دو سال از مرگ مهسا (ژینا) امینی ناشی از ضرب و شتم در بازداشت گشت ارشاد میگذرد. این حادثه جرقهای برای جنبشی خودجوش و اعتراضات سراسری گردید و به سرعت از مرزهای تعصبات قومی و زبانی عبور کرده و سراسر کشور را فرا گرفت. جنبش “زن، زندگی، آزادی” نه تنها اعتراض به قوانین و سیاستهای محدودکننده بود، بلکه اعتراض به نادیده گرفته شدن و دیده نشدن یک نسل بود. آنچه در جنبش مهسا، زنان، جوانان و مردمِ رنجدیده، علیهاش بهپا خاستند، یک جنبش اجتماعی و سیاسی برای تثبیت حقِ احترام به یک زندگی معمولی بود. این جنبش نه تنها نشان دهندهی خشم و نارضایتی زنان و جوانان از دخالت حکومت در جزئیترین امور زندگیشان و تحمیل سبک و الگوی واحد به آنها بوده، بلکه نشاندهندهی قدرت و ارادهی مردم، به ویژه زنان، برای دستیابی به حقوق و آزادیهای خود بود. این جنبش با شعار محوری “زن، زندگی، آزادی” به نمادی از مقاومت و اعتراض علیه تبعیض و سرکوب تبدیل شده و توجه جهانیان را به خود جلب کرد.
تاریخ مبارزات زنان در ایران بسیار غنی و پر از نمونههای شجاعت و مقاومت است. زنان ایرانی در طول تاریخ، با وجود همه محدودیتها و موانع، برای باز پس گیری حقوق خود، برای عدالت اجتماعی، آزادی و زندگی شایسته ی انسانی و بطور کلی حقوق شهروندی، همواره در خط مقدم مبارزات اجتماعی و سیاسی بودهاند. زنان در شورش نان، نهضت تنباکو و انقلاب مشروطه، و در دهه ۲۰ و جنبشهای منتهی به انقلاب ۵۷ نیز با وجود همه محدودیتها و موانع، به فعالیتهای حزبی و اجتماعی پرداخته و نقش کلیدی در شکلگیری این جنبشها داشتهاند. مبارزات زنان برای تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه آنان همچنان بعد از انقلاب ۵۷ ادامه یافت، برای نمونه میتوان ازکمپین یک میلیون امضا که یکی از شناخته شده ترین جنبش های زنان ایرانی در دهه اخیر است نام برد. این کمپین برای تغییر قوانین تبعیض آمیز مربوط به ازدواج وطلاق، تعدد زوجات، سن مسئولیت کیفری، حق شهروندی، مهریه، ارث، شهادت و قوانین تسهیل کننده قتل های ناموسی صورت گرفت. ناگفته نماند که جنبش سبز نیز بنوعی جنبشی با روح زنانه با مدل کار شبکهای، رویکرد مطالبهمحوری و گفتمان برابریخواهی برگرفته از جنبش زنان میباشد. جنبش ” زن، زندگی، آزادی” نقطه عطف این تحول اجتماعی است. زنان بعد از جنبش مهسا، خلاف جنبش های گذشته، نه بعنوان نقش حاشیه ای تبعی و در قالب حمایت از گروه های اجتماعی دیگر بلکه به عنوان عاملان تغییر، وارد مبارزات سیاسی شده و هسته اصلی این مبارزات هم باقی مانده اند. این جنبش توانست بسیاری از دوگانهها و دوقطبیهای موجود در جامعه را به چالش کشیده و با تأکید بر حقوق زنان و مخالفت با حجاب اجباری، توانست فاصلههای موجود بین مرکز و حاشیه، زنان بیحجاب و باحجاب، و روابط جنسیتی دوگانه را کاهش دهد و به یک چندگانگی و کثرت دست یابد که بسیاری را زیر چتر خود نگه داشت.
پوشش زنان در بیش از چهار دهه گذشته به محلی از مناقشه تبدیل شده است. در هیچ دورهای از تاریخ معاصر ایران، مانند سالهای آغازین قرن بیستم، این عقیده که آزادی زن پیش نیاز آزادی جامعه است، در میان روشنفکران رشد نکرد. نسل جدید که حاصل تربیت و رشد درون خانواده های طبقه متوسط بوده به دنبال حقوق وآزادی های فردی خود است. در واقع این نسل با شیوه زندگی خود، از یک سو توانست ارزشهای دموکراتیک را درطبقه متوسط گسترش و آنها را به شکل وسیعی در خانواده ها بیاورد واز سوی دیگر نظام سلطه و نیز بخشی از مردم را که در تحمیل آن شریک هستند، هدف قرار داده و به چالش کشد. حضور زنان بدون حجاب اجباری در خیابان ها به نوعی به یک امر عادی تبدیل شده است و مردم به رغم سرکوب حاکمیت، سبک زندگی خود را در زندگی روزمره تحقق میبخشند. این تغییرات بهخودیخود دستاورد محسوب شده و نشان دهندهی مقاومت و پایداری زنان در برابر محدودیتها و مبارزه برای حقوق خود و ایجاد تغییرات اجتماعی است.
