گریز دو نیروی فاشیستی حاکم بر اسرائیل و نظام ارتجاعی ولایت فقیه ایران از گرداب خود ساخته.
تداوم بمباران جنایتکارانه اسرائیل در غزه و ادامه سرکوب در سرزمین های اشغالی فلسطین، بمباران و برخورد نظامی با حزبالله لبنان و اشغال بلندی های جولان سوریه … و اینک ترور اسماعیل هانیه،رهبر سیاسی حماس در تهران، نه تنها چشم انداز آتشبس و آزادی گروگان ها ورویکرد صلح در منطقه را از دسترس دور کرد، بلکه خطر درگیری نظامی در خاورمیانه و به ویژه با ایران و زمینه اعزام گسترده نیروهای ائتلاف حامی اسرائیل به سرکردگی آمریکا به بهانه مبارزه علیه نیروهای افراطی اسلامی را مهیا و تشدید نمود.
ـ همه این موارد از یکسو،ناشی از دگردیسی وتحولات ساختاری و اجتماعی درونی اسرائیل و جبهه امپریالیستی، و از سوی دیگر نفوذ بیش از پیش جمهوری اسلامی با هزینه های هنگفت در راستای عمق راهبردی نظام حاکم برای نیروهای نیابتی در حول و حوش اسرائیل، و نیز تغییرات ساختاری و ایدئولوزی در جبهه فلسطینیان هستند.
مستقل از ارزیابی در روش ترور اسماعیل هانیه با بمب گذاری از پیش از دو ماه و هدایت از طریق تلفن، یا از طریق پهباد حامل بمب از چند متری، یک اصل مهم بارز است: و این هم مستلزم داشتن اطلاعات دقیق از محل اقامت مقتول است.
بر کسی پوشیده نیست که «عوامل نفوذی» بر بدنه سرویس اطلاعاتی سپاه از فردای انقلاب با ایده تشکیل سپاه پاسداران آغاز شد. اکثر کادرها و اعضای سابق ساواک پس از اعتراضات از وضعیت خود در مقابل دفتر نخست وزیری مرحوم مهدی بازرگان به کارهای خود برگشتند. پس ازاین مرحله با فاجعه تسخیر سفارت آمریکا و بروز پدیده « دانشجویان خط امام»، این کادرها و اعضای ساواک همه تجربیات خود را درهمکاری نزدیک با « خط امامی» ها به کار بردند. در ابتداء با در دست گرفتن پروندههای سابق زندانیان سیاسی رژیم سلطنتی به تعقیب و گریز آنان و بعضا دستگیری و اعدامهای «سرخود» عمل نمودند و از این طریق رقبای سیاسی جریان نوظهور «خط امام» را سرکوب کردند. غافل از اینکه همین جریان «خط امام» متعاقبا خود مورد سرکوب جریانات به ظاهر «ریشو و بنیادگرایان اسلامی» قرار گرفتند. عوامل نفوذی ساواک در سراسر کشور به خدمت پروژههای بلندمدت درآمدند. ترور محققین برنامه های هسته ای در دل تهران و اینک دادن گرای دقیق محل اقامت هانیه و حتی سید علی خامنه ای از نتایج کار سیستماتیک و صبورانه عوامل نفوذی هستند. قدر مسلم این عوامل در شکلگیری تغییرات مورد نظر فردا فعال هستند.
ناگفته نماند که کنش و واکنش دولت فاشیستی حاکم در اسرائیل ناشی از عدم امنیت خود از یکسو، و از سوی دیگر به خاک سپردن طرح صلح ۱۹۶۷ و نادیده گرفتن حقوق فلسطینیان در بازگشت به خانه و سرزمین شان است.
ـ همه این رویکردها و تغییرات در سیاستهای توسعه طلبانه اسرائیل با قتل اسحاق رابین، نخست وزیر اسرائیل توسط راستگرایان و توسعه طلبان اسرائیلی در سال ۱۹۹۵ به شدت سرعت گرفت و نطفه صلح و امید و راه حل دو کشور اسرائیل و فلسطین را کور کرد. دگردیسی جامعه اسرائیل از این به بعد به سوی تبعیض گرایی وآپارتاید و قدرت گیری و یکه تازی راست افراطی و نادیده گرفتن حقوق ملت فلسطین نضج گرفت. این امر هم فقط با توافق نانوشته و نوشته و کورکورانه ائتلاف جهانی «حامی و مدافع» همه جانبه از اسرائیل امکان پذیر شد. موضع نیروهای «چپ» اسرائیلی مدافع همزیستی دو دولت و ملت بسیار ضعیف شد.
