بالاخره چندی پیش سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) پیش نویس طرح برنامه و اساسنامه پیشنهادی خود به کنگره یازدهم را منتشر ساخت. تأخیر در انتشار بیرونی این پیش نویسها، امکان بحث و بررسی آنها را محدود و محدودتر ساخته است. بنابراین، من نیز به در همین حد محدود، تنها اشارات کوتاهی بر چند مورد آن خواهم داشت. جان کلام پیش نویس برنامه و اساسنامه سازمان … (اکثریت) در این بخش گفته شده است: « سند “آماجها و دیدگاهها” سند راهنمای ما در تدوین برنامه، مشی سیاسی و سازمانی است. سازمان از تئوریهای اندیشه پردازان و به ویژه نظرات کارل مارکس در تدوین دیدگاهها و برنامه خود بهره می گیرد ولی از جهان بینی معینی پیروی نمی کند. از نظر سازمان ما هیچ تئوری در حوزه اجتماعی وجود ندارد که جامع و فراگیر بوده، قادر به تبیین تمام پدیده های اجتماعی باشد و به مسائل پیچیده و جدیدی که تحولات اجتماعی در مقابل انسانها قرار می دهد، از قبل پاسخ داشته باشد». این گفته، عین بی هویتی، سر در گمی و گوش به دهان این و آن نظریه پرداز دوختن است. سازمان … (اکثریت)، پس از قریب چهار دهه موجودیت خود، تمام تجارب و دستاوردهای علوم اجتماعی- اقتصادی، مبارزات سیاسی مردم میهن خویش و خلقها و ملل جهان را نادیده گرفته است و در میانه میدان، سر درگم بدنبال هیچ می گردد. در بخش دیگری از سند گفته می شود: « سازمان ما به مثابه سازمان چپ دمکرات، مدرن و پویا بر پذیرش ایده های نو، بر تحول پذیری و بر پی ریزی مناسبات درون سازمانی و ساختار تشکیلاتی بر اساس تلفیق دمکراسی نمایندگی، مشارکتی و مستقیم تاکید دارد. سازمان می کوشد حقوق برابر اعضا را تامین کرده و امکان مشارکت مستمر آنها را در حیات سازمان فراهم آورد». بر خلاف آنچه که در این سند ادعا شده است، در اسناد سازمان هیچ نشانه ای از دموکراتیسم، مدرنیت، پویائی و پذیرش ایده های نو به چشم نمی خورد. در تمام سند، حتی یک کلمه از طبقه کارگر، زحمتکشان شهر و روستا و طبقات اجتماعی دیگر، روابط و مناسبات میان آنها آورده نشده است. این تفکر، یک بینش کهنه، ایستا و نخ نمائی است که، ایدئولوگهای بورژوا، بمنظور نفی طبقات و تضادهای فی مابین آنها، ایجاد سازش بین ستمگر و ستمدیده و حفظ نظم موجود سرمایه داری رایج ساخته اند. بویژه اگر توجه داشته باشیم، جای سوسیالیسم علمی، بمنزله آخرین، پویاترین و مدرنترین دستاورد علوم اجتماعی- اقتصادی در این اسناد خالی است. آنجا که می گوید «پایبند هیچ ایدئولوژی نیست» و در بخش بعدی بر«تلفیق دموکراسی نمایندگی، مشارکتی و مستقیم» تأکید می کند، خود را قبل از آن که یک سازمان سیاسی دارای ایدئولوژی و جهانبینی مشخص معرفی کند، بعنوان یک باشگاه و محل تجمع افکار و عقاید متفاوت و ناهمگون تعریف میکند که در بر سر در آن، تابلوئی با کلمات خوشایند آویخته است. در جای دیگر از سند پیش نویس آمده است: «ـ در جمهوری ایران امنیت سرمایه و کار و امکان فعالیت بخش خصوصی تامین میگردد، سازوکار بازار و برنامه ریزی به کار گرفته میشود و بر ایجاد برابری در فرصتها و توزیع عادلانه درآمدها تاکید می گردد». مطمئنا، مضمون این بند را هر چند با فرمول بندی و جملات متفاوت، در قانون اساسی همه کشورهای امپریالیستی و سرمایه داری می توان یافت. در اینجا، امنیت کار و سرمایه در یک سطح و برابر مورد تأکید قرار گرفته است و در اصل چیزی جز دفاع از سرمایه در مقابل هر گونه تعرض احتمالی کار نیست. در این بند، تأکید، بر «ساز و کار بازار»، بمعنی تأئید و صحه گذاشتن بر آزادی بازار است در تنظیم قیمتها بدن این که، در تولید و ایجاد ارزش نقشی داشته باشد. سیستم بازار«آزاد»، امروز و همیشه قبل از هر چیز قمارخانه ای است که در آن، از برد و باخت ارزشها ایجاد شده بوسیله دیگری، «سود» حاصل میشود. بازار «آزاد»، قیمتها را بر اساس