نشریه به پیش بعد از انتخابات سعی کرده است با طرح سوالاتی از فعالان و اعضا و هواداران خود و دیگر جریانهای سیاسی به نوعی به وضعیت جدیدی که در کشور بوجود آمده توجه ویژه داشته تا بتواند ضمن دامن زدن به بحثی عمومی در این رابطه از پاسخهای داده شده در تبیین سیاستها استفاده کند.
بنده نیز در حد توان خود سعی کرده ام به سوالات ده گانه پاسخ دهم. من سعی میکنم آنرا نیز به دستاندرکاران به پیش ارائه دهم، امید که این رفقا مطلب را در ارگان به پیش منتشر کنند و تعهد خود را نسبت به نشر دیدگاه های مختلف حتی در مخالفت با دیدگاههای حزب چپ نشان دهند و به این ترتیب با دست رد زدن به تفکرات سکتاریستی به گسترش فرهنگ گفتگو و تبادل نظر در میان فعالین چپ دامن زنند.
البته من نسخه دیگری را به نشریه وزین کار تقدیم میکنم، مطمئنم رفقا با احساس مسئولیت اگر لازم بدانند آنرا منتشر خواهند کرد.
کامران
۱- «انتخابات» دور اخیر ریاست جمهوری، تصویر روشنتری از آرایش سیاسی حال حاضر حکومت و جامعهی سیاسی عرضه کرد. سوال اصلی این است که چه اتفاقی افتادهاست؟ برآمد قدرتمند ارادهی مردم در تحریم انتخابات، بیش از ۶۰ درصد در دور اول و بیش از ۵۰ درصد در دور دوم (طبق آمار رسمی حکومت) به چه معناست؟ نفس این رویگردانی چه زمینهی مثبت و یا منفی برای جنبش مردم ایجاد میکند؟
مسئلهای که توسط سوال کنندگان در نظر گرفته نمیشود اینست که بر روی کمیت تحریم کنندگان بسیار تاکید دارند و آنرا بنوعی برآمد قدرتمند اراده مردم در تحریم انتخابات میدانند، ولی واقعیت اینگونه نیست، وقتی به ادوار مختلف انتخابات نگاه می کنیم پی میبریم که معمولا بین ۳۰ تا ۴۰ درصد حائزین رای دادن در انتخابات شرکت نکرده اند. این تعداد هیچ انگیزه خاص سیاسی یا تعارضی علیه حکومت ابراز نکرده و صرفا بنا به شرایط زندگی خود و حتی بیتفاوتی و نداشتن عکسالعمل در قبال انتخابات شرکت نکردهاند. بیماران، افراد سالخورده، جوانانی که هنوز پا در عرصه فعالیت اجتماعی نگذاشته، مسافران، معتادان و … همواره جزو این اقشار هستند. کافیست نگاهی به آمار انتخابات گذشته انداخته و ببینیم حتی در انتخاباتی که مسئله تحریم مطرح نبوده است، همواره شاهد این عدم مشارکت بوده ایم، پس قاعدتا نمی توان آنها را جزو تحریم کنندگان دانست. تحریم اقدامی سیاسی است و نمی توان کسی را که هیچ انگیزه خاص سیاسی برای عدم شرکتش در انتخابات ندارد را جزو تحربم کنندگان بحساب آوریم. این نوع ارزیابیها دادن آدرس اشتباه و در نتیجه انحراف در تحلیل اوضاع و ارزیابی رفتار مردم نسبت به حکومت است.
با در نظر گرفتن این موضوع پی میبریم که تحریم انتخابات از نظر کمی تنها کسانی را در برمیگیرد که با انگیزه مخالفت در انتخابات شرکت نکرده اند. در این میان تنها نمی توان انگیزه تحریم کنندگان را مخالفت با نظام تلقی کرد، چرا که میبینیم بعد از رد صلاحیت افرادی چون احمدی نژاد خود وی و طرفدارانش انتخابات را تحریم کردند. آیا شما میتوانید آماری از تعداد آنها ارائه دهید؟ مسلما کسی مثل احمدی نژاد اگر در انتخابات شرکت میکرد چه بسا آمارش از جلیلی و قالیباف هم بیشتر بود.
حتی اگر ما بدون در نظر گرفتن جریان احمدی نژادیها و … بخواهیم ارزیابی از کمیت تحربم کنندگان داشته باشیم میتوانیم اذعان کنیم که دور دوم انتخابات اهمیت دارد، چرا که منتج به نتیجه انتخابات است و هم اینکه بسیاری منتظر نتیجه دور اول بودند و هر آن که احساس کردند پزشکیان در رقابت باقی مانده است به سمت رای دادن آمدند. این نشان میدهد که تحریم انتخابات در دور اول دارای آنچنان موقعیت تحریمی نبوده و شاید اگر تبلیغات گسترده رسانههای وابسته و جریانات موافق تحریم نبود تعداد بسیار بیشتری به سمت انتخابات و مشارکت در آن می آمدند. با این وجود میبینیم اگر آن کسانی را که همواره در انتخاباتها شرکت نمیکنند و در واقع جزو تحریم کنندگان نیز نمیباشند را، از ۵۰ درصدی که در دور دوم به زعم شما رای نداده اند کم کنیم، چیزی نزدیک ۲۰ درصد باقی میماند که در واقع انتخابات را تحریم کرده و دارای موضع مخالفت هستند. ولی باز خود این تعداد نیز قابل بررسی است، باید دید آیا تمام تحریم کنندگان از موضعی ترقیخواهانه با مسئله تحریم انتخابات برخورد کرده اند یا نه؟ قطعا موضع طرفداران احمدی نژاد و… را نمیتوان در چارچوب تحریم ترقیخواهانه قلمداد کرد. مشکل آنان رد صلاحیت نامزدشان بوده است نه مخالفت با انتخابات و یا حکومت و نظام. در بین تحریم کنندگان ما مواجه هستیم با سلطنتطلبان و جریانات برانداز راست و راست افراطی، در مورد سلطنتطلبان میدانیم که مخالفت آنان با انتخابات بحث مخالفت با کلیت جمهوری است. آنها بدنبال بازگشت سیستم سلطنتی به کشور هستند، حتی اگر ما دارای یک جمهوری نرمال هم بودیم آنها همچنان مخالف بودند، از روز اول برقراری جمهوری در ایران آنها همواره انتخابات را تحریم کرده اند. جریانات راست و راست افراطی هم که بطور علنی خواهان دخالت بیگانه در سرنوشت مردم و حتی حمله نظامی به ایران هستند نیز نمی توانند دارای موضعی مترقی نسبت به انتخابات و تحریم آن باشند. ما نمی توانیم بدون در نظر گرفتن ماهیت و کیفیت تحریم هرکدام از تحریمکنندگان همه را یککاسه کرده و دارای سمتگیری مترقیانه بدانیم. پس نمی توان مسئله تحریم انتخابات را با این رویکردی که حزب چپ می اندیشد واقعی بدانیم و بر آن تاکید ورزیم، ضمن اینکه باید بدانیم که بسیاری ازتحریم کنندگان در انتخابات بگونه ای صرف لج کردن با حکومت و بدون هیچ برنامه خاصی انتخابات را تحریم کردند، ما نوعی سرخوردگی و استیصال همراه با انفعال را در آنها میبینیم. مسئله تحریم انتخابات اگر بخواهد بعنوان رویکرد اصلی و همیشگی مطرح و بر آن اصرار شود، میتواند بنوعی ما را در یک پروسه فرسایشی قرار داده و از اعتبار انتخاب و انتخاب کردن بکاهد، ضمن اینکه وقتی برنامه ای برای بعد از آن وجود نداشته باشد یا اگر هم برنامهای باشد ولی قابل اجرا نباشد باعث بیشتر سرخوردگی و انفعال مردم خواهد شد. در کنار آن، مسئله صف بندی بین نیروها را مخدوش میسازد. عمل مشترک (مثل تحریم انتخابات) بدون توجه به ماهیت جریانهای شرکتکننده میتواند همسانسازی را دامن زده و تفکر پوپولیستی را که اختلافات بین جریانها را نادیده میگیرد را ترویج کرده و بنوعی تفکر همه باهمی را تقویت نماید.