رویکرد نفی کامل حقوق ملت فلسطین چند روز پیش از سفر بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل به واشنگتن علنی شد. بنیامین نتانیاهو قبل از اولین سفر خود به آمریکا از زمان آغاز جنگ در نوار غزه، خط قرمزی را ترسیم کرد. پارلمان اسرائیل در فاصله چهارشنبه تا پنجشنبه(۱۸ جولای ۲۰۲۴) قطعنامهای را در مخالفت با «تشکیل کشور فلسطین» تصویب کرد. این قطعنامه توسط احزاب ائتلاف نخست وزیر بنیامین نتانیاهو و همچنین احزاب «مخالف» جناح راست حمایت شد. نمایندگان حزب چپ میانه به رهبری ییر لاپید، از جلسه عمومی خارج شدند تا از حمایت از این اقدام خودداری کنند. احزاب چپ آوودا، رام و هداش تال( Avoda, Raam et Hadash-Taal ) از مخالفان جدی این قطعنامه هستند.
این در حالیست که این تصمیم “در تضاد با قطعنامههای تصویب شده در شورای امنیت سازمان ملل” در راستای تشکیل دولت فلسطین است. گرچه کِنست(پارلمان) اسرائیل در ماه فوریه متنی را در این زمینه به تصویب رسانده بود، اما در آن تنها امتناع از ایجاد یکجانبه دولت فلسطین صحبت شد. به عبارت دیگر، مخالفت با شناختن فلسطین بدون نتیجه مذاکرات بیان شد. این اقدام اسپانیا، نروژ و ایرلند را از به رسمیت شناختن کشور فلسطین در ماه مه منصرف نکرد و تعداد کشورهایی را که تاکنون انتخاب در شناختن کشور فلسطین را برگزیدند به ۱۴۷ می رسد. اما اینک دولت نتانیاهو با نادیده گرفتن اصل تشکیل دولت فلسطین پا را در عدم بازگشت به صلح گذاشت. همه این اقدامات تروریستی حاکمیت کنونی در اسرائیل و غرور کاذب آن بدون حامیان آشکار و پنهان آمریکا و اتحادیه اروپا و کشورهای ائتلاف حامی اسرائیل به بهانه «حق دفاع اسرائیل از موجودیت خود» و ارسال مدرنترین تجهزات نظامی و کمکهای مالی کشورهای غربی امکان پذیر نبود. اینک حاکمیت کنونی اسرائیل به غول سرکشی تبدیل شده که کنترل آن ناممکن و صلح جهانی را به مخاطره انداخته است.
گرچه عمده جراید و محافل کشورهای غربی سعی بر آن دارند تا معضل کنونی را از زمان حمله حماس در ۷ اکتبر(۱۵ مهر) خلاصه کنند، اما این جماعت با جهالت تمام، بیش از ۷۵ سال اجحاف و آوارگی و جنگهای متعدد بین اعراب و اسرائیل و فلسطینیان برای برگشت به سرزمینهای اشغالی را در پس پرده پنهان می کنند تا جنایات اسرائیل را نادیده و کم اهمیت جلوه دهند. چرا این جراید و محافل جانبدار از« حق دفاع از موجودیت فلسطین» سخن نمی گویند و گناه نابخشودنی را به گردن جریان بنیادگرایان اسلامی می اندازند. و از این گذر تلاش مذبوحانه می کنند تا همه جریانات سیاسی و فرهنگی معترض به جنایات اسرائیل و سیاستهای انفعال حاکمان در ائتلاف کشورهای غربی را به انزوا بکشانند.