عرضه و تقاضا تنظیم می کند. اصل عرضه و تقاضا به بازار اجازه می دهد که مثلا، اگر فردا تقاضا فقرا به نان خشک و خالی بالا رود، بازار می تواند، قیمت آن را تا اندازه ای افزایش دهد که، فقرا از گرسنگی بمیرند و یا برعکس، اگر عرضه نان به حدی بیش از تقاضا برسد، در چنین صورتی، (هر چند در این گونه موارد به شیوه های احتکار و حتی از بین بردن محصول متوسل می شود) حق خواهد داشت قیمتها را تا چنان حدی به پائین بیاورد که پدر دهقان نگونبخت را درآورد. ، مهمتر از همه، واگذاری توزیع برعهده بازار که تولید کننده ارزش نیست، موجب گسترش دلالی و سوداگری و در نهایت تسلط بخش مالی اقتصاد بر بخش واقعی آن خواهد شد که هم اکنون شاهد ورشکستگی و بحران ناشی از سیستم هستیم که امنیت حیات صدها میلیون انسان را بطور جدی تهدید می کند. به درک رفقای ما از مفهوم ملت و مسئله ملی توجه کنید: « ـ ما بر داوطلبانه بودن اتحاد مؤلفه های ملی تشکیل دهنده ملت ایران و عدم استفاده از زور در چالشهای ملی تاکید داریم». ایران کشور کثیر المله ای است که شامل ملتهای فارس، کرد، ترک، بلوچ، عرب، ترکمن، لر، تالش، گیلک و اقوام دیگر می باشد و مفهوم «ملت ایران» یقینا کشف جدیدی است که نافی واقعیتهای جغرافیای ملی ایران بحساب می آید. با این درک ناقص، قطعا نمی توان کمکی به حل مسئله و رفع ستم مضاعف بر ملل ایران کرد. تیر خلاص سازمان … (اکثریت) در این بخش اسناد نهفته است که می نویسد: «استراتژی ما برای رسیدن به این هدف، استراتژی تحول طلبی است. این استراتژی ضمن برخورد مثبت با رفرم سیاسی و فاصلهگیری از الگوی انقلاب، بر دگرگونی بنیادین در ساختار سیاسی تأکید دارد». رفقا، با این فرمول بندی نشان می دهند که از مفهوم انقلاب واقعا چیزی نمی دانند. رفقا! خود انقلاب بمعنی تحول و تغییراست و نفی انقلاب، یعنی رد هر گونه تحول و حفظ وضعیت موجود. این یک تناقض آشکار در گفتار شماست. اگر تصور شما از انقلاب خشونت، بزن- بشکن است، این اشتباه شماست. مردم هیچوقت طرفدار خشونت و در هم ریختن و شکستن نبوده اند. بلکه برعکس، این رژیمهای حاکم هستند که، برای مقابله با مردمی که با پرچمها و پارچه نوشته ها به اعتراض بر می خیزند، نیروهای مدافع سرمایه را با انواع سلاحهای سبگ و سنگین وارد خیابانها می کنند. صدای مردم معترض را با گلوله پاسخ می دهند و خفه می کنند. زندانها و شکنجه گاهها را، میادین اعدام و چوبه های دار را آنها بر پا کرده اند. برابر گرفتن انقلاب با خشونت، یک توهین آشکار به توده کار و زحمت است. تنها سلاح خطرناک توده ها، حقانیت خواستهای آنهاست. تجربه کمون پاریس را بیاموزید! چگونه پیروز شد و چگونه به خون کشیده شد؟ همه انقلابات مردم جهان چنین راهی را طی کرده اند. انقلاب کبیر اکتبر که تاریخ جهان را در مسیر نوینی رهنمون شد، با ٨ نفر کشته، آنهم در حوادث مختلف، به پیروزی رسید و در سالهای ۱٩٩۰ قرن گدشته، علیرغم مقاومت نیروهای مردمی بخاطر پرهیز از خون ریزی، برخلاف ادعای معتقدان به فروپاشی شوروی، طبق گزارش حزب کمونیست روسیه به مجلس قانونگذاری کشور در سال ٢۰۰۰، با یک میلیون نفر کشته و ۱٢ میلیون نفر فراری و جنگ زده به شکست کشیده شد. انقلاب سال ۱٣۵۷ مردم ایران را ببینید! کدام طرف به خشونت متوسل شد؟ این رژیم دست نشانده شاه بود که برای حفظ موقعیت و منافع خود و اربابش، جواب اعتصاب کنندگان را، مردم معترض را که به خیابانها آمده بودند، با گلوله پاسخ می داد. بلی رفقا! برای ساختن دنیائی بهتر، باید نظم موجود را متحول ساخت و تغییر داد. هر چند، وادار کردن رژیم به اصلاحات از پائین نه همیشه مطرود است و نه همیشه مقبول، ولی، بدون تحول بنیادین در ساختار کنونی، یعنی انقلاب، نمی توان به آزادی و عدالت دست یافت. این شرح خلاصه، مشتی نمونه از خرواری است که در پیش نویس برنامه و اساسنامه سازمان انعکاس