یادمان نرود که چرا بسیاری از ما در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری شرکت کردیم تا نگذاریم جریان افراط گرا با نمایندگی جلیلی و به پشتوانه جبهه پایداری، بتواند قدرت را در قوه مجریه بدست بگیرد.
ما بخوبی و با تحلیل از اوضاع کشور در شرایط مشخص، میدانستیم که اگر از فرصت بدست آمده در انتخابات استفاده نکنیم و نکوشیم که به مقابله با جریانات افراطی، مانع حضور و دستیابی آنها به قوه مجریه شویم، چه پیامدهای خطر ناکی وجود خواهد داشت، تا جایی که اساس موجودیت کشور را باخطر مواجه خواهد کرد. بسیاری از ما بعد از انتخابات و شکست افراط گرایان بویژه پایداریچیها و زمانیکه آنها به سطح آمدند، تازه فهمیدیم که آنها دارای چه نوع ایدئو لوژی و دیدگاهی هستند. ما و بیشتر مردم فهمیدند آنها نیرویی هستند که از سالها پیش خود را سازمان داده و با نفوذ در ارکان بالای قدرت توانسته اند حتی رقبای اصولگرای خود را کنار زده و قدرت فائقه در مجلس خبرگان و شورای اسلامی باشند. آنها در تلاش برای تسخیر آخرین خاکریز که همان قوه مجریه بود، بدنبال تسلط و استفاده از منابع انسانی و مالی آن بوده تا هرچه بیشتر بتوانند قدرت خود را تحکیم کرده و سرنوشت مملکت را بدست گیرند، مهمترین موضوعی که آنان همچنان دنبال میکنند، موضوع جانشینی است که بعد از فوت رهبر بتوانند گزینه مورد نظر خود را بر تخت ولایت فقیه نشانده تا مقدمات گذار به خلافت اسلامی شیعی را بجای جمهوری جایگزین نمایند.
در چنین شرایطی و با توجه به سکوت و سکون جامعه و تشدید بحرانهای گوناگون بویژه بحران اقتصادی و اجتماعی بود که هیچ چشمانداز قابل اتکایی را برای برآمد تودهای نیز مشاهده نمیکردیم.
از یکطرف سرکوب و خفقان شدید (تنها راه سیاست ورزی حکومت برای جلوگیری از خیزشهایی نظیر خیزش ژینا) و از طرف دیگر سرخوردگی و استیصال مردم از ناکارآمدی اپوزیسیون بویژه اپوزیسیون خارج کشور، ما را بر آن داشت که از فرصت بدست آمده بتوانیم بهره برده تا شاید باعث سد کردن راه افراط گرایان و وخامت بیشتر اوضاع باشیم، قطعا اگر فردی همچون پزشکیان از فیلتر شورای نگهبان و با خواست حکومت عبور نمیکرد، اینچنین فرصتی نیز بدست نمیآمد. اینکه حکومت چرا اجازه حضور به پزشکیان را داد همچنان از موارد اختلاف نظر بین گروه ها و جریانهای مختلف فکری و سیاسی است. فارغ از آنکه علت آن چه بود، ما آنرا فرصتی مغتنم شمردیم. اینکه حکومت و بویژه راس قدرت، پی به ناکار آمدی سیاست خالص سازی برده است و یا تحریم گسترده انتخابات وعدممشارکت مردم آنرا با بحران عدم مشروعیت روبرو ساخته و خواسته است که از پزشکیان برای جلب بیشتر مشارکت استفاده کند و یا اینکه بدنبال ریختن آب بر آتش جنبشهای اعتراضی آینده با توجه به تجربه و هراسش از جنبش زن، زندگی، آزادی بوده است، همه و همه جزو دلایلی میتواند باشد که باعث حضور پزشکیان در انتخابات و پیروزی وی گردید، آنچه مسلم است، حضور و وجود افراط گرایان در قدرت و قدرت یافتن بیشتر آنها در ارکان مختلف رژیم نه تنها زیان جدی به مردم و نقض بیشتر آزادیها و تشدید وخامت اقتصادی و معیشتی آنها شد، توانسته بود بخش بزرگی از حاکمیت و نیروهای اصولگرا را با گرایشات میانه روی کنار زده و آنها را از صحنه قدرت دور نگهدارد، اصلاح طلبان که دیگر جای خود دارند، آنها مدتهاست که توسط جناحهای مختلف اصولگرایی زیر ضرب بوده و عملا در معادلات قدرت شرکت ندارند، همه اینها و بویژه مسئله جانشینی نیز عامل مهمی شد که حکومت سعی کند توازن قدرتی را که روز به روز به نفع افراطیها (تا جایی که حتی رهبری نیز آنچنان کنترلی بر آنها نداشت) به هم خورده بود مجددا تعریف کرده و سعی کند با تقویت جریانهای میانهرو توازن جدید و مطابق با سیاستهای راس حکومت ایجاد نماید، بعقیده من بهترین گزینه ریاست جمهوری برای رهبر در شرایط پیش گفته، فردی همچون قالیباف بود، ولی روند اتفاقات و عدم کنارهگیری نامزدهای اصولگرا بویژه عدم کنارهگیری جلیلی، و همچنین شرکت مردم در دور دوم انتخابات و رای به پزشکیان باعث گردید جریان اصولگرا در مجموع و جریان افراطی بشکل خاص شکست خورده و دولت بدست نیرویی که برآیند دو جناح اصولگرای میانهرو و اصلاحطلبان محافظهکار است بیفتد.