——————
۲- آیا خامنهای از خالصسازی عقب نشسته است یا نقشه دیگری دارد؟ این عقب نشینی به چه منظوری است؟
شکی نیست که نا کار آمدی دولت سه ساله رئیسی و همچنین عدم توازن بین نیروهای درون حکومت، بویژه جریانات اصولگرا که باعث برتری و دست بالا داشتن جبهه پایداری در مقابل اصولگراهای میانهرو داشت، خامنه ای را قانع کرده که باید جریانهای دیگر و مشخصا اصلاح طلبان محافظه کار و میانهرو را نیز شرکت داده تا بتواند هم توازن قوا را در درون حکومت برقرار کند و هم بحرانهای تشدید شده توسط عملکرد خالصسازی را حل نماید. خامنه ای و مجموعه جریانهای اصولگرای میانهرو به این جمعبندی رسیدهاند که خالصسازی نه تنها نمیتواند بحرانهای آنها را حل کند، بلکه روز به روز رژیم را به ورطه فروپاشی میکشاند. او از پروژه خالصسازی عقب نشسته ولی همچنان محتاطانه سعی دارد تمام جناحها را به این بازی دعوت کرده و سعی میکند توازن بین آنها را برقرار نماید.
————–
۳- امر جایگزینی و جانشینی در این کشاکشها چه نقشی داشته است؟
یکی از مهمترین مسایلی که موجب تحولات اخیر گردیده است مسئله جانشینی است که بنوعی هراس خامنهای را در بر داشته است.
من در مطلبی با عنوان چرا جریان افراطگرا و جبهه پایداری میکوشند قوه مجریه را تسخیر کنند، بطور نسبتا مفصل به آن پرداختم.
جبهه پایداری که ریشهاش بر میگردد به مدارس تحت عنوان آکادمی در قم با دیدگاه ایدئولوژیک بسیار افراطی و آخرالزمانی و با سازماندهی نیروهایش و نفوذ در ارکان قدرت و نهادهای اطلاعاتی و نظامی و بویژه بسیج، توانست طی انتخابات اسفندماه گذشته که با تحریم حداکثری هم روبرو بود جریان میانهرو را که تا قبل از آن دست بالا را در دو مجلس خبرگان و شورای اسلامی داشت به کنار زده و خود جایگزین آن شود. این جبهه برای تعیین جانشین رهبر از هم اکنون برنامه داشته و بدنبال اینست که یکی همچون محمد مهدی میرباقری را بجای خامنهای بعد از مرگ وی بگمارد. این رویکرد در مخالفت و تضاد با جریان اصولگرای میانهرو و خامنه ای است که بدنبال آن هستند که بتوانند مجتبی خامنهای یا فردی همطراز با او را با رویکرد ادامه سیاستهای خامنهای به رهبری برگزینند. بدون شک تسخیر دولت آخرین خاکریز برای جریان افراطگرا و جبهه پایداری بود که میتوانست با تکیه به منابع مالی و انسانی دولت کار را تمام شده بداند و با در دست داشتن مجلس خبرگان و شورای اسلامی جایگزین مطلوب خود را برهبری برساند. بدون شک اکنون این مسئله تا حد زیادی به عقب رفته است ضمن اینکه نباید از خطر این جریان برای مردم و کشور نیز غافل بود .
——‐———
۴- انشقاق درونی در اصولگرایان چه مسیری را طی می کند؟ آیا شکاف درون سیستم مختص اصولگرایان یک طرف و اعتدال – اصلاح طرف دیگر است یا جریان دیگری نیز وجود دارد؟ جای خامنهای در این میان کجاست و کدام را نزدیکتر به خود میداند؟
تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری این انشقاق و اختلافات به سود جریان افراطگرا و به ضرر جریان میانهرو اصولگرایان و اعتدالیون پیش رفته بود. انتخابات ۱۴۰۰ ریاست جمهوری که به انتخاب رییسی بعنوان جریانی که دارای گرایشات افراطی بود، پایههای جریان افراطی و مشخصا جبهه پایداری را تقویت نمود و نفوذ بیشتر آنها را در دولت و قوای اجرایی دامن زد، با نگاهی به وزرای این جریان در دولت رییسی میتوان عمق فاجعه را دریافت. سرکوبهای شدیدتر و بسته شدن بیشتر فضای سیاسی و بگیر و ببندهای گسترده فعالین سیاسی از مشخصات آن دولت است. در کنار آن وخامت اوضاع اقتصادی و همچنین تشدید فقر و فساد و .. که حاصل بکار گیری نیروهای صرفا ایدئو لوژیک غیر متخصص و بعبارتی جهادی شد، ناشی از قدرت گرفتن بیشتر جریان افراطی در حکومت و قوه مجریه بود. بعد از انتخابات اسفندماه گذشته جریان افراطگرا هرچه بیشتر توانست اصولگراهای میانهرو را به حاشیه برده و دست بالا را در دو مجلس خبرگان و شورای اسلامی داشته باشند، این موضوع توازن قوا را در درون حکومت به هم زد تا جایی که خامنهای نیز نمی توانست کنترلی واقعی بر آنها اعمال کند. پس باید اکنون نباید به اختلاف بین اصلاح – اعتدال و اصولگرایان متمرکز بود بلکه در درجه اول این اختلاف در درون اصولگرایان روی داده است که هرچه بیشتر تا قبل از انتخابات اخیر ریاست جمهوری به نفع جریان افراطی و مشخصا جبهه پایداری تمام شده بود. جریان افراطگرا میکوشید با در دست گرفتن قوه مجریه کاملا جریان اصولگرای میانه را به حاشیه برده و تمامیت قدرت را کسب کند . جانشینی خامنهای آخرین پرده برای این جریان در کسب کامل و تام قدرت بود که فعلا با انتخاب پزشکیان و شرکت آگاهانه مردم در دور دوم انتخابات ناکام مانده است. ضمن اینکه این جریان بیش از پیش به سطح آمده و با نزدیک شدن اصولگرایان میانهرو به جریان اصلاحطلبان میانهرو تا حد زیادی به مقابله با آنها توجه شده و میشود.
