دستاوردهای انتخابات چهاردمین دوره ریاست جمهوری برای من اگر با اهمیت تر از انتخابات دوم خرداد نباشد، کمتر نیست! چه بسا تأمل برانگیزتر است و چه بسا بار دیگر قابلیت ایجاد یک گفتمان سیاسی را در جامعه و این بار میان دولت و ملت فراهم کند. گفتمانی مبتنی بر تجربیات مثبت و منفی دوم خرداد و جنبش سبز! گفتمانی راهگشاتر و هموارتر را برای گذار مسالمتآمیز و اصلاحات عمیق.
برای توضیح چنین ادعایی باید به نتایج ویژهای که از این انتخابات دستگیر من شده و نکاتی اشاره کنم که به نظرم آنها نقاط ممیزه در بروز این ویژه گی ها هستند.
پیروی حکومت از قانون زمان برگزاری انتخابات
نکتهای که ویژه گی نخست را موجب شده، همان اضطرار و حادثی بودن آن بود. آشکارترین و حتمیترین عارضه چنین رویدادی، بی تردید عدم آمادگی سیستماتیک حکومت، جامعه و اپوزیسیون می توانسته باشد و بود.
میدانیم در اینگونه مواقع، معمولاً راهکارهای قانونی و فرا قانونی در اختیار هر حکومتی هست تا انتخابات را تا هر زمان که صلاح می بیند به تعویق بیاندازد. اتفاقی که در کشور ما علیرغم ابزار قانونی که برای ان مهیا هست، روی نداد!
آنهم در شرایطی که می دانیم بخشی از به اصطلاح اپوزیسیون، برای تعمیق شکاف های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در ایران شبانه روز حنجره خود را پاره می کنند تا کشور را آماده فروپاشی نشان بدهند و در هر رویداد ناگهانی بر طبل این آرزوی ناپخته شان می کوبند.
با این تفاصیل، از فضای ذهنی جامعه دور نبود که هر تصمیمی، یعنی چه به تعویق انداختن انتخابات، و چه اجرای دقیق و برگزاری آن در زمان تعیین شده را، به احتمال توطئه ای علیه آرای مردم تعبیر و منتشر کنند.
برا ی خود من با عدم اعتمادی که به تدابیر درست حاکمیت در برخورد با انتظارات و سلایق جامعه داشتم ، آنچه که روی داد، یعنی پذیرش برگزاری انتخابات در زمان معین زهره شیر میخواست! توجه کنیم که امید بسیاری از تحریمگران حرفه ای از اینکه عدم مشارکت که در عمل منجر به انتخاب توسط جناح مقابل می شود را انفعال می نامند عصبانی هستند و اغلب لفظ آرزومندانه «تحریم فعال» را پس و پیش می کنند. ( تحریمگران حرفه ای کسانی هستند که از فردای انقلاب بهمن تحریمی شدند نه کسانی که شرایط مختلف را رصد کنند.)
باری این اقدام صورت گرفت و حکومت تن به اجرای دقیق قانون داد. حرکتی که از نگاه من می تواند یک فرگرد و گامی به پیش در سمت و سوی کاستن از تنشها و تضادهای فزاینده میان دولت و ملت باشد. تنشهایی که در فقدان مدیریت صحیح می تواند به گسل های اجتماعی منتهی شود. پس نکته اول اضطراری بودن انتخابات منجر به دستپاچگی و تصمیم غلط حکومتیان نشد.
رویش جوانه های اعتماد میان مردم و حکومت!
دومین نکته ای که می تواند در خدمت تغییر کیفی، در عرصه مناسبات دولت و ملت قرار بگیرد؛ این بود که حکومت در عین ریسکی که تن به قانون انتخابات سریع سپردن بود، با نوعی تدبیر سیاسی که در بحرانهای داخلی کمتر شاهد آن بوده ایم، ریسک حضور نامزدهای متفاوت را تا حد بی سابقه ای ـ بی سابقه در جمهوری اسلامی ـ پذیرفت و ایضاً همچنان که در روندهای جاری می نمود و در عمل نشان داد، با قبول وفاداری به هر آن نتیجه ای که حاصل شود!
