میرباقری جمهوری اسلامی!
این روزها اسم معمّمی از دستپروردگان دستگاه ولایت در طول چهار دههی گذشته به نام محمد مهدی میرباقری بر سر زبانهاست.کسی که شهرت به مرجعیت داعش شیعی دارد و از نظر «پایداری» جماعت، جانشین خَلَفِ مصباح یزدی به شمار میآید. از آن امامزمانیهای متعصّب، که ریختن خون غیرولاییها به منظور ظهور «حضرت غایب» و «پاکسازی» زمین از کفر را امری مباح تبلیغ میکنند. کسی که در بحبوحهی جنبش «زن – زندگی – آزادی» پشت حملهی شیمیایی سازمانیافته به صدها مدرسهی دخترانه قرار داشت تا زیبایی دختران بی حجاب این سرزمین بیرحمانه به تاراج رود.
وجود چنین کسانی در جمهوری اسلامی البته نه عجیب است و نه تازگی دارد. رشدیافتگان و بارآمدههای دستگاه ولاییاند و به یُمن پروار شدن در زیر چتر حمایتهای سیاسی و مالی چند دههی گذشتهی شخص خامنهای، حالا به موقعیتی رسیدهاند تا به پشتوانهی تملّک چند میلیون رأی سازمانیافته به سعید جلیلی، به تدارک ولایت سوم برآیند. اما آنچه در این میان پرسش برمیانگیزد نه کیستی خود میرباقری که کارزار راه افتادهی میرباقریهراسی و زمان آنست. در اصل، دارند با هراسناک جلوه دادن این موجود پلید، القاء میکنند که وضع میتوانسته بدتر از آنی شود که هست و لذا، جای شکرش باقی است!
پروژهی سیاسی!
افشای این چهرهی مخوف به جای خود البته اقدام مثبتی است و شخصیتهای سکولار دموکراتی هم هستند که به زبان و قلم در این باره گفته و نوشتهاند. روشنگری منبع شرّی که البته زمان اصلی وصف آن برههی جنبش «زن – زندگی – آزادی» بود تا عفونت درون جمهوری اسلامی بیشتر مشام بیازارد. در کارزار جاری علیه این دار و دسته، نقش عمده را اهل اعتدال – اصلاح دارند که متأسفانه آن زمان ساکت بودند. این طیف اما حالا با همهی قوا میکوشد تا وضعیت سیاسی حاضر در تقابل ریاست جمهوری جدید با جریان «پایداری» – رهبرعقیدتیاش میرباقری و نمادش جلیلی- کانونی شود. چرا؟
زیرا این کارزار جنبهی پروژهی سیاسی دارد که این طیف آن را روی دست گرفته است. در اصل هم چیزی نیست مگر تدبیربینی برای ابقاء و دوام فضای روانی انتخاب میان خوب و بد برای جمعیّتی متوّهم و بد و بدتر برای جمعی مستأصل و درمانده! کارزاری در خدمت تثبیت تقلیلگرایی ناشی از چرخیدنهای این طیف به دور خود! اگر این طیف را برنامهی اثباتی مبتکرانه و پاسخگوی نیازهای عاجل جامعه در کار باشد و دارای تصمیم و جسارت لازم به پشتوانهی آن، آنگاه دیگر نیازی به چنین سروصدا راه انداختنها نخواهد بود و به جای آن تلاش بر پیوندیابی برنامهای با جامعه قرار میگیرد.
مسئله، تقلیلگرایی است!
لُبِ مطلب در رابطه با این کارزار را میتوان نهفته در آن تَشَری جُست که بهزاد نبوی به اصلاحطلبان مطالبهمحور زد. او با زبانی عتابآلود هشدار داد که مبادا پُستخواهی و در واقع طرح مطالبات به میان آید و بار زیادی بر دوش رئیسجمهور افتد! یعنی، سقف انتظارات را باید پایین آورد تا شرط «اعتدال» از دست نرود! کارزار میرباقریهراسی هم به همین منظور راه افتاده تا نیروی رأی به پزشکیان همچنان در فضای روانی شکست جلیلی سوپرافراطی باقی بماند و مبادا از فرارویی به توقعات برنامهی نابرآوردنی در ولایت سر برآورد و موجب یأس شود! آبروی سیاسی در میان است!