در حال حاضر که ناکار آمدی جریان افراطی و دولت رییسی که موجد بحرانهای بیشتر گردیده و همچنین مسئله جانشینی، خامنهای را مجبور به تغییر بعضی سیاستها کرده تا مسیر را به کانال دلخواه خود برگرداند. سخنان اخیر وی در مراسم تنفیذ نشان داد که وی برخلاف گذشته که مسائل فرهنگی را در الویت اول قرار میداد، اکنون مسایل اقتصادی را مهمتر میداند. این مهم بدون تغییر در سیاستهای خارجی و ایجاد تعادل در روابط خارجی امکانپذیر نیست، ضمن اینکه حمایت بخش میانهرو اصولگرایان از پزشکیان میتواند خاطر رهبری را تا حدی راحت کرده تا شاید بتوان با کمک این دو جناح بحرانها را پشت سر بگذارند، رویکرد خامنهای اکنون بیش از پیش به سمت اصولگرایان میانهرو و تقویت آنهاست. گرچه پزشکیان را بسیاری در طیف اصلاحطلبان تعریف میکنند ولی وی در اصل حلقه اتصال بین اصولگرایان میانهرو با اصلاحطلبان محافظهکار و رهبری است. اصلاحطلبان محافظهکار بخوبی میدانند بدون تعامل با راس قدرت نمیتوانند قدمی به جلو بردارند، آنها با رویکردی جدید میکوشند هرچه بیشتر رهبری را به حمایت از عملکرد و سیاستهایشان در دولت جدید ترغیب نمایند، بدون شک همکاری دو طیف اصلاحطلبان محافظهکار و اصولگرایان میانهرو برای پیشبرد امور و همچنین مقابله با جریان افراطگرا که همچنان در مجالس خبرگان و شورای اسلامی دست بالا را دارد لازم و ضروری است. اکنون اگر بخواهیم صحنه را تصور کنیم ما سه طیف را میتوانیم تشخیص بدهیم، که مجموعا می توان آنها را در دوسو صفبندی کرد. یک طرف اصولگرایان میانهرو و بویژه تکنوکراتهایی که به آن وابسته هستند با جریان اصلاحطلبان محافظهکار و معتدل و طرف دیگر جریانات افراطی، بویژه جبهه پایداری و … در این میان رهبری سعی دارد خود را در این برهه در طیف اصولگرایان میانهرو تعریف نماید، و بیشترین گرایشش به سمت آنهاست. بهترین گزینه برای راس قدرت در تسخیر قوه مجریه قالیباف بود که نتوانست حتی ازمرحله اول هم بالابیاید .
—————–
۵- چه برداشتی از موقعیت سیاسی سپاه پاسداران داریم؟ رای ضعیف قالیباف در قبال رای جلیلی را چگونه باید تحلیل کرد؟ اختلافات و صفآراییها و حد تاثیر سپاه بر روندهای سیاسی جاری در چه حدی است؟ شواهدی در دست است که رای سپاه در دور دوم تقسیم بین دو کاندیدا شد، این اگر درست باشد پیامدهای بعدی این شکاف در شرایط پسا خامنهای چیست؟
باید گفت سپاه پاسداران و گرایشات سیاسی درون آن تا حد زیادی منعکس کننده عرصه سیاسی در حکومت است. در سپاه هم ما با گرایشات افراطی و هم با گرایشات اعتدالی و میانهرو روبرو هستیم. لشکرهایی از سپاه عمدتا برای کنترل و سرکوب معترضان در داخل بکار گرفته میشوند. لشکر الزهرا که عمدتا اعضای آن روحانیون جوان هستند از آن زمره اند. این نیرو تحت تاثیر تفکرات افراطی و بویژه جبهه پایداری قرار دارند. در راس سپاه نیز ما با دو طیف روبرو هستیم افرادی چون حاجیزاده را میتوان جزو نیروهای افراطی محسوب کرد. گفته میشود جبهه پایداری توانسته بطور پنهانی با بعضی فرماندهان سپاه به توافقاتی برای بعد از خامنهای برسد و بنوعی بیعت بگیرد. اگر بسیج را هم بخواهیم جزیی از سپاه قلمداد کنیم باید گفت بیشترین نیروهای افراطی در راس و بدنه میانی آن قرار دارند، بسبج یکی از پایگاه های مهم برای جبهه پایداری محسوب میشود ولی در کل هنوز سرداران و فرماندهان حامی رهبر دست بالا را در سپاه دارند و تا حد زیادی گوش به فرمان او هستند.
سپاه جزو نیروهایی بوده است که از روز اول در تمام عرصههای سیاسی و اقتصادی حضور داشته و هنوز هم در بسیاری از فعالیتهای اقتصادی مشارکت فعال دارد. همین بس که بدانیم در دولت احمدینژاد بسیاری از انبوهسازان که توانستند از رانت دولتی برخوردار باشند و در ساختن مسکن مهر بعنوان پیمانکار حاضر بودند فرماندهان بازنشسته سپاه میباشند. قرارگاه خاتم الانبیا نقش بزرگی در پروژههای کلان بازی میکند علاوه بر آن در قاچاق نفت و فروش آن نیز فعال هستند. حتی در بخش مهمی از تولیدات فرهنگی سپاه پاسداران و شرکتهای وابسته به آن بسیار فعالیت دارند و توانسته اند نیروهای متخصصی را در زمینههای سایبری و هوش مصنوعی و . .. پرورش داده و یا بکار بگیرند. امروزه صنایع نظامی عمدتا دست سپاه و نیروهای وابسته به آن است از اینرو نقش سپاه در سیاستهای کلان مملکت بسیار است و بدون توجه به آن دولتها نمیتوانند کار خود را پیش ببرند. در سیاست خارجی بویژه سیاستهای منطقهای بسیار تعیین کننده هستند، کافیست برای درک موضوع به گفته های ظریف توجه کنیم.
با تمام اینها میتوان گفت سپاه و فرماندهانش همواره خود را حامی و اجرا کننده تصمیمات رهبری دانسته و بویژه در شرایط بحرانی گوش به فرمان راس نظام بودهاند. بنظر میرسد با توجه به وجود بحرانهای مختلف و بویژه بحرانهای امنیتی بیشتر تمرکز سپاه اکنون بر مسایل غزه و منطقه است تا مسایل داخلی، آنها در شرایط کنونی سعی کردند در انتخابات از هیچکدام از نامزدها حمایت نکرده و بیشتر بدنبال سیاست یا گرایش رهبر نظام بودند. بنظر میرسد آنها هم متوجه شده اند که دولت افراطگرای رئیسی دولتی ناکار آمد بوده که بحرانهای جدیدی را افزایش داده است.
بدنه سپاه بویژه ردههای میانی آن اکثرا مواضع معتدلی دارند و بیشتر به سمت خواستههای مردم گرایش دارند. رده های پایینی بویژه سربازانی که در سپاه خدمت سربازی را میگذرانند، آنچنان تفاوتی با جوانان دیگر ندارند. میتوان گفت جوی که امروز بر سپاه بطور کل حاکم است تا حد زیادی با جو ایدئو لوژیک سالهای اول انقلاب تفاوت فاحشی کرده است شاید در بعضی از گردانها و تیپها که مشخصا اعضایش از روحانیون و یا مهاجران افغانی و عراقی و … است این فضا متفاوت باشد.
در انتخابات آنچه که میتوان گفت این بود که بدنه سپاه بویژه ردههای میانی و پایین گرایش بیشتری به سمت پزشکیان داشتند ولی در بسیج و نهادهای وابسته به آن بیشتر به سمت جلیلی گرایش داشتند.
