پ – شکستن تقدس روحانیت و دولت دینی، تغییر باور و اعتماد وامید مردم
به ناباوری و بی اعتمادی ونامیدی به حکومت دینی ؛
در دهه اول و دوم حکومت جمهوری اسلامی، گفتار، رفتار، سیاستها، عمال و اخلاق پایه گذاران جمهوری اسلامی، در میدان پراتیک اجتماعی و سیاسی در سطح ملی و جهانی و بربستر تغییر و تحولات بزرگ درون جامعه و جهان، در معرض نمایش قرار گرفت .
مردم ایران که در اوایل انقلاب به پایه گزاران و رهبران روحانی جمهوری اسلامی باور واعتماد داشتند، بمدت دو دهه و در زندگی روز مره خود، افکار، گفتار، وعده ها، رفتار و سیاست ها واعمال آنها در عرصه های گوناگو ن و به تبع آن جمهوری اسلامی را تجربه کردند. مشاهدات روزمره تناقضات در افکار ودر گفتار، مشاهده تناقضات میان افکار و گفتار با رفتار و اعمال سیاسی و اجتماعی رهبران و مسولین ریز و درشت جمهوری اسلامی، مشاهده انسدادها، عدم کارائی و ناتوانی ها ی جمهوری اسلامی در پاسخ گوئی به نیازهای معاصر جامعه و مطالبات آزادیخواهانه و حق طلبانه معاصر مردم، مشاهده فساد، استبداد و دروغ گوئی رهبران جمهوری اسلامی به مردم، لمس روزمره سیاستها و روشهای خشن و سرکوبگرانه این حکومت، از یکسو به شکستن تقدس روحانیت در جامعه، فروپاشی باور و اعتماد و امید مردم به رهبران جمهوری اسلامی و ازسوی دیگر به بروز و گسترش نارضایتی از آنان منجر شد.
ت – تغییر رضایت مردم به نارضایتی از جمهوری اسلامی ؛
نارضایتی و اعتراض درمیان بخشی از مردم از دهه اول انقلاب وجود داشت . ولی واقعیت این است که اکثریت مردم بخاطر باور وامیدی که به پایه گذاران و رهبران جمهوری اسلامی داشتند با مشکلات عدیده واقعا موجود درجامعه وزندگی خود، می ساختند و می سوختند. از دهه دوم انقلاب همزمان با شکل گیری فرایند ناباوری وبی اعتمادی و نامیدی به رهبران و پایه گذاران اصلی جمهوری اسلامی، روند نارضایتی از، اعتراض به و مخالفت با سیاستها و رهبران جمهوری اسلامی از سوی مردم به روند فراگیر و گسترده ای فراروئید.
ح – تغییر درمیان مخالفان جمهوری اسلامی،
و ژرفش و غنی شدن اندیشه انتقادی در فکر وفرهنگ آنان ؛
با سرکار آمدن جمهوری اسلامی و شکست انقلاب، وقوع تغییر وتحولات منفی و مثبت درجامعه در عرصه های گوناگون، فرایند پرسشگری، تردید، بررسی، بازبینی، بازاندیشی و نقد فکر،فرهنگ، تاریخ و نهادها ونمادهای سیاسی و غیرسیاسی جامعه در میان اپوزیسیون فکری، فرهنگی و سیاسی جمهوری اسلامی از همان سالهای اول پس از انقلاب و بویژه طی دهه دوم انقلاب دردستور کار اندیشمندان و روشنفکران جامعه قرار گرفت.
اندیشه های مدرن نیاکان ما که بذر آنها در دوران انقلاب مشروطیت بر جامعه افشانده شده بودند، بعداز انقلاب، باگذراز تجارب منفی و مثبت و بغرنجی ها بسیار، بربستر تغییر و تحولات و پویائی درونی ایران معاصر در شرایط جدید جهانی و باطی یک پروسه سنگین بررسی و نقد وانتقاد ،جان تازه ای یافت.