میدانم که شعار همیشگی تحریمگران حرفه ای در ایران انتخابات مهندسی شده است و پربیراه هم نیست و اساساً در هیچ کجای جهان انتخابات همان صحنه ی علنی که گزارش می شود نیست و بدون مهندسی دستگاه های مقتدر پشت پرده برگزار نمی شود. مجسم کنید که پنتاگون و سی آی ای برکنار از مبارزات انتخابات میان دو بد و بدتر فقط نظاره می کنند! اما تضمینی هم برای پیروزی حتمی رأی مطلوب برنامه ریزان وجود ندارد. این شاید یکی از محصولات مثبت برگزاری انتخابات در هر سطحی از دموکراسی باشد نسبت به هر نوع حکومت فاقد انتخابات. پس رابطه اعتماد آمیز میان حکومت و مردم در حضانت از آرای مردم حداقل در انتخابات دومین نتیجه با ارزش تاریخ بعد از انقلاب ماست.
بشارت ورود فعال روشنفکران ایرانی در حیات سیاسی مردم!
اما سومین و مهم ترین حاصل و دستاورد این انتخابات در این شرایط پیچیده داخلی و جهانی، قرار گرفتن متفکرین و روشنفکران کشور ما در جایگاه شایسته خود بود که همانا برآمد تفکر و استدلال فراتر از تبلیغات زشت و زیبا بود.
امری که همیشه مورد دریغ و حسرت من بود. چون علیرغم همه جیغهای بنفش و زرد و آبی که از فرار مغزها از ایران می گویند چنانکه این میلیونها همه صاحبان کله های پوک باشند، برای من که آنچه در داخل به هر طریقی منتشر می شود را دنبال می کنم، دریغ واقعی و بزرگتر کمرنگ شدن نقش و تأثیر روشنفکران منتقد ایرانی در زندگی واقعی و میدانی مردم ما بود. این را هم اصلاً نادیده نگرفته ام که سختگیریها و محدودیتهایی که حکومت برای عدم دخالت اندیشمندان ایجاد می کند، عامل مهمی در این کاستی هاست.
اما آنچه برای من موجب حرمان بود مشاهده ی این رویکرد بود که به موازات تغییرات کمی محسوسی که در فضای آزادی بیان رخ می داد، چنین به نظر می رسید که روشنفکران منتقد ما با پذیرش ریسک ابراز عقیده و عواقبش تمام همّ خود را مصروف واگویی شکوه های مردم خسته و عاصی و گاه توجیه موضعگیری های نادرست آنان می کنند تا نشان دادن راه به آنها و حکومتیان! حال آنکه همانجا که حکومت با تبلیغات نادرست و مدیریت نادرست، مشکلات شناختی برای مردم ساخته است، مسئولیت از روشنفکر نه تنها سلب نشده که دو چندان می شود.
و اینجا و این بار چنین بود! این میزان تبادل فکر و اندیشه و استدلال را که در قالب مقالات، سخنرانی ها، مناظرات و پیام ها من در این انتخابات با همه ی دشواری ها در درون و برون، علیرغم فرصت ناکافی و ایضاً امکانات گاه رانتی، از اندیشه ورزان جامعه مان دیدم، در هیچ یک از انتخابات های رسمی که با پیش بینی های رنگارنگ و فرصت های مفید تر برگزار شده است، شاهد نبوده ام. این شد که مضمون نهایی و برون داد سیاست عمومی در جامعه ما را حرکت بطئی و عمیق کف رودخانه تعیین کرد و نه بروز کف الود عبور امواج.
شاید دچار هیجان کاذب باشم ولی حس من این است که برای اولین بار پس از انقلاب بهمن و اصلاً در تاریخ زندگی ام شاهد دخالت مسئولانه و دلسوزانه و دقیق روشنفکران کشورم در کوچه پس کوچه های حیات سیاسی مردم مان دیدم؛
و بی شک با گذشتن از بسیاری وظایف و منافع معمول شان! از نویسندگان و شاعران و فیلسوفان، تا اقتصاددانان و اساتید رشته های گوناگون که منصفانه تر است که از کهکشان نامهای ارزنده شان بگذرم.