———————–
۶- از هر زاویه که بنگریم، روآمدن پزشکیان، به چه معناست؟ برنامهی این برآمد اساساً تقلیلگرایی و فروکاهی خواستهای خود تا آنجاست که با نرمش تاکتیکی رهبر بخواند؟ موقعیت بخشی از نیروهای برآمده از این طیف، از جمله میرحسین موسوی، تن به موج جدید نداد و ایستاد چگونه است؟ آیندهی این تفکیک سیاسی در صفوف این طیف از نیروهای وابسته به رژیم را چه میبینید؟
برخلاف دیدگاه دوستان و بعضی رفقای حزب چپ که سعی دارند برآمدن پزشکیان را به اصلاح طلبی نسبت دهند، من و بسیاری از رفقای داخل کشور اینگونه فکر نمی کنیم. بنظر ما انتخاب پزشکیان حاصل رویکرد جدید حکومت و بویژه راس قدرت بدلیل ناکار آمدی در یکدستسازی و همچنین وجود خیزشهایی چون خیزش ژینا برای تغییر در سیاستها و همچنین خواست عمومی مردم و بویژه رای دهندگان برای طرد افراط گرایان و خطری که میتوانست از ناحیه آنها به کشور وارد شده و سبب وخامت بیشتر اوضاع گردد، بود.
گرچه اصلاحطلبان همواره میکوشند از انتخابات بعنوان اهرم مهم سیاستورزی استفاده کنند ولی نباید آنرا تقلیل خواستههایشان نامید. شاید آنچه در اوضاع کنونی برای اصلاحطلبان مهمتر از هر چیز بود این بود که بتوانند همچنان با شرکت در انتخابات و حتی اگر هم پزشکیان تایید نمیشد با رای به قالیباف در برابر جناح افراطی جبهه پایداری بایستند. از اینکه آنها پشت پرده توانسته با راس قدرت به توافقی رسیده باشند فاکتی در دست نیست، ولی آنها سه نامزد را پیشنهاد داده بودند که شورای نگهبان کسی را تایید کرد که نسبتا میانهرو تر از آن دو بود و رابطه خوبی با رهبری داشت و کمتر در حوزه اصلاحطلبی میتوانست مطرح باشد. پزشکیان را میتوان هم اصولگرا دانست و هم اصلاحطلب ، ویژگی مهم او ایجاد رابطه بهتر و تعامل بیشتر با راس قدرت برای پیشبرد بعضی برنامههای اصلاحی است. اصلاحطلبان میدانند بدون تعامل با راس نظام نمیتوانند هیچ اصلاحی را صورت دهند، گفتن داستانهایی مانند استفاده از رانت و بهره مندی از آن و … را باید جزو همان دیدگاههای تاریخ گذشته و کلیشهای دانست چرا که آنها سالهاست از این امتیازها برخوردارند و همجنان آنها را در دولتهای اصولگرا هم به قیمت سکوت خود داشته و حفظ کردهاند. مسئله مهم اینستکه برآمدن پزشکیان حاصل سیاستورزی اصلاحطلبان بتنهایی نیست، شاید بتوان گفت که حتی اصلاحطلبان کمترین نقش و تاثیر را داشته اند. نقش مهم را مردم و کسانی که بنوعی معترض به وضع موجود بودند ایفا کردند. مردم از اصلاحطلبان دل خوشی ندارند با این وجود به پزشکیان رای دادند، دلیل مهم آن جلوگیری از تصرف قوه مجریه توسط جبهه پایداری بود. مردم طی سه سال گذشته نقش مخرب آنها را در تصرف نهادها و ارکان قوه مجریه دیدند، باید در ایران بود و متوجه حضور روسای جبهه پایداری در ادارات و نهادها میشدید تا بدانید تفاوت آنها با دیگر جریانهایی که در گذشته دولت را در اختیار داشتند تا چه حد است. مردم خطر آنها را کاملا حس کرده و از اینرو پزشکیان را انتخاب کردند، ضمن اینکه حکومت و راس قدرت هم بدلایلی که بطور تیتروار گفته شد ترجیحش نیرویی غیر از افراط گرایان بود. البته بنظر من راس قدرت ترجیح میداد نیرویی میانهرو مانند قالیباف در قالب اصولگرایی بتواند قدرت را بدست آورد ولی اختلافات درون اصولگرایان و مخالفت جبهه پایداری باعث شد که قالیباف کمترین رای را بدست آورده و حذف شود. حکومت فکر میکرد می تواند با مطرح کردن پزشکیان مشارکت را بالا برده و رقابت را بین دو نامزد اصولگرایان میدید، آنها ریسک بزرگی را مرتکب شدند تا جایی که حتی در مرحله اول سعی نکردند به تفاهم برسند، (البته رهبری بدنبال این بود که جلیلی به نفع قالیباف کنار بکشد) با این وجود فکر نمیکردند پزشکیان بتواند رای بیاورد. آنها مانند انتخابات ۱۴۰۰ که همتی را در مقابل رییسی گذاشته بودند فکر میکردند در نهایت رقابت بین اصولگرایان خواهد بود ، از اینرو آنچنان اصراری به کنار کشیدن یکی از اصولگرایان و بنظر من به ترجیح رهبری، که بنوعی قاآنی آنرا به جلیلی ابلاغ کرد و وی آن را نپذیرفت، نداشتند. گویا جلیلی گفته بود که رقابت اصلی بین من و آقای قالیباف خواهد بود و حتی از قالیباف خواسته بود برخلاف خواست هوادارنش از رقابت کنار نکشد (شاید فکر میکرد میتواند با شکست قالیباف سرنوشت سیاسی او را بنوعی تمام کند) ولی مردم تمام بازی را به هم زدند، اولا نشان دادند نسبت به فساد بسیار حساس هستند و قالیباف را عنصری فاسد تلقی کرده و کمترین رای شامل حال او شد. آنها با انتخاب پزشکیان عملا به خواست تغییر رای دادند، ضمن اینکه بسیاری نیز بدون اینکه انتظار خاصی از پزشکیان داشته، یا دل به وعدههای وی خوش کرده باشند، صرفا برای مخالفت با جریان افراطی و خطرناک جبهه پایداری به پزشکیان رای دادند. با نگاهی به برگشت ده درصد از تحریم کنندگات دور اول به مشارکت و رای به پزشکیان اینرا میفهمیم که مردم بشدت از قدرتگیری جریان افراطی در هراس بودند، از اینرو رای به پزشکیان را نه در تایید اصلاحات و یا انتخابات و نظام بلکه در تنفر از افراط گرایی دادند، اکنون میتوان گفت که بخش مهمی از اصولگرایان میانهرو و حتی طرفداران قالیباف برخلاف توصیه او در رای به جلیلی، به پزشکیان در دور دوم رای دادند. همچنین مردمی که در سال ۱۴۰۰ به رییسی رای داده و پشیمان شده بودند نیز انتخابشان پزشکیان بود. در این میان بخشی از نیروهای چپ و همچنین تحول خواهان و نیروهای دموکرات نیز به پزشکیان رای دادند، جریاناتی از تحول خواهان با انگیزه های مختلف از رای دادن اجتناب کردند ولی در حین انتخابات سکوت را برگزیدند و نه در تبلیغ تحریم گفتند و نه در مشارکت. موسوی و تاجزاده جزو این طیف بودند گرچه در بعد از انتخابات تاجزاده دلایلش را مطرح کرد که بیشتر متمرکز بود بر نحوه انتخابات و عدم رعایت عدل و انصاف در آن و نیز غیر دموکراتیک بودن آن، ولی موسوی مشخصا هیچ تحلیل خاصی ارائه نداد. افرادی چون کیوان صمیمی با نگرشی ویژه و استفاده از ظرفیت و موقعیت بدست آمده آنرا پله اولی در راه فعالیتهای مبارزاتی و سیاسی دانسته و شرکت کردند. در باره موسوی و زهرا رهنورد، میتوان گفت اصرار آنها بر رفراندم و تغییر قانون اساسی و غیر دموکراتیک بودن انتخابات مهمترین انگیزه ها را برای عدم شرکت بوجود آورده بود، ولی کروبی در دور دوم شرکت کرد و از دیگران هم برای رای به پزشکیان و طرد جریانات افراطگرا دعوت نمود. آنها بعد از انتخابات هنوز اظهار نظری نکرده و موضع خود را در قبال دولت جدید مطرح نساخته اند. گویا منتظر عملکرد دولت پزشکیان و تشکیل کابینه هستند، ولی آنطور که احساس میشود و از رفتار بعضی افراد که موضعی مانند موسوی در قبل از انتخابات داشتند و در مرحله دوم تجدید نظر کرده و به انتخابات پیوستند، با دیدگاهی مثبت به دولت پزشکیان نگاه میکنند .