ـ از سوی دیگر،دگردیسی در جبهه فلسطینیان را هم باید به حساب خشونتهای اسرائیل و حامیانش گذاشت. ترور رسمی و غیررسمی رهبران سازمان آزادیبخش فلسطین حتی با گرایشات سکولار در طی دهههای گذشته راه برآمد نیروهای افراطی دینی و شکلگیری حماس را گشود. بی عملی و اختلاس دستگاه رهبری تشکیلات خودگردان زمینه بی اعتباری محمود عباس و رشد جنبش اخوان مسلمین بر نواره غزه و بخش قابل توجه ای از کرانه باختری اشغالی فلسطینیان را تقویت کرد.
اینک دو نیروی به شدت غیردموکراتیک در اسرائیل و نوار غزه روبه روی هم ایستاده اند. این تقابل فقط به یک حوزه جغرافیایی اسرائیل و فلسطین محدود نمی شود و پا را به خارج از مرزهای درگیری نظامی کشانده است. لبنان،سوریه، عراق، یمن و مهمتر از همه ایران به طور مستقیم و غیر مستقیم درگیر هستند و تا این لحظه نمی توان ابعاد خسارات ناشی از احتمال درگیری مستقیم با ایران را ارزیابی کرد.
ـ دگردیسی ۴۵ ساله ازعمر جمهوری اسلامی هم به سمت «شکوفایی» کنونی فراگشت: استبداد ولایت فقیه، فساد اقتصادی، مهاجرت نیروهای متخصص، وضعیت وخیم بازنشستگان و کارگران، تورم و بیکاری مزمن، سرکوب خواسته ها و خاستگاه زنان و جوانان … ناکارآمدی رویکردهای سیاسی در عرصه ملی و بین المللی، و تحریم و رای باطله اکثریت در انتخابات اخیر. نظام حاکم منافع ملی را فدای منافع ارتجاعی و مخرب نظام جهل و جنایت نمود. وصیت خمینی در رسیدن به قدس از راه کربلا ادامه دارد. این جماعت از جنگ هشت ساله با عراق چیزی نیافتند. هنوز آثار ویرانه ها در دو کشور ترمیم نشدند و هر از گاهی جنازه ای با نام «سربازان گمنام امام زمان ومدافعان حرم» را بردوش می گردانند. افزون براین، حضور وسیع نمایندگان نیروهای نیابتی در ایران و حمایت های مالی از آنها نه تنها ثروت های چندین میلیارد دلاری را به هدر می دهند، بلکه فقر و نابسامانی و تخریب محیط زیست و زیست محیطی را برای چندین سال به مخاطره انداختند. همچنین روابط بین المللی ایران به ویژه با همسایگان در پرده ای از ابهام قرار دارد. اکثرکشورهای بین المللی نسبت به «محور شرارت بودن ایران» درک مشترکی دارند. حتی اگر برخی از آنان بنا بر مصلحت و تامین منافع خود ارتباط تاکتیکی با ایران دارند. هیچ سرمایه گذاری پایدار توسط خارجیان در صنایع و منابع نفتی و گازی ایران در راستای ایجاد اشتغال صورت نمی گیرد. اما به طرز طنز و تراژدی از سرگشاد میدمند که میزان سرمایه گذاری خارجی طالبان در ایران به سه میلیارد دلار رسیده است!! برعکس، حاکمیت نظام زیر فشار تنگنای تامین بودجه کشور، از به چوب حراج گذاشتن قیمت نفت صادراتی کوتاهی نمی کند. این هم نه با کسب درآمدهای ارزی رسمی از مجامع پولی و مالی بین المللی، بلکه از روشهای تهاتری و ایجاد دالانهای دلالی و حیف و میل ثروت عمومی کشور. این در حالیست که کشورهای حوزه خلیج فارس با استفاده از تحریمهای ایران، سیاستهای جذب سرمایه گذاری در بخشهای گاز و نفت و توسعه صنعت گردشگری نمودند و در طی این سالها به یکی از مراکز جذاب پولی، مالی و دیپلماتیک تبدیل شدند.