دخالت و حضور در زندگی اجتماعی مردم توسط متفکرین و صاحبان اعتبار در هر رشته ای نوید آن را می دهد که مبارزه سیاسی در ایران از قالب نبرد مرگ و زندگی خارج شده و مبدل به حرکتی دائمی و عمومی برای اصلاح امور و بهبود زندگی مردم شود.
موجب می شود تا اپوزیسیون جریانی باشد نه لزوماً آماده براندازی و فروپاشی هرآنچه که موجود است! بلکه نیروی صاحب برنامه ای باشد، کاشف ایفای نقش مؤثر برای اجرای برنامه بهینه خود از راههایی که مردم در وسعت هر چه بیشتری توان مشارکت در مبارزه آنان و پذیرش هزینه های آن را داشته باشند.
در برقراری چنین شرایطی است که حکومتها توان و بهانه سرکوب مخالفان را ندارند و نحله های گوناگون سیاسی بجای تلاش برای حذف یکدیگر در صدد توضیح و تعریف شفاف تر مواضع و اثبات منطقی برتری اندیشه و برنامه خود می پردازند.
ضرورت رسیدن به چنین فضایی را در واقعیت ناگزیری می بینم که بارها بر آن تأکید کرده ام و آن اینکه: هر جامعه ای مجموعه قابل فهم از مردم، حکومت و اپوزیسیون است و مضمون تاریخ سرنوشت هر ملتی حاصل عملکرد این سه گانه است. در یک رویداد و مقطع مشخص می توان یکی را بیشتر یا کمتر مسئول خواند ولی روندهای مترتب و دنباله دار برآمدی از کنش و واکنشهای این بازیگران است که همیشه می تواند بهتر یا بدتر باشد.
حکومتهایی را می توان ستمکار یا ناصالح خواند و نباید از بیان آن احتراز کرد. اما در تحلیل نهایی آنچه که یک ملت از سر گذرانده است، نمی توان بازیگری هیچیک از این سه نیرو را نادیده گرفت به دلایل مختلفی از جمله اینکه: پذیرش و تثبیت این حکومتها، چه از روی تن دادن به ارعاب باشد یا مسحور نیرنگها شدن، مشارکت دو عنصر دیگر یعنی مردم و اپوزیسیون را لازم داشته و به دست آورده است.
و حتااگر بشود اثبات کرد که ایجاد یک حکومت غافلگیرانه و به هر دلیل غیر منطقی بوده است، انسان منتقد امروز باید راههای خارج از التهابات و ناامیدی ها را جستجو کند.
در فراز و فرود و سنگلاخه هایی که مردم ایران در پی عدالت و آزادی پیموده اند، من معتقدم که نیروی میدانی و بخش پایور سیاسی ایران که اصرار دارد خودش سکان سرنوشتش را به دست بگیرد، این بار دارد با طمأنینه و آگاهانه عمل می کند. به همین دلیل است که در مجموع بیش از هر گرایش و روش دیگری به انتخابات پیوسته و ارزش آن را با همه کاستی هایش دریافته است.
اینها اصلاً به معنای محکوم کردن مردمی که تحریم کرده اند، نیست. آنها را هم به لحاظ دلایل عاطفی که در بررسی نهایی منطقی هم هست، باید فهمید و هم گناه نیست اگر تحلیل آنها را در نهایت مرتبط با مصلحت نسل کنونی آینده کشور محسوب کرد.
کما اینکه در نزدیکی و در رابطه خونی با من خانواده هایی داغدار با عزیزانی خفته در خاوران و بهشت زهرا برخی با تحلیل خود وارد هیچ انتخاباتی نمی شوند و دیگرانی با همان داغ های ابدی در دلهاشان و ایضاً پای فشردن بر دلهاشان در این انتخابات شرکت کردند.
شاید جای این یادآوری همینجا باشد که: رأی ندهندگان به مثابه کسانی که تحریم را استراتژی سیاسی تلقی کنند، هرگز ۶۰ در صد نیستند. این را در امار برگزاری چهارده دوره انتخابات ریاست جمهوری در ایران می توانید ملاحظه کنید که از ۱۴ دوره انتخابات ریاست جمهوری در نزدیک به نیمی از انتخابات ها ما آمار چشمگیر مشارکت نداشته و اکثر اوقات حدود ۳۰ و گاه بالاتر از ۴۰ درصد عدم مشارکت داشته ایم.