آنچه بنظر میرسد موقعیت کنونی سبب نزدیکی بیشتر اصلاحطلبان میانهرو با اصولگرایان میانهرو است آنها احساس میکنند هر دو دشمن مشترکی بنام افراطگرایان و جبهه پایداری دارند. راس قدرت و رهبری هم گرچه سعی کرد در روند انتخابات بویژه مرحله دوم دخالت نکند ولی در بعد از انتخابات با پذیرش تغییراتی ، بویژه الویت دادن اقتصاد به فرهنگ، سعی کرده است همچنان نقش خود را در روند سیاسی دولت و هدایت آن اجرا نماید. وی به مجلس هم تذکرات لازم را برای همکاری با دولت جدید داده است ضمن اینکه پزشکیان هم با مطرح کردن برنامه هفتم و چشم انداز بیست ساله رهبری، عملا سعی کرده است خود را به وی نزدیک کرده و حمایتش را در شرایطی که اکثریت مجلس در اختیار جبهه پایداری است جلب نماید. او سعی دارد از قدرت و نفوذ رهبری برای پیشبرد برنامههایش استفاده کند. انتظار میرود دولت جدید بتواند در باز شدن فضای سیاسی کمک کند و از شدت سرکوبها بکاهد.
———————-
۷- بنا به یک نظر عملکرد اقشار خاکستری در این «انتخابات» نشان داد که گزارهی «اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» پایان کار نیست و اصلاحطلبان هنوز از حمایت اجتماعی خاص خود برخوردارند. نظر دیگری وجود دارد که معتقد است وجود اصلاحطلبان بهمعنی کارایی سیاسی اصلاحطلبی نیست. آنها دیگر نه اصلاحطلب که استمرار طلبند. تحلیل شما از این وضعیت چیست؟ جبههبندی فعال سیاسی میان جامعه و نظام است یا هنوز از فعل و انفعالات درون سیستم میگذرد؟ یا شکل دیگری می تواند به خود بگیرد؟
آنچه که ما از عملکرد اقشار خاکستری متوجه شدیم بی توجهی به شعارهای اصولگرایان و اصلاحطلبان بود، نه اینکه بتوان گفت صد درصد آنها را بعنوان نیروهای فعال سیاسی کنار گذاشته اند بلکه عملکردشان بیش از اینکه تحت تاثیر جریانات سیاسی باشد حاصل تجربه شخصی و ارزیابی از زندگی شخصی خودشان بود و هست، ما آنرا در هردو طیفی که تحریم انتخابات را برگزیدند و یا در آن بویژه در دور دوم شرکت کردند دیدیم. رویگردانی آنها از جناحهای حکومتی و یا اصلاحطلبان و اصولگرایان تنها به آنها متوقف نبود بلکه ما شاهد سرخوردگی بیش از پیش نسبت به اپوزیسیون ناکار آمد و بویژه اپوزیسیون خارج کشور هم هستیم که بدون توجه به سیاستها و گفتههای آنها برای خود تصمیم گرفتند، متاسفانه مطلبی که در تحلیلهای دوستان و رفقای ما بویژه در طیف چپ خارج کشور نادیده گرفته شد، مسایل جامعه شناسانه و بویژه روانی شناختی مردم بود، که علت اصلی رفتار مردمنسبت به انتخابات اخیر بود. مردم بویژه اقشار مردد و خاکستری احساس کردند که خود باید برای خود تصمیم بگیرند، شاید بتوان گفت هیچ زمان به اندازه انتخابات اخیر موضع مردم بدینگونه شخصی نبوده است، به جز طیفی که معمولا از هواداران اصلاحطلب و یا اصولگرا هستند، بیشتر مردم بدون گرایش و توجه به سیاست و رویکرد آنها، در انتخابات شرکت کرده و یا آنرا تحریم نمودند. اینکه اصلاحطلبان کارایی دارند یا نه را نمیتوان با اتکا به این انتخابات دریافت یا تحلیل کرد. لزوما خواست تغییر در گرایش مردم از نوع اصلاح طلبی نیست شاید بتوان گفت همان گرایشی است که بنوعی در حکومت هم وجود دارد، یعنی بیش از اینکه تابعی از نفوذ سیاستهای اصلاحطلبی یا اصولگرایی باشد خواستی در جهت طرد افراطگرایی و دست برداشتن از سیاست های خالصسازی است. ما دیدیم با وجودیکه پزشکیان وعده آنچنانی نداد، مردم به وی رای دادند برای آنها دوری جستن از افراط گرایی نیز بسیار مهم بود و هست. اگر در گذشته نامزدها سعی میگردند با رویکردی پوپولیستی و دادن وعدههای آنچنانی مردم را به پای صندوقهای رای کشانده و به نفع خود رای جمع کنند، اینبار نتوانستند. مردم نشان دادند از آگاهی بیشتری نسبت به گذشته برخوردارند و درک اینکه چه جریانی اکنون نقطه وجود ناباسامانی هاست، موجب شد دست رد بر سینه جریانات اصولگرا چه جریان فاسد قالیباف و چه افراطگرای جلیلی و جبهه پایداری بزنند.
در حال حاضر وضعیت کنونی در کشور دارای ابهامات بسیار است. مردم با انتخاب پزشکیان تا حدی امیدوار به تغییراتی شده اند، ولی اینکه آیا او میتواند به وعدههای اندکش عمل کند مورد تردید است. اما آنچه که توانسته تا حدی رضایت مردم را جلب کند، اینستکه جریان افراطی جبهه پایداری شکست خورده و از پنهان به سطح آمده است. اکنون اگر بخواهیم کارایی اصلاحطلبان و یا اصولگرایان میانهرو را بررسی کنیم شاید بتوان گفت افشای روزانه این جریان و سیاست های خطرناک آنها بوده است که موج جدیدی از فعال شدن اصلاحطلبانه را بوجود آورده است که تا حد زیادی جریانات اصولگرای مخالف جبهه پایداری نیز در آن مشارکت دارند.