دراین دوره، ما از یکسو شاهد تغییرو دگرگونی تدریجی فکری وفرهنگی و سیاسی دوران سازی با مضمون پالایش بیشتر عناصر سنتی دینی ( عشیرتی – قبیله ای و روستائی ) ازساختار فکری وفرهنگی مخالفین جمهوری و از سوی دیگر شاهد گسترش، ژرفش و غنا یابی فهم و اندیشه وفرهنگ مدرن آزادی و دمکراتیک درمیان آنها بودیم.
نهضت فکری وفرهنگی که از دوران انقلاب مشروطیت شروع شده بود و اندیشه انتقادی و خود انتقادی، با کیفیت و ابعاد واشکال جدیدی در شرایط جدید درجان جامعه جریان یافت .
بهیچوجه تصادفی نبود که رهبران جمهوری اسلامی از طریق شامه سنتی خود، خطر را احساس کردندو نام نهضت فکری و فرهنگی مدرن / دمکراتیک را تهاجم فرهنگی نام گذاشته و آنرا به کشورهای خارجی وصل کردند.
امابرای اهل نظر روشن بود که اولا این نهضت نه سوغات خارجی بلکه تداوم نهضت فکری، فرهنگی و سیاسی دوران مشروطیت در شرایط و ابعاد و کیفیت جدید است ثانیا جریانی است که بعداز گذر از فراز و نشیبها ی فراوان و گذر از تحارب منفی و مثبت دوران نابالغی، درحال تبدیل شدن به نهضتی خودبنیاد و جهان نگر است.
ج – تغییردرمیان نیروهای مدافع جمهوری اسلامی ؛
عملکرد و آشکار شدن تناقضات و ناتوانائی های فکری، فرهنگی، ساختاری، حقوقی و سیاسی جمهوری اسلامی بربستر تغییر وتحولات جامعه و شکل گیری فرایندهای برشمرده درآن، بخش اعظم نیروهای معتقد ومومن به جمهوری اسلامی را نیز دچار مساله کرد وب آنها را باانواع سوالات، تردید ها، مشکلات و بحرانهای فکری، فرهنگی، اخلاقی و سیاسی جدی مواجه ساخت. اغلب رهبران خرد وکلان جمهوری اسلامی در پروسه ۳۰ ساله حکومت مداری و اداره جامعه ،در پراتیک سیاسی واجتماعی، متوجه این نکته شده بودندکه جامعه نسبتا پیشرفته و درحال دگرگونی ایران در شرایط جدید جهانی را دیگر نمی توان بر اساس منظومه فکر ی وفرهنگی امام خمینی و پایه گذاران جمهوری اسلامی که مبتنی بر فکرو فرهنگ عشیرتی قبیله ای بود، فکر وفرهنگی که اقتصاد را مال خر، بانک وبهره بانکی را حرام، جلوگیری از بارداری را دخالت درامر خدا و موسیقی و شطرنج را حرام و… هدایت و رهبری کنند.
تناقضات درونی بخش مهمی ازآنها بویژه نسل جوانشان که با علوم انسانی آشنائی داشتند و مستقیما درگیر امور جاری بودند ( به این معنا که جمهوری اسلامی را بطور روزمره می ساختند، برجامعه اعمال مدیریت می کردند، ساخته های خودرا در آئینه تجربه قرار می دادند، درمیان مردم بودند، شاهد نتایج عملی اندیشه رهبران جمهوری اسلامی و درهمانحال شاهدفرایندهای جاری در جامعه بودند) طی پروسه پراتیک سیاسی و اجتماعی ،مدام آشکارمی شد. مبتنی برهمین تناقضات هم بود که آنها دیگر نمی توانستند پاسخهای سوالات مدام فزاینده خودرا در چارچوب منظومه فکری وفرهنگی پایه گذاران ورهبران جممهوری اسلامی بیابند.