در آن شرایط بود که ما با درک وضعیت، همراه مردمی که خطر را احساس کرده بودند موفق شدیم جریان افراطی را از دستیابی به دولت کنار زده و همچنین به سیاست یکدستسازی حکومت نیز حداقل در این مقطع از تاریخ پایان دهیم.
از روز اول برای ما مسلم بود که نیرویی چون پزشکیان نمیتواند بدون خواست و موافقت راس حکومت به موفقیتی هرچند ناچیز برسد، او علنا اعلام کرد که برنامهاش همان برنامه سیاست های هفت ساله رهبری است، حتی اگر او خود برنامهای خاص نیز داشت به جز جلب نظر و موافقت رهبری نمیتوانست آنرا اجرا کند، او بخوبی میدانست که باید ظرفیت رهبری و نظام را در نظر داشته باشد و عملا به سمت برنامه ای نرود که خارج از ظرفیت سیاسی و ایدئو لوژیک حکومت است. در این راستاست که کابینهای را برمیگزیند که منطبق بر همین ظرفیت است، شاید سوال پیش بیاید پس چرا وعدههایی چون برچیدن گشت ارشاد و یا رفع فیلترینگ و تغییراتی در سیاست خارجی و … را میدهد، من معتقدم تمام این وعدههای داده شده، جزو ظرفیتهای حکومت میتواند باشد. چرا که عمدتا شکل اجرای سیاستها را در خود دارد، جریان افراطگرا (که ما نمونهاش را در دولت رییسی دیدیم،) میکوشد اشکال اجرای سیاستها و برنامهها را با رویکردی امنیتی و افراطی دنبال کند، در حالیکه یک جریان معتدل آنرا بشکل دیگری اجرا میکند. پزشکیان هرگز نگفته است با حجاب مخالف است ولی روش وشکل برخورد حکومت را با آن زیر سوال برده است. وقتی ما از ظرفیت حکومت یا نظام حرف میزنیم، منظور مجموعه عواملی است که در چارچوب آنها نظام میتواند سیاستهایش را اجرا کند، بخشی از این ظرفیت جدا از قانون اساسی و قوانین دیگر، بستگی به جناحها و نیروهایی دارد که کنترل ارکان نظام را در دست داشته و بنوعی شریک در قدرت میباشند، هرچه بیشتر، جناحهای متعادل در قدرت باشند، میتوان گفت نظام از ظرفیت بیشتری برای تغییر در سیاستها و بویژه شکل اجرای آنها برخوردار خواهد بود. بالعکس وجود افراط گرایان آن ظرفیت را محدود و کوچکتر میکند، سیاست خالص سازی دقیقا ظرفیتهای نظام را برای تغییرات، بویژه در حوزه های اجتماعی و سیاست خارجی پایین آورده و اجازه توسعه در زمینههای اقتصادی را محدود مینماید، عدم سرمایه گذاری خارجی یکی از فاکتهای مهم برای درستی این نظر است.
اکنون که با تغییر دولت و وارد شدن عناصر میانه رو و متعادل به آن میتوان گفت که ما با ظرفیت بیشتری برای تغییراتی هرچند شکلی روبرو خواهیم بود، نقش رهبری و خواست وی در انجام این تغییرات بسیار مهم است، بنظر میرسد در این مقطع رهبری نیز به انجام این تغییرات در مواردی چون اقتصاد و سیاست خارجی موافقت دارد، فشار جناح های مختلف بر وی نیز اهمیت فراوان دارد، هرچه قدرت اجرایی در دست جریان میانه رو باشد میتوان امیدوارتر به ترغیب وی برای انجام بعضی تغییرات به نفع مردم بود، ولی نباید از مخالفت های جریانات افراط گرا که هنوز قدرت فراوانی در بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی مانند مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی دارند، غافل ماند.
در چنین شرایطی است که پزشکیان کابینه ای را ترتیب میدهد که بتواند در چارچوب همین حکومت و ظرفیت آن سیاستها را اجرایی کند، دولت پزشکیان در اصل انعکاس وجود نیروهای مختلف نظام و ظرفیت آن است، پس نمیتوان توقع داشت که وی کابینهای یکدست رادیکال یا تحول خواه را بتواند بعنوان دولت معرفی و کارها را با آن سامان دهد. تیم فوتبالی را در نظر بگیریم که دارای مربی متوسطی است که تاکتیکهای سادهای را برای تیم برمیگزیند، حال اگر بهترین بازیکنان دنیا هم در اختیار داشته باشد نهایتا باید طبق همان تاکتیک عمل کنند، ظرفیت آن تیم اجازه نمیدهد که بتواند یا بخواهد بازیکنانی فوق ستاره را به خدمت بگیرد که نهایتا هم کمتر از نصف توانایی آنها را استفاده کند، پس سعی میکند بازیکنانی متوسط را انتخاب کند که بتوانند تاکتیکهای مربی متوسط خود را انجام دهند، این تطبیق ظرفیتها با نیروهای اجرایی است. اینکه بعضی اصلاحطلبان با دیدگاهی غلط فکر میکنند ترکیب کابینه میبایست طبق خواست آنها و عمدتا از عناصر اصلاحطلب باشد کاملا غیر واقع بینانه است، چرا که گزیدن چنین کابینهای عملا اعلان جنگ به دیگر جناحهای حکومتی است و قطعا نه تنها کاری نمیتواند از پیش ببرد بلکه در پروسه وضعیتی شکننده پیدا میکند.
