در حالیکه با نفسهای حبسشده در سینه منتظر حملۀ نظامی اسراییل به کشورمان هستیم، به نگارش این یاداشت کوتاه میپردازم. به امید مانایی صلح. جنگ حتی حوصلهای برای نگارش و خواندن اینگونه مطالب نخواهد گذاشت.
در حال شنیدن صدای شکستن استخوانهای دو امپراتوری هستیم.
صدای اول متعلق به امپراتوری جهانگستر آمریکا، و صدای دوم، صدای شکستن استخوانهای مینیامپراتوری اسلامی ایران در منطقۀ خاورمیانه است.
فقط گفتن اینکه حکومت اسلامی حاکم در ایران دارای “نیروهای نیابتی” در منطقه است تعریفی دقیق نیست، توضیحی کمینه، کمانگارانه و کوچکسازانه است.
دوست داشته یا نداشته باشیم، ما در برابر یک مینیامپراتوری اسلامی منطقهای قرار داریم و آن “نیابتیها”، نیروها یا کشورهای متعلق به حیطۀ جغرافیایی مورد نفوذ و هژمونی این سیستم امپراتوری هستند.
تنها گفتن “امپریالیسم آمریکا”، “ابرقدرت” یا “امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا” نیز دقیق و درست نبوده و نیست.
بعداز فروپاشی امپراتوری شوروی، “علی ماند و حوضش”. جهان ماند و تنها امپراتوری جهانگستر امریکا که تنظیمگر خطوط کلی نظم جهانی بوده و کماکان هنوز هست.
امپریالیستها مرحلۀ رشد عالی همان سیستم استعماری گذشته هستند که در حیطۀ نفوذ خود، بهطور مستقل و بدون آزار رساندن به امپریالیستهای دیگر و با هماهنگی، در حال استعمار بودهاند.
یک کشور امپریالیستی اگر در سیاست کشورهای مورد نفوذ خود دخالت مستقیم و یا غیرمستقیم کرده و یا میکند، انگیزۀ اقتصادی او بر همۀ گرایشات دیگرش ارجحیت دارد.
اما برای یک امپراتوری رشد هژمونی سیاسی و رهبری، در حیطۀ گسترۀ جغرافیایی امپراتوریش اهمیت درجه اول و ویژه دارد. امپراتوری میخواهد سیاستگزار باشد و برای رسیدن و حفظ موقعیت امپراتوری خود، حتی با دست و دلبازی خرج هم میکند.
اطلاعات محدود ما ایرانیها در مورد خرجهای حکومت ایران برای ایجاد و گسترش امپراتوری خود در منطقه گواه بر این تعریف است. توجیه دفاع از فلسطین و دفاع امنیتی در نزاع با اسراییل میباشد، اما هدف بلند پروازانۀ نظام ولایی حاکم در ایران ایجاد امپراتوری اسلامی بر اساس دکترین “صادر کردن انقلاب” بوده است.
جنگ جهانیدوم تمام شده بود. کشورهای سرمایهداری غربی درب و داغون از جنگ بیرون آمده بودند. آمریکا با طرحی به نام”مارشال”، طی چهار سال، ۱۷ میلیارد دلار به این کشورها اهدا کرد تا به بازسازی کشور و اقتصاد خود بپردازند. نیروی نظامی دریایی، هوایی و زمینی عظیمی ایجاد کرد، “ناتو” را برپا کرد و قسمت بزرگی از هزینهاش را متحمل شد تا بستری امن برای رشد یاران “امپریالیست” خود فراهم کند. امریکا هیچ ابایی در خرجکردن نداشت تا امپراتوری خود را برپا کند. بزرگترین مشتری تسلیحات نظامی صنایع آمریکایی، خودِ دولت آمریکا بوده است.
پیام امپراتوری تازه تاسیس آمریکا به کشورهای غربی و جهان این بود: امکانات مالی و نظم و امنیت برایتان ایجاد میکنم، ولی سیاستگزار من هستم، باید نه تنها به حرفم گوشکنید، بلکه همچنین باید کوشش کنید که “آمریکایی بشوید” و مثل ما زندگی بکنید.
نقش و وظیفۀ اصلی همۀ امپراتوریها، چه قدیمی و چه مدرن، حفظ نظم در حیطۀ هژمونی سیاسی خود بودهاست. آنها بحرانهای ایجاد شده یا ایجاد کرده را باید میتوانستهاند به راحتی حلکنند.
رشد آنتروپی
در ترمودینامیک، واحد اندازهگیری بینظمی در یک سیستم را “آنتروپی” مینامند. این واحد اندازهگیری وارد علوماجتماعی نیز شدهاست. در ترمودینامیک بالارفتن حرارت در یک سیستم گویای رشد بینظمی یا همان بالا رفتن “آنتروپی” محسوب میشود.
در علومسیاسی رشد درگیریها، آشوبها و بهخصوص جنگ، گویای بالارفتن آنتروپی یا بینظمی هستند.
مدتهاست که شاهد رشد آنتروپی در جهان هستیم: “موتور داغ کرده است!”
ناتوانی سازمان ملل و امپراتوری آمریکا در حل مشکلات جنگ در اوکراین و در خاورمیانه گویای این است که دیگر سیستم خوب کار نمیکند.
کشتن رهبران حماس و حزبالله کمک کردهاند که مینیامپراتوری اسلامی ایران نیز هرچه بیشتر ناتوان در مدیریت و حفظ نظم در سیستم منطقهای خود شود، تا بدانجایی که به رو دررویی مستقیم اسراییل با ایران نزدیک شدهایم. آنتروپی درحیطۀ این هژمونی نیز بالا رفتهاست.
ناتوانی و ضعف سازمانمللِ شورای امنیتمحور نیز قوز بالا قوز رشد بینظمی در رهبری جهانی شدهاست. بهجایی رسیدهایم که نه تنها نتانیاهو حرفشنوی از آمریکا ندارد بلکه اروپا نیز در برابر ناتوانی در حل مشکل جنگ اوکرایین مستاصل شدهاست.
ترامپ معرف ناتوانی آمریکا در حفظ امپراتوری جهانی خود است. او میگوید: اگر رییسجمهور شوم بینظمیها در سیستم را حل و جنگها را تمام میکنم تا همچنان امپراتوری آمریکا پابرجا و قوی بماند.