در شرایط وجود سیستم دیکتاتوری وشدت سرکوب توده های معترض توسط نیروهای سرکوبگر دیکتاتورها، بیشترین صدمات متوجه نیروهای دموکراتیک و دموکراسی خواه میشودو بالعکس جریانات راست و افراطی و پوپولیست رشد می کنند.
تجربه های گوناگون از روند تغییرات در کشورهای مختلف و بویژه منطقه خاورمیانه بعنوانپایگاه مهم اسلام سیاسی و افراطیون ما را به این نتیجه میرساند که جریانات برانداز از بیشترین امکان برای بدست گیری قدرت پسا رژیم های سرنگون شده دیکتاتور برخوردارند، با نگاهی به انقلاب ۵۷ و روند طی شده در سرنگونی رژیم پهلوی کاملا میتوان این دگرگونی را در کسب قدرت توسط جریانات روحانی که دارای تفکرات افراطی مذهبی و پوپولیستی بودند، مشاهده کرد، حضور نه چندان قدرتمندانه جریانات ترقیخواه در پروسه انقلاب و تامین هژمونی توسط آنها به ما میگوید این وجود سیستم دیکتاتوری شاه بود که باعث تضعیف نیروهای مترقی گردید تا جایی که در هنگام تغییر قدرت، روحانیون توانستند خود را بعنوان آلترناتیو فعال مطرح نمایند و دیدیم که آنها با تکیه بر مذهب و وجود پایگاه هایشان یعنی مساجد و بسط ایدئو لوژی خاص خود وهماهنگ با اعتقادات عقب مانده ترین اقشار اجتماعی که اکثریت ملت را تشکیل میدادند، توانستند قدرت را کسب کرده و مسیر تکاملی انقلاب را به سوی دموکراسی و عدالت اجتماعی سد نمایند.
این مقوله را امروز در بسیاری از کشورهای منطقه میبینیم، قدرت گیری طالبان در افغانستان و یا گروه های شیعی در عراق خود بخشی از این تغییرات است که همواره از دل دیکتاتوری های رژیم های سرنگون شده بیرون آمده و توانسته اند قدرت را کسب و مسیر و سرنوشت توده ها را بدست گیرند. امروز به عینه بار دیگر این مهم را در سوریه میبینیم، در حالیکه نیروهای مستقل و ملی و دموکراتیک دارای کمترین حضور و قدرت در بین اپوزیسیون سوریه هستند، جریانات افراطی سنی و یا جریانات وابسته به قدرت های خارجی و حتی بخشی از جریانات کردی نیز که بدونحمایت امریکا نمی توانند در عرصه میدانی آنچنان توفیقی داشته باشند، دارای بیشترین حضور و نیرو در بین مخالفان هستند، که میتواند آینده سوریه را در هاله ای از ابهام قرار دهد.
آنچه امروز در مورد سوریه قابل تاکید است که میتواند تجارب امتحان شده را بار دیگر در اختیار ما بگذارد اینست که حکومت سوریه بوسیله انقلاب به معنای تام کلمه سرنگون نشد، بشار اسد و رژیم دیکتاتوری اش توسط براندازانی سرنگون شد که از حمایت مادی و معنوی خارجی و بازیگران منطقه ای و بین المللی برخوردار بودند. هرکدام از گروه ها که بخشی از خاک سوریه را در تصرف دارند از طرف دولت های مختلف خارجی حمایت شده و در اصل نمایندگان آن دولتها در حفظ منافعشان هستند که در تعامل های رسمی و غیر رسمی به توافق رسیده اند. همین امر یعنی دخالت دولتهای مختلف در سرنوشت مردم سوریه باعث پیچیدگی بیش از پیش موضوع شده و مانع اصلی در ایجاد ثبات و امنیت آن کشور و حتی حفظ تمامیت ارضی سوریه میباشد.
تجربه سوریه بار دیگر به ما ثابت می کند که وجود رژیم دیکتاتوری بیشترین ضربه را به نیروهای ملی و دموکراتیک وارد کرده و باعث رشد افراط گری و برآمدن جریانات وابسته به بیگانه خواهد شد که میتواند به موزاییکی شدن کشور انجامیده که کاملا در راستای دکترین امپریالیست ها برای حفظ منافع نامشروعشان و تضمین بقا و امنیت کشورهای وابسته به آنها مانند اسرائیل است.