رهبران فاشیستی اسرائیل و حاکمیت ارتجاعی ایران هریک برای فرار از گرداب خود خواسته دو نقشه راه متفاوت را در پیش گرفتند. رهبران اسرائیل بنا دارند تا جنایات هر روزه خود را در گسترش دامنه جنگ و همراه کردن آمریکا علیه ایران به پوشانند. ادامه جنگ برای نتانیاهو نعمتی است تا از شر اتهامات فساد مالی فرار کند و توسعه یهودی نشینان با مصادره ۱۲۶ هکتار زمین و به قیمت آواره کردن ۷۰۰۰۰۰ فلسطینی ادامه دهد و اگر خلل کوچک و تردیدی از جانب کشورهای غربی در ادامه کشتار زنان و کودکان فلسطینیان ایجاد شده است را پُر و افکار عمومی مردم در همدلی با مردم فلسطین را منحرف کند. در این راستا از یک سو، با یک تیر دو هدف سرکوب نیروهای همسو با ایران و شکستن مخمصه و محاصره اسرائیل را در سر دارد و از سوی دیگر با زدن سر مار(ایران) خود و ائتلاف حامی خود را برای همیشه از شرّ ایران خلاص کند.
در مقابل، رهبران نظام حاکم بر ایران با کشته شدن اسماعیل هانیه بر سر دو راهی انتقام مستقیم و واکنش ایذائی و جنگ نیابتی مترصد هستند. این رهبران می دانند که خطر حمله مستقیم با پیامدهای اسفناک برای مردم رو به رو خواهد بود و مردم دیگر حاضر به پرداخت سیاست های ماجراجویانه نیستند. نه از نظر مالی و نه از نظر جانی. در صورت وقوع جنگ هیچ دولتی از ایران حمایت نخواهد کرد. حتی روسیه و چین، و نه دولت های سوریه و عراق و لبنان. به طریق اولی، کشورهای عربی قطر، عربستان، اردن .. که همگی مسئولیت تاریخی نسبت به فلسطینیان دارند، به پشتیبانی ایران در نخواهند آمد.
در این ماجرای به قتل رساندن اسماعیل هانیه، دو نیروی اپوزیسیون« آرزوی مشترک» و متضاد دارند. راست های افراطی برای نیل به سرنگونی نظام حاکم مشتاق درگیری نظامی و ورود آمریکا و همپالگی اش روز شماری می کند.
نیروی دیگر از موضع «حیثیت و غرور ملی»، خواهان گوش مالی به اسرائیل است. اگر موضع گروه نخست واضح است،اما گروه دوم ارزیابی درستی از پیامدها ندارد. چند نمونه از این گونه حوادث ما را به اندیشه وامی دارد تا راه منطقی را در پیش بگیریم. اگر قرار بر انتقام و دفاع از «حیثیت و غرور ملی» است پس باید مواضع کشورهای فرانسه در زمان به قتل رساندن دکتر شاهپور بختیار در فرانسه،قتل آقایان قاسملو،شرفکندی از رهبران حزب دموکرات ایران در اتریش و آلمان و… صدها قتل دیگر توسط آمران و عاملان جمهوری اسلامی را به حساب « بیحیثیتی و غرور ملی» کشورهای میزبان تلقی کرد که نتوانستند و یا نخواستند به ایران حمله کنند؟ برعکس این کشورها پرونده رهبران ایران را در قرار دادن در «محور شرارت» و به تدریج سیاست های تحریم را همآهنگ پیش برده و پیش می برند. اقتصاد کشور فلج شده است، بر اعتبار ملی ایران و ایرانیان در روابط بینالمللی خدشه وارد شده است.
امر سیاست را از احساسات جدا کنیم و منافع ملی را در این شرایط بسیار حساس در نظر بگیریم. بهترین روش در وضعیت کنونی همراه کردن کشورهای مخالف ائتلاف ناتو و انداختن توپ در میدان دیپلماسی است. از این طریق هم می توان باند جنایتکار نتانیاهو را منزوی و راه صلح را در راستای شناساندن دولت و ملت مستقل فلسطین و استقرار صلح و همگامی و پیشرفت در منطقه خاورمیانه و خاوردور را تقویت کرد و همچنین می توان راه ماجراجویی و تخریب بیشتر کشور توسط حاکمان ارتجاعی را مسدود کرد.
انحلال باد نظام جهل و جنایت.
بر قرار باد جمهوری دموکرات سکولار، برای آزادی و عدالت اجتماعی.
حسن نادری
۸ اگوست ۲۰۲۴= ۱۷ مرداد ۱۴۰۳