باید گفت از نظر نفوذ و وجود جریانات سیاسی دیگر بویژه جریانات خارج کشوری ما چنان حضور پررنگی را نمیبینیم و شاید تنها در فضای مجازی بتوان از آنها ردی پیدا کرد ولی در جامعه بدلیل وجود رسانههای وابسته و رسانههای دیداری و شنیداری مثل تلویزیون، حریانات راست و سلطنتطلب هستند که بیشترین تاثیر را میگذارند. اگر بخواهیم ترکیب تحریمکنندگان را بررسی کنیم، بخش اعظم آنها کسانی بودند که تحت تاثیر رسانههای وابسته قرار داشتند ولی باز هم تعداد آنها نسبت به کسانی که بنا به ارزیابیهای شخصی خود عمل کرده بودند بسیار کمتر بود.
اکنون همچنان جبههبندی فعال در درون حکومت است و میتوان گفت تا استقرار دولت جدید و گذشتن از سد مجلس این جبههبندی شدت خود را حفظ خواهد کرد. بنظر میرسد تا انجام سیاستها توسط دولت و تاثیر آن بر اقتصاد و جامعه ما همچنان شاهد کشمکشهای درونی نظام باشیم و کمتر شرایط فعالی را برای جامعه متصور شویم.
جامعه هنوز نتوانسته بعد از انفعالی که بعد از خیزش ژینا مستولی شده است خود را بازیابی کند. از طرف دیگر شدت سرکوبها و دستگیریها همچنان اجازه حضور بیشتر مردم را در صحنه نمیدهد. شاید اگر اتفاق خاصی بیفتد، جامعه تکانی بخورد ولی با این وضعیت ما با وضعی تثبیت شده روبرو هستیم که جز همان اعتراضات هفتگی بازنشستگان و …هیچ حرکت دیگری مشاهده نمیشود. میتوان گفت تنها کارایی دولت رئیسی همانا کنترل اوضاع و به محاق بردن خیزش ژینا با دست زدن به سرکوب شدید بوده است، (البته نقش اپوزیسیون خارج کشور بویژه سلطنت طلبان و جریانات راست در آن نیز کم نبوده است.)
——————————
٨- چشم انداز دولت پزشکیان را چه میبینید و چه تاکتیکی میتوان در قبال آن اتخاذ کرد؟ وظیفه تحریمیان در قبال مردم چیست؟ به بیان دیگر تحریم عملا پیروز میدان شد حالا چه باید کرد و چه تغییری در تاکتیک ها ضروری است؟
آنچه که میتوان در مورد دولت پزشکیان گفت اینست که این دولت با توجه به عقبنشینی حکومت و خواست وی برای تغییراتی در سیاستها بویژه مشکلات اقتصادی و سیاست خارجی و همچنین جلوگیری از رفتارهای گشت ارشاد و … می تواند تا حدی کارهایی را صورت دهد. مهم اینست که تا چه حد جریان افراطگرا را میتوان به عقب راند و راس نظام تا چه میزان میتواند آنرا مورد حمایت قرار دهد. آنچه که مشخص است، اینست که حکومت تا حدی از جنبش اعتراضی ژینا به هراس افتاده و میداند اگر بخواهد همچنان بر ادامه سیاستهای سرکوبگرانهاش ادامه دهد با واکنش گستردهتری روبرو خواهد شد. بنا به تحلیل بسیاری از صاحبنظران دولت پزشکیان فرصتی هم برای حکومت است و هم برای مردم، حکومت میتواند با اتکا به برخی اقدامات اصلاحی و بویژه در زمینه اقتصاد و مسایلی چون حجاب و کاهش سرکوبگری و تغییراتی در سیاستهای خارجیاش که در سخنرانی پزشکیان در مجلس هنگام تحلیف بیان شد تاحد زیادی بحرانهایش را کاهش دهد. مسلما در سایه این اقدامات مردم نیز بهره برده و میتوانند شرایط جدیدی را تجربه کنند و با پیگیری خواستهها و مطالباتشان هرچه بیشتر حکومت را تحت فشار قرار داده تا بتوانند بتدریج به سمت نهادسازی رفته و با گسترش مبارزات مسالمتآمیز با تاکید بر حق اعتراض موجبات تغییرات مهمتری را فراهم سازند. در این شرایط مهمترین چالش موجود همان جریانات افراطی هستند که همچنان در بسیاری از نهادها و ارکان قدرت حاضرند ، طرد آنها در قالب کارزارهای اجتماعی از مناصب غصب شده جزو اولین خواستههای مردم میباشد. بدون شک رفع فیلترینگ نیز در راستای خو استههای مردم میباشد که باید با سازمان دادن کارزار برای آن در دستیابی بیشتر مردم به اینترنت و ایجاد زمینههای لازم برای مشارکت مردم در امر تصمیم سازی مفید باشد.
بنظر من وظیفه خاصی نمیتوان برای تحریمیان قائل شد، چرا که همانگونه که برداشت خودم را در سوال اول مطرح کردم نمیتواند در واقع نیرویی قابل بحث باشد، بخصوص اینکه بیشتر کسانی که تحریم را در داخل ایران برگزیدند اکثرا بشکل سلبی و بدون برنامه و هدف خاصی بوده و صرفا بنوعی با استیصال و سرخوردگی همراه بود و بیشتر جنبه لج بازی داشت من با بسیاری از مردم که تحریم کرده بودند گفتگو کردم مثلا سوال میکردم، خوب بعد از تحریم میخواهید چه کاری انجام دهید؟ اکثرا با حالتی بی تفاوت میگفتند منتظر میمانیم ببینیم چه میشود یا اینکه گور پدرشان میخواهد هرچه بشود، بشود، بالاتر از سیاهی رنگی نیست، یا ما کاری به کار آنها نداریم و … علاوه بر آن دیدگاه و اهداف جریانات سیاسی در تحریم هم بسیار متفاوت است، مسلما دیدگاه براندازان و سلطنتطلبها با جریانات مترقی و برداشتی که از تحریم دارند با هم بسیار تفاوت دارد، شاید شما بتوانید برای هواداران و طرفدارانچپ نسخه ای توصیه کنید ولی برای دیگران نمی توانید. من اصلا اینرا قبول ندارم که تحریم پیروز میدان بود چه از لحاظ کمی و چه از لحاظ کیفی، تحریم برنده نبود. چون بعقیده من اگر همه تحریمکنندگان واقعی را که با نیت و بینش مبارزه با رژیم این روش را برگزیدند بخواهیم به حساب بیاوریم چیزی حدود بیست درصد در دور دوم است. تازه اینکه چه تعداد از آنها دارای دیدگاه مترقی هستند خود زیر سوال است. آنچیزی که برنده انتخابات شد دیدگاه ضد افراطگرایان و پیروزی آنها بود که توانست صحنه مبارزه را تا حد زیادی تغییر دهد، هرگز تحریم نتوانسته تغییری در روش سیاسی حکومتها ایجاد کند، این جنبشهای اعتراضی و کنشگری مبارزان است که میتواند موجبات تغییر در سیاستها را ایجاد کرده و بتدریج به پیش برود. بیش از ۶۰ کشور در دنیا هستند که اصلا انتخابات ندارند و به روش دیکتاتوری اداره میشوند، و همچنان با قدرت به حکومت خود ادامه داده و روابط نسبتا گسترده ای هم با جوامع بین المللی دارند. اگر فکر میکنید تحریم انتخابات میتواند موج جنبش اجتماعی ایجاد کند، سخت در اشتباه هستید. بنظر من تحریم در شرایطی که نیروهای سازمان یافته و یا احزاب و سازمانهای سیاسی ترقیخواه وجود ندارند بیش از هرچیز به انفعال دامن میزند. جنبشهای اعتراضی به تحریم انتخابات یا مشارکت در آن موکول نمیشوند، میتوان در انتخابات شرکت کرد و بر خواستههای خود تاکید ورزید و فعال بود و بالعکس هم میتوان گوشهای نشست و تماشا کرد. بحث جنبشهای اعتراضی و اجتماعی به میزان خواست مردم در تغییر اوضاع و سازمان دادن آنها بستگی دارد تا بحال آنچه که ما از جنبشهای اعتراضی دیدهایم، بدون تردید همه خودبخودی بوده است، و تاثیر جریانات سیاسی در آنها بسیار کمرنگ.