اما دریافت من بنا بر تجربه ی این دهها سال همیشه این بوده است که مضمون اصلی مبارزات پیگیر مردم ایران و آن اکثریتی که در جامعه پای کار سیاسی می ایستند، همواره تأکید بر راه مبارزه مسالمت آمیز و صندوق رأی بوده که نتایجش به مثابه نمونه های قابل قیاس مقابل دیدگان ماست.
این رویه بی نتیجه نبوده است، در مجموع از بار استبداد کاسته و دریچه های ذهن حکومت را بر روی سلایق گوناگون مردم هر چند به تأخیر و تأنی اما به هر روی گشوده است. به همین دلیل است که اگر گاهی و در گداری، از جانب حکومت حرکتی مناسب با سلایق گرایشها و توقعات مردم اتفاق افتاده است، من آن را نه فقط نشانه حرکت مثبتی از سوی حکومت که حاصل حرکت مدبرانه پایوران سیاسی جامعه یافته و به تداوم آن امید می بندم و می دانید که هستند ظاهراً شوخان و طنازانی که آن را به سر کشیدن جام زهر و آستانه ی فروپاشی و توهمات دیگر تعبیر می کنند.. و از آنجا که این تعابیر و تفاسیر را سخت تکراری و نخ نما می بینم به تحریمگران حرفه ای خوش بین نیستم و بعید نمی دانم که به امید شانتاژ حاکمان و انصراف آنان از مدارا با مردم این ترهات را می بافند.
زدودن هیجانات کاذب از مبارزه سیاسی
سلطه نگاهی را که متأسفانه به جامعه ما و روند مبارزات مسالمت آمیز لطمه های فراوان زده است، همه شاهد بوده ایم. نگاهی که انتخابات را همواره مولد ناگزیر حماسه یا فاجعه دیده است. در دامن زدن به چنین فضای کاذبی به نظرم حکومت و فعالان سیاسی بویژه در نقش کاندیداها بیشترین تقصیر را داشته اند؛ چه در مبارزات ریاست جمهوری و چه در مقام کاندیداتوری برای مجلس. در این باب هم بسیار نوشته ام و سخن را دراز نمی کنم.
و اینک! منطقی کردن فضای مبارزه سیاسی و زدودن هیجانات و توقعات کاذب از یک فعالیت معمول سیاسی مثل انتخابات، شاید نتیجه نهایی این صحنه از مبارزات انتخاباتی باشد.
من شخصاً نسبت به فضای انتخابات پس از دوم خرداد آرامش خیال بیشتری دارم وقتی می بینم تفاوت آرای نامزد برنده انتخابات که خودم به او رأی داده ام همچون نسبت آرای آقای خاتمی نسبت به رقیبش چشمگیر نیست! کاش همین همین موجب شود که کسانی شمشیر را از رو نبندند با آسیابهای بادی درنیفتند.
این پیام خوب این بشارت، همچنانکه شمردم کمی حاصل تدبیری است که حکومت به کار گرفت، بخشی تلاش اندیشمندان جامعه ما که نخواستند تنها در مقام تحلیل و تفسیر های آکادمیک بمانند و بیش از همه نشانه ی بلوغ سیاسی میلیونها هم میهن داخل کشور که خلاف هم رأی دادند و شگفتا! بدون کوچکترین تنش و درگیری. شاید در هم تنیدگی نظری و سیاسی رأی دهندگان به دو نامزد، امری که هم تهدید است و هم فرصت یکی از عوامل این سلوک متعالی باشد.
باشد که هم میهنان خارج کشوری شان که اتفاقا، مشکل که نه، ولی شعارشان فقط دموکراسی و آزادی است، از این مردم که مشکلات فراوان هم دارند بیاموزند و در حین دفاع از شعار زن زندگی آزادی نسبتهای ناروا نثار زنان رأی دهنده و فحش های از کمر به پایین را که باز هم زنان و مادران و دختران مردان رأی دهنده را نشانه می گیرد، نکنند.