مراجعه به متون فلسفه و علوم انسانی مدرن و قرائت های جدیداز اسلام (که البته ریشه در دوران انقلاب مشروطیت و نظرات روحانیونی نظیر ملاکاظم خراسانی داشت ) رو به رونق گذاشت . پیدایش افکار اصلاح طلبی از نوع رفسنجانی و حزب کارگزاران ( لیبرالیسم اقتصادی در چارچوب جمهوری اسلامی) و اصلاح طلبی از نوع خاتمی و جبهه مشارکت اسلامی ( لیبرالیسم سیاسی درچارچوب جمهوری اسلامی )، اصلاح طلبی از نوع سروش و مجتهد شبستری درمیان نیروهای مدافع جمهوری اسلامی ،عمدتا نتیجه و محصول تغییر و تحولات و شکل گیری فرایندها ی جدید بود.
اصلاح طلبان دولتی، در آن مقطع، مرحله بحران گذر از فکر وفرهنگ دینی- سنتی ( عشیرتی – قبیله ای ) به فکر وفرهنگ مدرن را می گذراندند . آنان نیروی درحال گذار از دولت ولائی به جمهوریت بودند. زمان وتجربه لازم بود وهنوز هم لازم است تا بخش بزرگ اصلاح طلبان سابقا دولتی، بطور شفاف و بی ابهام، آزادی را، حق انتخاب آزاد را، حق رای برابر وهمگانی، حق برابر زن و مرد را و جمهوریت مبتنی بر دمکراسی و بانگاه امروزین ومدرن به آن را در مرکز فکر وفرهنگ و سیاست خود قرار دهند.
آری مجموعه تغییر و تحولات و عملکرد همین عوامل فوقا مورد اشاره بود که زمینه را برای شکل گیری و تبارز شکافهای کنونی( ۱۳۸۸) فراهم کرد.
جنبش دوم خرداد ۱۳۷۶ سراغاز جنبش سبز
و شکاف دوم خرداد ۷۶سراغاز شکاف ۲۲ خرداد ۱۳۸۸بود
جنبش دوم خرداد ۱۳۷۶ ودولت بر آمده از آن، از یکسو تجلی و میزان بلوغ یافتگی فکری، فرهنگی جامعه واز سوی دیگر نشان دهنده آرایش وتوازن نیرو و پایگاه اجتماعی و سیاسی میان ولایت فقیه و مخالفین مدرن – دمکراتیک ( چپ و راست و میانه ) آن، بمثابه آغاز دوره جدیدی ازحیات سیاسی جامعه وجمهوری اسلامی بود.
انتخابات دوم خرداد و دولت خاتمی در عین حال بارزترین تجلی تناقض میان ولایت فقیه و جمهوریت جمهوری اسلامی از یکسو و تناقض میان کلیت جمهوری اسلامی با فرایند گسترش یابنده فکر وفرهنگ سکولار دمکراتیک درجامعه از سوی دیگربود. خاتمی در آن مقطع سکولاریسم و تحجر را دو خطر عمده اعلام کرد.
دولت خاتمی نه دولت دینی – سنتی بود و نه دولت مدرن -دمکرات، نه دولت ولائی بود و نه دولتی مبتنی بر حق انتخاب آزاد شهروندان، هم آن بود وهم این. من در آنزمان طی یک مقاله درنشریه کار نوشتم، جنبش دوم خرداد و دولت خاتمی صدای دورگه دوران بلوغ فکری، فرهنگی و سیاسی جامعه ما در این مقطع است.
دردوره ۸ ساله دولت خاتمی، اختلافات فکری میان پیروان ولایت مطلقه فقیه و پیروان ولایت مشروط فقیه به پراتیک سیاسی و اجتماعی گسترش پیداکرد و کیفیت و ابعاد جدیدی یافت. به زبان دیگر، قرائت های گوناگون از اسلام و اختلاف فکری میان نیروهای جمهوری اسلامی، بربستر پراتیک سیاسی و اجتماعی گسترش یافته و به سطح یک شکاف سیاسی فراروئید. این اولین شکاف فکری – سیاسی از جنس جدید در درون نیروهای جمهوری اسلامی بود.