ای کاش رسالت پروژهی میرباقریهراسی، مقدمهی ضدحمله به آن بود. اما نیست و عملاً ترمزیست در برابر پیشرفت و دعوت به آهسته بیا و آهسته برو که گربه شاخت نزند. همین هم نشان میدهد که رأی به پزشکیان نه حامل دینامیسم برای پیشروی، بلکه ترکیب «اعتدال اسلامی» و سکولاریسم محافظهکار بود. لذا آن سکولاری که به پزشکیان رأی داد تا مثلاً کشور از افلاس حداکثری بهدرآید، باید در وفاداری به رأی و حفظ استقلال فکریاش از منتخب خویش برنامهی اثباتی حداقل بخواهد و نه هراسافکنی. راه مقابله با میرباقریهای هستیسوز، برنامه است و نه شب و روز دریافت هشدار خطر!
یک یادآوری تاریخی!
این از حافظهی تاریخی نزدیک مردم ایران پاک نمیشود که اصلاحطلبان دو خردادی به جای ماندن بر اتکاء به حمایت وزینی که جامعه ارزانیشان داشت و به عوض تعرض علیه نیروی ماند، بیشتر شکوِه از دست «کارشکنان» سردادند و از هر نه روز یک بحران گفتند. اصلاحطلبانی که در آغاز پارهحرفهای درستی زدند و با اتخاذ سیاست «فشار از پایین و چانهزنی در بالا» راهبردمانندی هم از خود نشان دادند. گرچه پای اولی هرگز نایستادند و فقط به بخش دوم عمل کردند که بینتیجه هم بود. عمرشان در نگرانی از گسست در نظام گذشت و نهایتاً احمدینژاد «نزدیک به آقا» سرکار آمد.
از این سترون ماندن اما آیا درسی هم آموختند؟ آری منتهی در بازسازی کوتاهقامت خود در «اعتدال» و تقلیل رفتن بیشتر در نظام از طریق جلب محبّت «آقا»! این امّا ولایت بود که آنها را به خدمت گرفت و وقتش هم که رسید مرخصشان کرد و «دولت اسلامی» ناب رئیسی را سرکار آورد. از اصلاحطلب نیمهی دوم دههی ۷۰، فقط یک شیر کاغذی بر جای ماند تا در انزوا و باخت پایگاه اجتماعی فرو در وضعیت تعلیق رَوَد. اکنون هم با پیشامد معجزهی ماجرای سقوط بالگرد و ناگزیری «رهبر» زیر فشار اَبَربحرانها و جامعهی جنبشی به روزنهگشایی، بار دیگر به خدمت فراخوانده شدهاند نه خدمت به خود!
اعتدال فقاهتی!
روندِ منجر به فرود پرندهی اقبال بر شانهی پزشکیان «اصولگرای اصلاحطلب»، همان خط حرکتی «اعتدال فقاهتی» و تن دادن مرحله به مرحله به تقلیلگرایی است. این، باز تکرار تاریخ و آنهم در شرایط روزهای «پیروزی»، یعنی زمان اعلام برنامههای حداقلی مطلوب جامعه برای بسیج اجتماعیست. این نیاز به تعرض سیاسی دارد و نه دیونمایی حریف و به حداقل رساندن انتظار از خود! این رویکرد، توجیه عملی همانیست که در مناظرات به بیان آمد: خط قرمز من سیاستهای کلان مقام معظم رهبری است! اینست پسزمینهی خریدن ناز «رهبر» و خوراندن لولوخوره به مردم از بام تا شام.
بسیارانی چون من نه در دور اول رأی دادند و نه در دور دوم و با این زیرا که چه پزشکیان سر کار آید و چه جلیلی و قالیباف، حل مشکل که هیچ حتی تعدیل آن نیز در جمهوری اسلامی، به نوع رئیسجمهور نیست. این نیز نه که پزشکیان و جلیلی فرق ندارند، که دارند، به این دلیل که جامعهی ایران در ریل تعیین تکلیف با نظام ره میپیماید و نه برگشت به درون نظام با خیال مرمت پوسیدگی آن. آرزوی نیک من برای آنانی که به نیت تغییر رأی دادهاند، اینست که اِعمال نیرو بر فرد منتخب را در سمت ضرورتها و عمل به برنامهی روشن بدانند، نه قفلشدگی در انفعال ناشی از پروژهی میرباقریهراسی.