شاید اگر کنار رفتن ظریف را با این نگاه ارزیابی کنیم متوجه بشویم که وجود وی می توانست پاشنه آشیل دولت پزشکیان باشد، مخالفتهای بیشمار با وی از همین اوایل کار چالشهای جدیدی را برای پزشکیان ایجاد میکرد، که قطعا توان اجرایی دولتش را تحت تاثیر قرار داده و کاهش میداد.
برای ما بعنوان افرادی با دیدگاههای چپ، شاید آنچنان وزرای کابینه اهمیت نداشته باشند و یا حتی عملکرد دولت را تا حدی بتوانیم بپذیریم و دقت کنیم که در راستای تقویت نهاد های مدنی و جنبش های اجتماعی و کاهش فشار بر مردم و بویژه بر کنشگران سیاسی و اجتماعی باشد، ما نیز مانند مردم خواهان رفع فیلترینگ و جمع کردن گشت ارشاد و تغییر در سیاست خارجی و رفع تحریمها و بهبود وضعیت اقتصادی هستیم، ولی آنچنان هم دلگرم به این نخواهیم بود که حکومت یا دولت پزشکیان بتواند آنها را انجام دهد، ما خوب میدانیم اگر هم حکومت تن به اصلاح بعضی مسائل میدهد، تحت تاثیر فشارهائیست که هم از طرف مردم و بویژه جنبشهای اجتماعی سالهای اخیر و تحریم انتخابات و یا شرکت اعتراضی در انتخابات بر آن وارد آمده و ناگزیر است که آنها را تغییر دهد، چرا که خوب میداند، باردیگر اگر مردم تن به خیزشی دیگر بدهند بمراتب گسترده تر خواهد بود. از طرف دیگر بحرانهای منطقه ای و خارجی حکومت را مجبور به پذیرش تغییر در سیاستهایش میکند. قطعا حکومت نمی تواند با همین فرمان به جلو برود، بخصوص اینکه خطر جنگ و تغییرات احتمالی در انتخابات امریکا بیش از پیش میتواند، موجودیت آنرا با تهدید روبرو سازد. اگر دولتی افراطی مانند جلیلی بر سر کار میآمد قطعا هم حکومت و هم ملت با خطری جدی روبرو بودند.
تا همین جا که دست افراطگرایان از دولت کوتاه شده و سیاستهای یکدستسازی متوقف گردیده میتوان گفت یک پیروزی مقطعی بدست آمده است. انتظار نیست تا زمانیکه ولی فقیه کنونی بر سر قدرت است بتوان تغییراتی اساسی را مشاهده کرد، ولی کوتاه کردن دست جبهه پایداری از دولت و به سطح آمدن آنها و تقویت جناحهای میانهرو میتواند این امید را ایجاد کند که بعد از خامنهای نیرویی افراطگرا از جبهه پایداری جایگزین وی نگردد و بتوان با اتکا به مردم و وجود دولتی مخالف افراط، سرنوشت دیگری را رقم زد. قطعا مسئله جانشینی یک موضوع بسیار مهم و تاثیرگذار در آینده است، در شرایطی که هنوز چشم انداز روشنی از آینده وجود ندارد، و نمی توان برای تغییرات اساسی یا تغییر حکومت، زمانی را مشخص کرد. هرچه که میتوانیم باید سعی کنیم وضعیت بدتر از اکنون نشود. نباید با حمله های غیر منطقی و طرد گرایانه به دولت پزشکیان که هنوز عملکردش را ندیده ایم، بدون در نظر گرفتن ظرفیت حکومت عملا رفتاری را مرتکب شویم که به نفع جناحهای افراطی و در جهت تقویت آنها باشد، سیاست ما باید هرچه بیشتر تقویت جنبشهای اعتراضی و مدنی بوده، و پیگیری مطالبات مردم را در صدر سیاستهای خود قرار دهیم، اینکه این وزیر باشد یا آن وزیر آنچنان مهم نیست مهم بر آورده شدن خواستههای مردم و باز شدن فضا برای رشد جنبشهای اجتماعی است، تنها با اتکا به مردم و گسترش و تعمیق جنبشهای اجتماعی است که میتوان حکومت را وادار به عقب نشینی کرد. قطعا هرگاه حکومت تحت اختیار افراطگرایان باشد این امر مشکل تر و بالعکس تحت اختیار میانهروها و متعادلها، میتوان امیدوارتربود.