اظهارات مثبتی نسبت به حضور زنان در عرصههای مختلف، مانند حضور آنان در کنار مردان قدرتمند؛ رعایت حقوق بانوان؛ شایستگیهای زنان؛ حمایت از زنان؛ اهمیت حریم خانواده؛ نقش مهم خانواده در جامعه؛ تربیت اشتباه دختران در مدارس؛ مخالفت با خشونت در طرح نور یا حجاب وغیره ازطرف دولتمردان نشان دهندهٔ افکار مردسالارانه آنان که اغلب با تاکید بر نقشهای سنتی زنان، نابرابری در قدرت و عدم توجه به استقلال فردی زنان همراه است. این نوع گفتمان معمولاً زنان را به نقشهای سنتی مانند مادری و خانهداری محدود کرده و از مشارکت فعال آنها در عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی باز میدارد. این نوع نگرشها نه تنها به تبعیض سیستماتیک دامن میزند، بلکه مانع از پیشرفت و توسعه جامعه نیز میشود. این رویکرد به جای حل مشکلات، نادیده گرفتن مشکلات اساسی و تنها به تقویت کلیشههای جنسیتی منجر شود. بیان ویژگی های مثبت زنان به جای حل مشکلات آنها به خوبی نشان می دهد که زنان مشکل نیستند بلکه فرصتند، فرصتی که هر بار با دادن وعده های شیرین در ایام انتخابات از آن سوء استفاده می میشود.
بسیاری از مشکلات زنان ناشی از قوانینی است که زنان همواره سعی در محدود کردن یا لغو آن داشته اند، اما این تلاش ها تاکنون موفقیت آمیز نبوده است. قوانین و سیاستهای تبعیضآمیز میتوانند نابرابری جنسیتی را تقویت کرده و دسترسی زنان به فرصتها را در حوزههای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی محدود کنند. زنان این تبعیض آشکار را که در قانون اساسی، قانون مجازات اسلامی و قوانین مدنی ایران نهادینه شده است، به چالش کشیده اند. پرداختن به این موانع قانونی برای دستیابی به برابری جنسیتی و توانمندسازی زنان برای مشارکت کامل در تمام جنبه های زندگی بسیار مهم است. جنبش زنان از پتانسیل بالایی برای تغییر، برخوردار است. آنان قوانین علیه زنان را نپذیرفته و خواستار برابری کامل زنان و مردان فارغ از دین و مذهب، نگرش و قومیت در فردای ایران هستند. این جنبش در به چالش کشیدن ارزشها و دوگانهها میتواند به تغییرات عمیقتری در جامعه منجر شده و با کنش انقلابی “نمیخواهیم”، میتواند به تغییرات بنیادین در نگرشها و ساختارهای اجتماعی منجر شود. حاکمیت در مواجهه با این تغییرات اجتماعی و فرهنگی دو راه پیش رو دارد: یا باید این تغییرات را پذیرفته و با آنها سازگار شود، یا به سرکوب ادامه دهد. اما سرکوب زمینه را برای دور جدیدی از خشم عمومی و بحران اجتماعی فراهم خواهد کرد.
این جنبش با تمام فراز و نشیبهایش، تاثیری بازگشت ناپذیر بر وضعیت امروز مردم ایران گذاشته است و برگشت به گذشته خواب و خیالی بیش نیست. جامعه در واقع با مطرح کردن شعار زن، زندگی، آزادی دستورکار آیندهی خود را تعریف کرده است. این جنبش زمزمهی آیندهای روشن، آزاد، برابر حقوق و بیدغدغه در چشمانداز زندگی مردم بوجود آورد. جنبش زنان برای دستیابی به تغییرات واقعی و پایدار، باید ساختارهای مردسالارانه، قوانین تبعیضآمیز و هنجارهای موجود را به چالش بکشد. این فرآیند به معنای بازنگری قوانین و بازتعریف ارزشها و هنجارهای اجتماعی است که به طور سنتی به نفع مردان بودهاند.