بهزاد کریمی
۲۹ تیر ماه ۱۴۰۳ برابر با ۱۹ ژوئیهی ۲۰۲۴
2 Comments
بهزاد کریمی همچنان مانند تحلیل های قبلی اش سعی دارد که موضوع را با وارد کردن اصلاح طلبان به آن و از زاویه دید گاه آنان نگاه کند در حالیکه جریان چپعمدتا داخل کشور که در مرحله دوم با هدف طرد افراط گرایی و مقابله با قدرت گیری بیشتر آنها در انتخابات شرکت کرد و به پزشکیان رای داد بارها اعلام کرده است که هدف آنها از مقابله با جریان جبهه پایدلری و افراط گرایان تقویت جنبشهای اعتراضی و اجتماعی است که با پیروزی جلیلی مطمئنا ضربه بیشتری خورده و ما شاهد فضای مسدود تر و سرکوب بیشتری میشدیم ، بهزاد کریمی چشمش را بر روی واقعیت و اینکه تنها مسئله میر باقری نیست بسته است میر باقری یک نماد از طرز تفکر این جریان سازمان یافته است که بشکل گسترده با نفوذ در ارکان بالای قدرت بدنبال تسخیر کامل قدرت بویژه برای بعد از مرگ رهبری است ، بارها گفته ایم که نباید پیروزی پزشکیان را به اصلاح طلبان نسبت داد بلکه اگر به اقشار و طیف هایی که به پزشکیان رای دادند نگاه کنیم در میابیم که اکثرا کسانی هستند که هیچ سنخیتی نه تنها با اصلاح طلبان ندارند بلکه در طیف مخالف آنها هم میباشند ، عدم درک درست ایشان و اپوزیسیون ناکار آمد خارج کشور همواره آنها را به سمت کج اندیشی کشانده است ، جریانات ترقیخواه که خطر جبهه پایداری را حس کردند و اهداف آنها را مورد توجه قرار دادند با انگیزه مقابله با افراط گرایان و جبهه پایداری به میدان آمدند اصلا بحث تقلیل گرایی وجود ندارد آنها همچنان بر جنبش های اجتماعی تاکید داشته و راه مبارزه و برنامه خود را تقویت و گسترش و سازمان دادن جنبشها قرار داده اند ، برای ما وجود پزشکیان در بدترین حالت همان خواهد بود که در دولت رییسی دیدیم ، و در بهترین حالت اینستکه بتواند تا حد کمی کارهایی را انجام دهد که به تقویت جامعه مدنی و نهاد های آن بیانجامد ما بارها اعلام کردیم که منتظر هیچ اقدام خاصی از طرف پزشکیان نخواهیم ماند اگر او بتواند کاری انجام دهد فبها و اگر نتواند اتفاق خاصی روی نداده است برای ما مهمتر از هرجیزی دفع شر بود شری که میتوانست با تکیه بر قدرت و قوه مجریه کار را بدانجا برساند که حتی دیگر چیزی از جمهوریت باقی نمانده و جامعه را به سمتی سوق دهد که نباید ، بهزاد کریمی و حزب چپ و ائتلاف همگامی شان بهتر است روی برنانه خود متمرکز شود و سعی نکند با اینگونه نوشته ها خطر واقعی را تقلیل داده و زمینه های بر آمدن آنها را فراهم کند ، تا بحال آنچه که ما می اندیشیدیم بعنوان پله اول روی داده است و آن تنها دفع شر و قدرت گیری بیشتر آنهاست ، پله های بعدی مسلما به اتتظار نشستن و دل بستن به وعده های پزشکیان نیست بلکه همچون گذشته تقویت و بسط جنبشهای اعتراضی و اجتناعی است . اینرا در گفته های کیوان صمیمی هم میتواند دید .
با تشکر از سعید سعادت که به روشنی درک جریانهای مترقی را از وضعیت ایران بیان کرده است فقط اضافه می کنم که تزریق امید و تلاش برای بهتر شدن وضع مردم هرچند اندک هم باشد، وظیفه هر انسان آزاده ای است. تا کنون تکرار این مکررات که در نوشته آقای کریمی است کمکی به بهبود اوضاع نکرده و در آینده هم نخواهد کرد.