در شرایط حاضر وظیفه مهم برای جریانات مترقی رفتن به سمت ائتلاف و اتحاد با یکدیگر است همچنین جدا کردن صف خود از جریانات انحرافی و راست و سلطنت طلب. در همین انتخابات این صف بندی بویژه در تحریم، کاملا مخدوش بود یعنی حتی جریانات سیاسی سعی نکردند دیدگاه جریانات راست و اهدافشان را از تحریم انتخابات تحلیل و بررسی کرده و تفاوت ماهوی خود را با آنها بگویند، همین امر موجب شد که جریانات فاشیست سلطنتطلب به خود اجازه بدهند که آنچنان در مقابل سفارتخانهها با مردمی که رای داده بودند برخورد کنند. سیمای این رفتار در نزد مردم بویژه داخل ایران که آنچنان هم از تفاوت و صف بندی جریانهای مختلف اپوزیسیون اطلاع ندارند، یکسان قلمداد میشد و همه را بعنوان کسانی که طرفدار تحریم هستند نگاه کرده و قضاوت مینمودند، (بویژه اینکه رسانهها ویدیوهایی از برگزاری تجمعاتی را در خارج کشور نشان میدادند که جریان چپ در یکسو و سلطنتطلب در سوی دیگر میدان مشترکا در صحنه حضور داشتند). اگر قبل از روز انتخابات مواضع و اهدافتان را از تحریم شرح میدادید و تفاوت آنرا با تحریمی که جریانات راست و سلطنت طلب در نظر داشتند مطرح میکردید، موجب مخدوش شدن آن در نگاه مردم نمیشدید، ولی متاسفانه همچنان بر دیدگاه غلط خود و دل خوش کردن به کمیت و تعداد تحریمیها شما را در کنار سلطنت طلبان و راست گرایان قرار داد. ماهیت و کیفیت هر عمل سیاسی مهمتر از کمیت آنست، شما ۳۰ تا ۴۰ درصد مردم، که معمولا در انتخابات ها شرکت نمی کنند را جزیی از تحریم می دانید. همانطور که قبلا گفتم تحریم یک فعل سیاسی است که متکی بر اراده و خواست و انگیزه فرد تحریم کننده است، وقتی که هیچ انگیزه ای برای ۳۰ تا ۴۰ درصد مردم در عدممشارکت در انتخابات وجود ندارد، چگونه آنرا عملی سیاسی قلمداد کرده و جزو تحریم به حساب می آورید؟ از اینرو من فکر میکنم تاکید شما روی این موضوع نه تنها هیچ کمکی به جنبش مردمی نمیکند بلکه آنرا نیز به انحراف میبرد.
——————————-
۹- در مرحلهی کنونی چه رویکردی میتواند نیروهای مدافع جمهوری و دموکراسی و عدالت اجتماعی را به هم نزدیکتر و شکل گیری یک اپوزیسیون متحد را تسریع کند. سیاست اپوزیسیون در لحظهکنونی و با توجه به چشمانداز تحولات سیاسی چه مختصاتی میتواند داشته باشد؟
آنچه میتواند در مرحله کنونی نیروهای جمهوریخواه و…. را به هم نزدیک کند اصرار بر خواستههای حداقلی و صفبندی با نیروهای واپسگرا مانند سلطنتطلبان و مشروطهخواهان و جریانات راست افراطی است. رویکرد اتحاد با گذشتن از اختلافات دیدگاهی و تاکید بر تاکتیکهای مشترک و همراه بودن با خواستههای فوری و عاجل مردم میتواند ما را به سمت شکل گیری یک اپوزیسیون مترقی رهنمون شود، تشکیل بلوکچپ و اتخاذ راهها و اقدامات مشترک و تحکیم روابط با اپوزیسیون داخل و فعالان داخلی از کارهاییست که باید بفوریت انجامشود. بنظر میرسد در حال حاضر که دولتی میانهرو با گرایشات خلاف جریانات افراطگرا بقدرت رسیده باید سعی شود سمتگیری سیاسی هرچه بیشتر به سمت انزوای جریانات افراطی بویژه جریاناتی مانند جبهه پایداری باشد. در کنار آن باید نسبت به فعال کردن جنبشهای مسالمتآمیز در جهت خواستههای مردم بویژه در زمینه اقتصاد و عدالت اجتماعی همت گماشت. من فکر میکنم نباید خود را تماما در جهت خواستههای طبقات متوسط بویژه اقشار مرفه، که مسئله حجاب را بعنوان خواست اصلیشان مطرح می کنند قرار دهیم، چرا که شاهدیم امروز مسئله کشف حجاب به روندی عادی در جامعه تبدیل شده که هرچه حکومت هم تلاش میکند نمی تواند بر آن کنترلی داشته باشد. پس نباید آنچنان نیروهایمان را در اینجور مسایل که تا حد زیادی خود بخود توسط مردم به حاکمیت تحمیل میشود سرگرم نماییم. ما باید اکنون برخواستههایی چون آزادی اعتراضات، آزادی زندانیان سیاسی و لغو اعدام و … تمرکز کنیم. باید بیش از پیش شعارهای جمهوریخواهانه را در درون جامعه گسترش داده و از مماشات با جریانات ضد جمهوری بویژه سلطنتطلبها اجتناب نماییم. ما نباید مسئله تحریم انتخابات را آنچنان بزرگ کنیم که مسئله مهم انتخابات به زیر سوال رفته و ارزش مبنایی آن کاهش یابد.
