است وموضوع کانونی جمهوری خواهی حل تضاد دولت وجامعه است و در این شکل از حکومت دولتی حقیقی است که بازتاب واقعی جامعه و جمهور مردم باشد البته که جمهوری خواهی با نحوه زمامداری سوسیال دمکراتیک و دولت لیبرالی تفاوت کیفی دارد .
جمهوری خواهی نه تنها یک سنت اصیل به ارث رسیده از گذشته، بلکه آرمانی بدیع و نو درباره آزادی است ، برداشتی از آزادی به مثابه عدم سلطه ی غیر بر دیگری و هم چنین بدیلی برای ایده ی رایج لیبرالی یعنی آزادی به مثابه عدم مداخله در زندگی دیگری است . نگاه جمهوری خواهانه (عدم سلطه ) گشایش راهیست به سمت سوسیالیسم و خود حکمرانی شهروندی . آزادی از سلطه و خود حکمرانی جمعی ، رهایی از انواع سلطه قدرت به تعبیر گرامشیایی سنگر به سنگر است.مسئله جمهوری خواهی نه اصلاح حکومت و نه براندازی بلکه توانمند سازی جامعه است آنجا هم که با دولت درگیر می شود نقطه عزیمتش جامعه است .
وحدت یک کار مکانیکی نیست و نیاز به یک اندیشه سیاسی رهایی بخش دارد تا بتواند نیروها را حول آن همبسته کند. اندیشه سیاسی جمهوری خواهی محل تجمع چپ ها حول یک اندیشه است.