ما همین روند را در شرایط ویژه خوداحساس می کنیم، آنجا که نیروهای مترقی و ملی دچار ضعف هستند و بالعکس جریانات برانداز در تلاشند با حمایت بیگانگان و با سرنگون کردن رژیماسلامی قدرت را بدست گیرند. قطعا اگر امروز حکومت همچنان بخواهد با روش استبدادی و سرکوبگرانه در مقابل خواسته ها و مطالبات مردم بایستد، آن نیروهایی سود میبرند که وابسته به بیگانه بوده و میتوانند با قدرت مالی و رسانه ای خود را بعنوان آلترناتیو تحمیل کرده و آینده گذار دموکراتیک مردم را به چالش بکشند، تجربه سوریه بار دیگر به ما میگوید اگر نیروهای ملی و دموکراتیک نتوانند با اتحاد و ایجاد جبهه واحد قدرت خود را افزایش دهند، فردا امکان هر رویداد غیر مترقبه ای هست و امکان بدست گیری قدرت توسط براندازان راست با حمایت قدرت های خارجی وجود دارد.
5 Comments
تحلیل در مورد سوریه کاملا درست است. ولی تعمیم آن به ایران درست نیست. اتفاقا هر چه نیروهای خارجی بیشتر در برابر جمهوری اسلامی جبهه بگیرند عمر این رژیم طولانی خواهد بود. جمهوری اسلامی از درون و توسط شورشی ترین و تواناترین بخشهای خلق سرنگون خواهد شد
درود رفیق،دیدگاه شما نسبت به حوادث اخیر در سوریه،دقیق تر و مستندتر از سایر ارزیابیهای متفرقه ست.بله درست فرمودید،جایگزینیِ جولانی و همراهان،دقیقاً با نفوذِ دولتهای حامیِ این گروهها و فرقه هابا نفوذ در ارکان نظامی امنیتی ِ دولت سوریه و وادار کردن آنها به عقب نشینی و عدم تعارض و واکنشِ جدی،در برابر اینها بوده ست،درست بهمان سان،که پیروزیِ طالبان در چندسال پیش با نیات، راندن و تضعیف نیروهای غربی و ناتو ،با دقت عمل و برنامه ریزی ِ حساب شده از اطاقهای فکرچین و روسیه و ترکیه و ایران،ونفوذ در نهادهای نظامی و امنیتی افغانستان،متحقق گردیده بود،متجلی گشت
بدنبال تایید نظر شما و با اشاره به کامنت قبلی بر مقاله پیشین شما، جسارتا نتیجه گیری شما در پایان مقاله را زیر سوال میبرم. آیا این خیالبافی و یا اراده گرایی نیست که بگوییم اتحاد نیروهای ملی و دموکراتیک (که این هم خود بسیار نامشخص و گنگ است) به خودی خود میتواند مانع جایگزینی حکومت فعلی با نیروهای وابسته به بیگانه شود؟
با تاید مطلب بالا در پاسخ به دوستانی که تجربه ایران را نادیده میگسرند باید گفت صرف دیدگاه های تئوریک زمانی درستی خود را ثابت می کنند که ما عینیت آنرا در جامعه مشاهده کنیم ، آنچه امروز در بین مردمبا اوجه به عدم حضور احزاب قدرتمند و مترقی و نیروهای سازمان یافته دموکراتیک شاهد هستیم اینستکه هرجه بیشتر مردم۹ذب افکار پوپو لیستی و راست برانداز میشوند و تحت تاثیر رسانه های وابسته قرار دارند تا حاییکه میگویند هر رژسمی بیاید بهتر از رژیم کنونی است و این خطریست که ما را ت۶دید نی کحد و باید به آن توجه داشته باشیم یادمان نرود تشتت و تفرقه بین حیروهای دموکراتیک و مبی و چپ و مخرقی خود عامل مهمی برای رشد افراط گراها و یا جریانات راست برانداز خواهد بود
تاید مطلب بالا در پاسخ به دوستانی که تجربه ایران را نادیده میگیرند باید گفت صرف دیدگاه های تئوریک زمانی درستی خود را ثابت می کنند که ما عینیت آنرا در جامعه مشاهده کنیم ، آنچه امروز در بین مردمبا توجه به عدم حضور احزاب قدرتمند و مترقی و نیروهای سازمان یافته دموکراتیک شاهد هستیم اینستکه هرجه بیشتر مردمجذب افکار پوپو لیستی و راست برانداز میشوند و تحت تاثیر رسانه های وابسته قرار دارند تا جاییکه میگویند هر رژیمی بیاید بهتر از رژیم کنونی است و این خطریست که ما را تهدید می کند و باید به آن توجه داشته باشیم یادمان نرود تشتت و تفرقه بین نیروهای دموکراتیک و ملی و چپ و مترقی خود عامل مهمی برای رشد افراط گراها و یا جریانات راست برانداز خواهد بود.