در سالهای پایانی دورهی نخست ریاستجمهوری دونالد ترامپ، خاورمیانه شاهد صحنهای بود که رسانههای جهان از آن بهعنوان «توافق تاریخی صلح» یاد کردند. پیمان ابراهیم میان اسرائیل، امارات، بحرین، مراکش و سودان امضا شد و در ظاهر نویدبخش آغاز عصری تازه در روابط میان جهان عرب و اسرائیل بود. در کاخ سفید، ترامپ این توافق را دستاوردی شخصی در سیاست خارجی آمریکا خواند. بنیامین نتانیاهو نیز در تلآویو، این پیمان را نشانهی رهبری خود در مسیر صلح معرفی کرد. اما با گذشت زمان روشن شد که این پیمان بیش از آنکه صلحی واقعی باشد، معاملهای سیاسی بود؛ معاملهای که هر طرف میکوشید از آن برای منافع خود بهره ببرد.
پیمان ابراهیم نه جنگی را پایان داد و نه صلحی واقعی آورد. هیچیک از کشورهای عربی امضاکننده در جنگی با اسرائیل نبودند و موضوع توافق، بیشتر تجارت، فناوری و فروش تسلیحات بود تا پایان مناقشه. آمریکا نیز در ازای این توافق، امتیازهای بزرگی داد: از فروش جنگندههای اف-۳۵ به امارات تا حذف نام سودان از فهرست کشورهای حامی تروریسم. این توافق راهی بود برای عادیسازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل، بدون آنکه تلآویو مجبور شود دربارهی اشغال، شهرکسازی یا حقوق فلسطینیها هیچ امتیازی بدهد؛ راهی برای دور زدن مسئلهی فلسطین، نه حل آن. پیمان ابراهیم بهجای ساختن صلح، واقعیت اشغال را مشروعیت بخشید. صلح زمانی پایدار میشود که بر واقعیت و حافظهی تاریخی ملتها تکیه کند، نه بر واژگانِ تازهای که برای دفن همان واقعیتها ساخته میشوند. این پیمان در ذات خود، پیمان عادیسازیِ بیعدالتی بود.
برای نتانیاهو، پیمان ابراهیم فرصتی بود تا در بحبوحهی اعتراضات و پروندههای فساد، خود را ناجی صلح بنامد و افکار عمومی را از بحرانهای داخلی منحرف کند. او در سه پروندهی بزرگ فساد مالی، معروف به پروندههای ۱۰۰۰، ۲۰۰۰ و ۴۰۰۰، متهم به دریافت هدایا، دخالت در رسانهها و معاملات مشکوک اقتصادی است (۱). اما همچنان در قدرت مانده و بخش زیادی از ماندگاریاش را مدیون ساختن فضای «بحران دائمی» در سیاست داخلی و خارجی است. تهدیدهای خارجی، از ایران تا حماس، برای او ابزاری سیاسیاند؛ زیرا در شرایط جنگی، رهبران نظامیگرا محبوبتر میشوند و فساد به حاشیه میرود.
جنگ و محاصرهی غزه فاجعهای انسانی آفرید: دهها هزار کشته، نابودی زیرساختها و محکومیت جهانی. با این حال، نتانیاهو با پشتیبانی کامل تسلیحاتی، اطلاعاتی و دیپلماتیک آمریکا جنگ را ادامه داده و آن را «دفاع از امنیت اسرائیل» میخواند؛ در حالیکه در واقع تلاشی برای بقای سیاسی اوست. میانجیگریهای اخیر میان اسرائیل و حماس نیز، همچون پیمان ابراهیم، بیشتر تلاشی برای مدیریت بحران است تا حل آن. تا زمانی که اشغال و محاصره ادامه دارد و حق تعیین سرنوشت فلسطینیان حل نشده، هر توافق موقتی، بازتولید همان صلح شکنندهی پیمان ابراهیم است.
در این میان، دونالد ترامپ هنوز از این پیمان بهعنوان نقطهی درخشان سیاست خارجی خود دفاع میکند و خواهان گسترش آن به کشورهایی چون عربستان سعودی است (۲). درگیریهای فزاینده در غزه، حملات به لبنان و تنشهای مرزی با ایران نیز به ترامپ و نتانیاهو امکان داده تا خود را در نقش «مدافعان صلح و امنیت» معرفی کنند، هرچند بهایش ادامهی جنگ و آوارگی باشد.