نظریه پردازان، پایه گذاران وهدایت کنندگان دولت خاتمی، در اوایل انقلاب، افکار بازرگان و بنی صدر و دولت بازرگان و دولت بنی صدر را غیرخودی دانستند و بهمراه خمینی و خامنه ای و رفسنجانی، آنها را از جمهوری اسلامی بیرون انداختند.
اما مجموعه شرایط جامعه تا اواسط دهه ۷۰ شمسی، بگونه ای تغییر یافته و دگرگون شده بود که دولت مشابه دولت بازرگان و بنی صدر بار دیگر و اما این بار در شکل و کیفیت دیگر، یعنی بدون بازرگان وبنی صدر، در دل جمهوری اسلامی بازتولید شد.
نظریه پردازان و رهبران اصلاح طلبان دولتی، در آن زمان کوشش می کردند نشان دهندکه جنس آنها از جنس بازرگان و نهضت آزادی نیست و با آنها تفاوت اساسی و فاصله پرناشدنی دارند. اما ناظران برون دولتی متوجه ناپختگی این نظرات و حرفها بودند و به بی پایه بودن مصلحت گرائی نابجای آنان بویژه در اوایل تشکیل دولت خاتمی وقوف داشتند.
دولت خاتمی در واقع بی آنکه پایه گذاران آن خود بخواهند ویا خود آگاهی داشته باشند، ادامه دولت بازرگان وبنی صدر بود در شرایط جدید ودر شکل و کیفیت جدید . شناخت ودرک این موضوع که چرا علیرغم همه تلاشهای سرکوبگرانه رهبران و پایه گذاران جمهوری اسلامی علیه نهضت آزادی و بنی صدر، باز هم نیروهای مشابه آنها، در درون جمهوری اسلامی پیدا می شوند، بما کمک می کند تا دینامیزم واقعی و پیچیدگی های تغییر وتحول جامعه درحال گذار ما به جامعه مدرن/ دمکراتیک را بدرستی دریابیم. آیا جز این است که جنبش دوم خرداد ۱۳۷۶، دولت خاتمی، مجلس ششم، انتخابات ۲۲ خرداد۱۳۸۸، کودتای انتخاباتی و جنبش سبز واقعا موجود باحضور رهبرانی نظیر موسوی و کروبی و خاتمی و جبهه مشارکت و غیره همگی نشان از این واقعیت دارند که جامعه ما فرایند گذار تدریجی از نظام فقاهتی به نظام و ساختار حقوقی و سیاسی مدرن – دمکراتیک را طی می کند ؟
انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ نخستین حلقه بارز سیاسی درروند گذار بود که در آن طرفدران حکومت اسلامی تمام عیار متحمل شکست سختی شد و جمهوریت به پیروزیهائی نایل آمد .
جنبش دوم خرداد ۱۳۷۶ و دوره ریاست جمهوری خاتمی، فضا و زمینه نسبتا مساعد و گسترده ای را برای تبارز تناقض میان دولت ولائی و جمهوریت، شناخت بیشتر و عمیق تر مردم از دولت ولائی، گسترش بیشتر فرایند نارضایتی مردم بویژه جوانان و زنان از دولت ولائی و ناباوری به آن، ژرفش، غنایابی و شفافیت و گسترش اندیشه و فرهنگ سکولار – دمکرات در جامعه و تسریع فرایند زوال اندیشه وفرهنگ ولایت محور ( ولایت مطلقه فقیه ) فراهم تر کرد.
-دولت نهم، اولین تجلی رسمی وعلنی نظامی – امنیتی شدن ولایت فقیه ؛
بحران افرینی ۸ ساله، به شکست کشاندن دولت خاتمی و سرکار آوردن احمدی نژاد توسط طرفداران حکومت اسلامی تمام عیار و سپاه، زمینه را برای تعمیق و گسترش شکاف های درون و برون جمهوری اسلامی به شکافهای بزرگ پرناشدنی فراهم کرد.