یافته است. دیدگاه حاکم بر آن، دیدگاهی سازشکارانه و انحلال طلبانه است که برای حفظ نظم موجود تلاش می کند و بر عکس تصور تنظیم کنندگان آن نه تنها نو، مدرن و پویا نیست، بلکه، قدمتی دیرینه دارد. تاریخ آن با آغاز مبارزه بین طبقات ستمگر و ستمدیده شروع می شود. این بینش، در شرایط اوج مبارزه، در گرماگرم نبرد در راه آزادی و رهائی از قید و بند نظم نا عادلانه، از سوی سازشکاران در لفاف واژه ها و کلمات، همچو زنجیر به دست و پای توده های مردم می پیچد و دست ستمگران را در سرکوب آنها باز می گذارد. تاریخ معاصر آن، از مرگ انگلس و کمی پس از آن از کنگره دوم حزب سوسیال- دموکرات روسیه در سال ۱٩۰٣ شروع می شود. این دیگاه بر خلاف ادعای خود، خواهان تحول نیست. حامی حفظ نظم موجود است. امروز در شرایط بحران همه جانبه نظام سرمایه داری، در حالیکه سران امپریالیسم، از ترس توده های معترض تحت تدابیر فوق العاده شدید امنیتی، اجلاسهای خود را دزدانه برگزار می کنند، در شرایطی که مردم کشورهای مادر سرمایه داری با پرچمهای سرخ مزین به سمبل اتحاد کارگران و زحمتکشان، با تصاویر ارنستو چه گوارا به اعتراض بر می خیزند، نفی امر انقلاب یکی گرفتن آن با خشونت، بمعنی توهین آشکار توده ها و عدم درک پیام آنهاست. رفقای تنظیم کننده این اسناد درک نمی کنند که، نیاز مبرم امروز و همیشه، مبارزه برای حفظ آنچه که داریم نیست، بلکه، مبارزه برای بدست آوردن آنچه که نداریم، اولویت دارد. اعضاء و رهبری سازمان می توانند و باید این مسئله را درک کنند که، نه فقط پایان راهی که این اسناد پیشنهاد می کنند، بل، همان آغاز آن منجلاب است. رفقا! در شرایط سلطه کامل دیکتاتوری امپریالیسم بر جهان و در شرایط دست و پا زدن نظام ارتجاعی سرمایه داری در باتلاق خود ساخته، دیگر دوره انقلابات بورژوا- دموکراتیک، نه فقط امروز که از مدتها پیش، بسر آمده است و سامانه سرمایه داری، مرحله اصلاح پذیری خود را پشت سر گذاشته است. هم اینک، مبارزه در راه رهائی کار از قید سرمایه، در راه برقراری سوسیالیسم در هر گوشه جهان، به وظیفه مقدم نیروهای مبارزه تبدیل شده است. زمان، زمان مبارزه و انقلاب برای رسیدن به خواستهای بنیادین است و همه شرایط لازم برای برقراری نظم نوین، نظام عادلانه اجتماعی- اقتصادی فراهم آمده است. جای بسیار امیدواری است که اسناد گفته شده به تصویب کنگره نخواهد رسید. در غیر این صورت، کنگره یازدهم سازمان را می توان یک جلسه تودیع، یک جلسه وداع با جنبش چپ میهنی و بین المللی و در نهایت، عدول از اهداف و آرمانهای انسانی تلقی کرد. مطمئنا، اکثریت اعضاء و رهبری سازمان ــ منهای اندک تعدادی ــ ندانسته و نا آگاهانه، علیرغم اعتقاد و باورهای خود در تله بورژوا- لیبرالیسم افتاده اند. آنها، خواهان وداع با توده ها، با رفقا و یاران همرزم خویش نخواهند بود. بطور قطع، آنها می دانند که، جدا شدن و از دست دادن همرزم، دوست، رفیق چقدر ناجوانمردانه، دردناک و دل آزار است. بویژه ما فدائیان که عمق تلخیها و ناگواریها، دردها و رنجهای این جدائیها را بسیار تحمل کرده ایم، در جدائی و از دست رفتن یاران خود، بسیار ناله ها کرده ایم. آنها بار دیگر، به چنین راهی نخواهند رفت و پشت یاران خود را خالی نخواهند کرد. فدائیان خلق، با پای بندی به آرمانهای بنیانگذاران سازمان، هیچ وقت به جبهه دشمنان توده ها نخواهند پیوست و در هر شرایطی، با احترام و بزرگداشت همه شهدای خلق، به احترام آنان که در تپه های اوین به رگبار گلوله بسته شدند و همه فدائیانی که در شکنجه گاهها و میادین اعدام در خون خود غلطیدند و یا سرشان بر سر دار رفت و همه آنان که در جبهه های نبرد با دشمنان خلق جان عزیز خویش را در راه خلق و آمال و آرمانهای عدالت خواهانه و آزادی طلبانه فدا کردند، همگام و همراه خلق، در راه پیروزی کار بر سرمایه خواهند رزمید.