پیمان ابراهیم در ظاهر از صلح منطقهای سخن میگوید، اما چون توافقی میان دولتهاست، «حقوق مردم فلسطین» در آن جایی ندارد. هیچ بند الزامآوری در متن این پیمان وجود ندارد که تشکیل کشور مستقل فلسطین را تضمین کند (۳). از همینرو، این پیمان نه گامی بهسوی صلح پایدار، بلکه ابزاری برای عادیسازی روابط با اسرائیل بدون حل مسئلهی فلسطین بود؛ تلاشی برای دور زدن واقعیت اشغال، نه پایان دادن به آن. اکنون، فاجعهی انسانی در غزه بار دیگر مسئلهی فلسطین را به متن سیاست جهانی بازگردانده است. اگر در دوران نخست ترامپ، پیمان ابراهیم توانست در غیاب فشار افکار عمومی پیش برود، امروز تشکیل کشور فلسطین به خواستی عمومی و جهانی بدل شده است. صلح واقعی تنها زمانی ممکن است که بر پایهی راهحل دو کشور و بازگشت به مرزهای پیش از ۱۹۶۷ بنا شود؛ نه بر توافقهای موقتی و سیاسی که هدفشان حفظ قدرت رهبران است.
در این میان، ایران نیز در برابر تحولات تازه مسئول است. در حالیکه بخش مهمی از افکار عمومی در جهان اسلام و حتی نیروهای مترقی در غرب، پیمان ابراهیم را نماد «عادیسازی بدون عدالت» میدانند، پیوستن یا حتی حمایت غیرمستقیم از این پیمان، ایران را در تقابل با وجدان عمومی جهان عرب قرار میدهد. ایران میتواند و باید از راهحل دوکشوری دفاع کند، اما این مسیر از پیمان ابراهیم نمیگذرد. صلحی عادلانه تنها در صورتی معنا دارد که بر استقلال فلسطین، عقبنشینی اسرائیل از مناطق اشغالی و برابر حقوق دو ملت استوار باشد.
اما جهتگیری سیاست خارجی ایران تنها در بیرون از مرزها تعیین نمیشود. تا زمانی که تصمیمگیری در انحصار نهادهای امنیتی و ایدئولوژیک باشد، سیاستی ملی و منعطف شکل نخواهد گرفت. در ساختاری که بقا بر دشمنی و بحران استوار است، تغییر داوطلبانه ممکن نیست. تحول واقعی زمانی آغاز میشود که جامعهی مدنی و سیاسی بتواند گفتمان تازهای دربارهی منافع ملی بسازد. بدون چنین گفتمانی، نه فشار از پایین شکل میگیرد و نه صلحی واقعی در چشمانداز خواهد بود.
پیمان ابراهیم در ظاهر صلح آورد، اما در عمل تنها صحنهای برای نمایش است؛ نمایشی پرزرقوبرق برای سیاستمدارانی که هر یک به دلیلی در پی مشروعیت و قدرتاند. امروز که گرد و خاک آن جشنها هنوز فرو ننشسته و با سخنان تازهی ترامپ دوباره برانگیخته شده، واقعیت روشنتر از همیشه است: منطقهای که هنوز در آتش درگیری میسوزد، مردی که درگیر پروندههای فساد است، و رئیسجمهوری در آمریکا که همچنان از او تمجید میکند. وقتی هیاهوی سیاست و نمایشهای دیپلماتیک فرو بنشیند، تنها حقیقتی که باقی میماند این است: صلحی که هنوز نیامده، و سیاستمدارانی که در سایهی جنگ، عمر سیاسی خود را تمدید میکنند
منابع:
-
- The Washington Post. Netanyahu’s corruption trials explained. 2023. Israel’s Benjamin Netanyahu is fighting two wars, and may not win either – The Washington Post
- ترامپ: انتظار دارم به زودی پیمان ابراهیم گسترش پیدا کند | یورونیوز
- Abraham Accords Peace Agreement: Treaty of Peace, Diplomatic Relations and Full Normalization Between the United Arab Emirates and the State of Israel – The White House




