مگر میتوان مسلمان شیعه بود و از عاشورا و امام حسین نگفت؟ مگر میتوان ایرانی بود و از قتلعام و حمله مغول نگفت؟ مگر میتوان یهودی بود و از هولوکاست نگفت؟ مگر میتوان ژاپنی بود و از بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی نگفت؟ مگر میتوان ویتنامی بود و از آن کشتار مهیب نگفت؟ مگر میتوان فلسطینی بود و از دیر یاسین و صبرا و شتیلا و این روزهای غزه نگفت؟ مگر میتوان از نحله چپ ایران بود، فدایی بود یا تودهای بود و از قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ نگفت؟ از قتلعامی که از یک سو درد و رنج و ناتوانی قلم و زبان از توصیفش، و از سوی دیگر ننگ و نفرتی ابدی برای آمران و عاملان آن ! آری به درستی باید گفت:
در کارگاه رنگرزان دیار ما
رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست
شاید کسانی بتوانند در تنهایی خود قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان و پاییز ۱۳۶۷ را توجیه کنند!
شاید گروهی بتوانند بگویند مجاهدین حمله کردند و این زندانیان ستون پنجم آنان در درون زندان بودند! شاید خیلیهای دیگر بتوانند توجیهات دیگری بکنند که نویسنده این سطور آن توجیهات را نمیداند! اما ما بعنوان فداییها و تودهایها که سیاست آن دوران را میشناسیم و با آن زندگی کردهایم، رفقایمان را میشناسیم ، دلیل بازداشت و زندانی شدنشان را میدانیم، میدانیم که در جای جای وجودشان امکان دست بردن به سلاح و اقدامات خشونت آمیز وجود نداشت.
این مهم نیست که تو در تاکتیک سیاسی امروز هنوز به تغییرات اصلاحطلبانه در نظام جمهوری اسلامی امید داشته باشی و یا نداشته باشی، اما این جنایت نه فراموشیپذیر است و نه مشمول مرور زمان میشود.
فداییان سالیان سال بود که به صورت بنیادی با مبارزه مسلحانه و مبارزه خشونتآمیز مرزبندی روشن و قاطع کرده بودند. این زندانیان بیپناه را با هیچ چسبی نمیتوان به دروغهای حقیرانه جمهوری اسلامی توسط مجریان سفاک در مورد آنان چسباند.
هنوز در رابطه با این جنایت هولناک و سازمان یافته در ذهن تک تک ما سوالات بیپاسخ فراوانی در رابطه با انگیزه ابتکار این جنایت نهفته است. سوالاتی که هر روز و هر ماه و هر سال برای یافتن پاسخ به آن در تلاش و کوششیم.
برای ما این جنایت توجیهناپذیر است. نه از نظر روحی- روانی فراموش کردن آن جنایت برایمان میسر است و نه از نظر حقوقی حق بخشیدن آن به ما محول شده است.
جنایت اعدام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ به راحتی قابل گذشت ویا مختومه شدن نیست. برای مختومه کردن این حداقل ۳ دادخواه لازم است به حقشان برسند:
خود قربانیان که از آنان سلب حیات شده و فقط《صاحبان دم》دادخواه آنان نیستند.
خانوادهها بعنوان《صاحبان دم》
نظام مدنی که تدوین کننده اندیشه حکومت است.
برای این ادعا کوشش میشود در حد امکان کوتاه توضیح دهم:
اعدام زندانیان سیاسی جان انسانهایی را گرفت و حق حیات را از گروهی سلب کرد که خود در جهان امروز بحث دادخواهی آن خود بحث مفصلی دارد .
جدا از آن از یک سو خسارت غیرقابل جبرانی به خانوادههای قربانیان وارد آورده و به این دلیل آنان بر کرسی دادخواهی نشسته و خواستار دادخواهی هستند. طبیعتاً رسیدن به شکواییه و مجازات عادلانه آمران و عاملان این جنایت و تامین رضایت آنان این توان را دارد که شکایت آنان را مختومه کند.
اما در این میان اتفاق دیگری نیز رخ داده است و آن این است که به بنیاد جامعه و روند سیاسی اقتصادی اجتماعی کشور ایران (مدنیت و حقوق مدنی) نیز خسارات غیر قابل جبرانی وارد شده است. از جمله بنا به شواهد و مدارک غیرقابل انکار این جنایت منجر به تغییر در بافت رهبری کشور و مواجه شدن کشور با بحران رهبری گردید! بحرانی که در پی آن مسیر کشور را کاملاً متفاوت کرد. طبیعی است این خسارتی است که بررسی و اعاده آن به راحتی قابل جبران نیست. از این روست که به باور نویسنده بخشش و مختومه کردن این پرونده به راحتی امکانپذیر نیست.
قتل عام زندانیان سیاسی بدون شک موجب ایجاد یکی از ژرفترین شکافها در سیستم قضایی کشور و نمایشگاهی تزیین شده از نمایش بیعدالتی انجام گرفته در نظام جمهوری اسلامی بوده است. برای اصلاح امور به طور قطع واکاوی و درمان واقعی این غده عظیم چرکین ضروریست.
مرتضی صادقی