—————————
۱۰- از نظر شما مختصات وظایف مرکز هماهنگی و چهارچوب وظایفش با توجه به حضور بخشی از جریانات و فعالان سیاسی در خارج کشور چیست؟
برای پاسخ به این سوال من فکر میکنم بیش از هرچیز باید به ضعف شناختی نیروهای خارج کشور اشاره کرد و به آنها تاکید کرد که با تفکرات گذشته و دگماتیک و سیخکی نمیتوان شرایط را به نفع نیروهای ترقیخواه عوض کرد. وقتی هنوز تفکرات بر نوعی پوپولیسم قرار دارد و جناح های مختلف درون حکومت را یکسان ارزیابی میکند یا در بهترین حالت اختلاف آنها را در راستای منافع جناحی میبیند، باید تاسف خورد، مثلا در دیدگاه آقای اعظمی، از اعضای حزب چپ، اینگونه مطرح میشود که گرچه ممکن است پزشکیان کارهای کوچکی انجام دهد، ولی چون سیاست ما مخالفت با نظام است پس باید طبق همان روشهای گذشته پیش رفت. من به این رفیق و امثالهم می گویم اگر روشهای گذشته شما و دیگر جریانهای سیاسی کارساز بود باید طی این چهل و پنج سال که از انقلاب گذشته دستاوردی قابل ملاحظه میداشتید، ولی واقعیت نشان داده است که اینچنین نبوده، شما حتی هنوز نتوانستید با دیگر جریانهای سیاسی بویژه چپ به اتحاد برسید. شما و دیگر جریانهای سیاسی نمیتوانید ادعا کنید که مثلا خیزش ژینا و سایر خیزشهای دیگر را دستاورد مبارزه خود بدانید، چرا که اولا این خیزشها و هر نوع اعتراض دیگری در کشور بخصوص در سالهای اخیر همه بشکل خود بخودی توسط مردم و با تاثیر فعالان سیاسی و مدنی داخل کشور بوده است و اکثر شما معمولا بعد از وقوع این رویدادها با تاخیر به آن پیوسته اید. اگر می خواهید واقعا در روند مبارزات تاثیرگذار باشید باید با بینشی نو به مسایل نگاه کنید، اینکه پزشکیان مورد تایید قرار میگیرد و حکومت تن به حضور دوباره عناصر اصلاح طلب و یا معتدل میدهد، تنها بر اثر فشاریست که از ناحیه نارضایتیهای مردم و خیزشهای سالهای اخیر و همچنین ناکار آمدی سیاستهای حکومت بویژه در یکدستسازی ها و بروز بحرانهای جدید و خطر فرو پاشی نظام از درون و هراس از تسلط بیشتر جریانات افراطی و مسئله جانشینی و .. برحکومت وارد شده و مجبور به عقب نشینی گردیده است. مگر ما در سیاستهای مبارزه مسالمتآمیزمان دائما تکرار نمی کنیم که بتوانیم با فشار جنبشهای اعتراضی و … حکومت را بتدریج وادار به عقب نشینی کرده و بتوانیم کم کم با تشکیل آلتر ناتیو دموکراتیک وبازسازی نهادهای مدنی، به سمت گذار تدریجی رفته و تغییر حکومت را شامل شویم؟ خوب روند کنونی بخشی از این سیاست است که حکومت را وادار کرده است که تن به عقب نشینی و دست برداشتن از سیاستهای خالصسازیاش بزند. همین الان وقتی چهره خیابانها و کوچهها و اماکن عمومی ایران را نگاه میکنیم تاثیرات این عقب نشینی را در عمل می بینیم. شما توجهی به تبلیغات جریانات افراطی و چند امام جمعه مفلوک در باره حجاب و طرح نور و … نکنید، آنجه در عمل جاریست تسلط زنان بی حجاب در کوی و برزن است که بعنوان مسئله ای عادی به حکومت تحمیل شده است. پس مهمترین مسئله بالا بردن شناخت واقعی خود از جامعه و از حکومت است. ما تغییراتی را حتی در اظهار نظرهای جریانات اصولگرا به عینه میبینیم. شما نگاه کنید به اظهارات اخیر باهنر که اگر گذشته او را نمیدانستیم فکر میکنیم یک اصلاحطلب بالفطره است. بنظر من سیاست راهبردی در شرایط کنونی مبارزه هر چه بیشتر علیه افراطگرایان و جریاناتی مثل جبهه پایداریست. بنظر من در شرایط کنونی سیاست مرحلهای ما باید اتحاد بر مبنای شرایط جدید با رویکردی مسالمتجویانه و تقویت جریانات خواهان تغییر در حکومت باشد، و بالعکس باید با تمام توان در مقابل واپسگرایان و جریانات افراطی و همچنین جریانات راست و سلطنت طلب که بنوعی بدنبال تشدید افراطگرایی هستند بایستیم.
باید بیش از پیش پیوند خود را با فعالان سیاسی و بویژه چپ داخل کشور تقویت نموده و سعی کنیم از شناخت و تجربیات انها بهره برده و دیدگاههایشان را در روند تصمیمگیریها ملحوظ نماییم. دیگر نمیتوان با تفکر گذشته و کلیشهای به مسایل نگاه کرد و پیش رفت باید طرحی نو در انداخت.
ما فارغ از اینکه پزشکیان بخواهد یا بتواند کارهایی در راستای منافع مردم انجام دهد یا نه، همچنان به سازمان دادن و گسترش جنبش های اجتماعی بعنوان مهمترین اهرم فشار به حکومت و عقبنشینی آن فکر میکنیم. ما از هر اقدامی که بتواند درد و آلام مردم را کم کرده و به باز شدن فضای سیاسی و کاهش سرکوبها کمک کند، حمایت کرده و آنرا تشویق مینمائیم. ما در عمل تفاوت دیدگاه و سیاستهای خود را با براندازان و جریانات راست و سلطنتطلب نشان داده و سعی میکنیم صف بندی پر رنگی با آنها داشته باشیم. ما به تلاش خود برای همکاری با دیگر نیروهای چپ و دموکرات و ملی افزوده و سعی میکنیم هرچه زودتر با آنها به اتحاد رسیده و با برنامه ای مشترک، عملا به ایجاد و تقویت آلترناتیو دموکراتیک یاری رسانیم. باز هم تاکید میکنم باید دست از تحلیلها و دیدگاههای تاریخ گذشته و کلیشهای برداریم و طرحی نو دراندازیم.
1 Comment
اطناب کلام و تکرار مکررات ،بجای تقطیر و تنویر مباحث،عبارت از نوعی سردرگمی و عدم شناخت از وضعیت جاری کشور و بی اطلاعی ِ محض از ترکیبِ نیروهای حاکمه و غفلت از نهادهای تعیین کننده ی سیاستهای راهبردی نظام،در عرصه های سیاست داخلی وخارجی نظام ست.رفقا،ارزیابیه های نادرست و نامستند شما از وضعیت جاری کشور،بدلیل عدم ِ شناختِ شما از عناصر تعیین گر و تصمیم گیران نهایی امورات سیاسی و اقتصادی نظام و تعریفِ نامتجانس شما از مجموعه ی چندگانه و پرتضاد سران نظام،نه تنها کمکی به تنویر افکار عمومی جامعه نمیکند،بلکه باعث تضعیف موقعیت سازمان ، در جایگاه عناصر پیشرو و انقلابی ،در اذهان هواداران و مردم و متعاقباً،به افت موقعیت سیاسی شما،منجر میگردد.رفقا،جنگ در راس نظام برای کسب قدرت و منصب،که عملاً به هرج و مرج داخلی نزدیک شده ست.در وهله ی نخست،ریشه در جناح بندی طرفداران غرب و شرق،بر مبنای تقسیم منافع ،این یا آن جناح دارد،و هرگز تاثیری بر روند توسعه ی ملی و بهبود وضعیت اقتصادی کشور و مردم نداشته و نخواهد داشت.باز هم تاکید میکنیم،تحلیل شما از نقش رهبری و سپاه و….ساده نگری و بی اطلاعی شما،از واقعیات عینی جامعه ست و بس.گاهی سکوت و عدم اظهار نظر شما،بارها بهتر از اظهاراتِ ذهنی و تخریب گر،برخی از شما رفقای خارج از گود نشین ست