در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری ،بلوک مقابل اصلاح طلبان با جلب روستائیان و اقشار کم در آمد و تقلب در انتخابات، احمدی نژاد را جایگزین دولت خاتمی کرد . آنان براین ارزیابی بودند و گمان داشتندکه با بدست گرفتن تمامی اهرمهای قدرت ( قدرت سیاسی، نظامی، اقتصادی، ارتباطی ) قادر خواهند شد، دولت ولائی – نظامی – امنیتی را گسترش بدهند و برجامعه اعمال کنند. دولت احمدی نژاد چهار سال تمام کوشش کرد باهدایت و کمک طرفدران حکومت اسلامی تمام عیار وبا تکیه برحمایت سپاه و خامنه ای، زمینه را برای استقرار تمام و کمال دولت مورد نظر خود و حذف جمهوریت جمهوری اسلامی فراهم سازد.
– انتخابات ۲۲ خرداد و کودتای انتخاباتی عالی ترین تجلی عدم مشروعیت و مقبولیت دولت ولائی – نظامی – امنیتی بود.
ازنظر طرفدران استقرار حکومت اسلامی تمام عیار، انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری، مهمترین و شاید بهترین آوردگاه نبردنهائی برای حذف جمهوریت نظام و اسقرار کامل دولت ولائی – نظامی – امنیتی بود. آنها بر این گمان بودندکه با برگزاری انتخابات، سرکار آوردن مجدد احمدی نژاد و حذف اصلاح طلبان از نظام، راه استقرار دولت ولائی – نظامی – امنیتی مورد نظر شان باز تر خواهد شد.
آنها براین ارزیابی نبودند که :۱- فکر وفرهنگ ولائی ( عشیرتی – قبلیه ای ) آخرین مراحل زوال خودرا طی می کند ؛ ۲ – اکثریت مردمی که دردهه اول انقلاب پایگاه و پشتیبان جمهوری اسلامی بودند در پروسه ۳۰ ساله بویژه بعداز شکست دولت خاتمی و آزمون دولت احمدی نژاد، امروز به مخالفان ولایت فقیه ( نظامی- امنیتی) بدل شده اند، ۳ – فکر وفرهنگ دنیوی – دمکراتیک ازحوزه روشنفکری ودانشگاهی فراتر رفته، وارد حوزه عمومی شده، پایگاه اجتماعی وسیع و گستره یافته وبه پراتیک سیاسی و اجتماعی شهروندان و اقشار و طبقات گوناگون، بویژه زنان و جوانان جامعه فراروئیده و حتی به دورن نیروهای جمهوری اسلامی راه گشوده و نفوذ کرده است ؛ ۴- جمهوری اسلامی دچار بحران مشروعیت و مقبولیت است، ۵- انتخابات دوره دهم به عرصه اصلی مبارزه مردم با دولت ولائی – نظامی – امنیتی تبدیل خواهد شدو مردم به شکل وسیع و گسترده برای شکست دولت احمدی نژاد که شکست سیاستهای ولی فقیه نیز بود درانتخابات شرکت خواهد کرد ۶-اصلاح طلبان دولتی نسبت به ۱۲ سال قبل تغییرات بیشتری کرده اند، برنامه ها و شعارهایشان فاصله چشم گیری از فکر وفرهنگ دینی – سنتی ( عشیرتی قبیله ای جمکرانی ) در سمت مدرن شدن و نزدیک شدن به مطالبات دنیوی ودمکرلاتیک شهروندان و اقشار مدرن جامعه گرفته است. ۷- اصول گرایان دچار اختلاف و تشتت هستند . ۸ – مردم جانب موسوی وکروبی را خواهند گرفت. ۹- جامعه دچار بحران است .
بلوک کودتا، با برگزیدن کودتا بجای تمکین به رای مردم و با ادامه و تشدید سرکوب اعتراضات مردم بجای راه جوئی و پاسخ به خواستهای حق طلبانه آنان، بحران درون جامعه و جمهوری اسلامی را ابعاد و کیفیت جدید بخشید .
در پروسه انتخابات ۲۲ خرداد، تبدیل مبارزات انتخاباتی به جنبش سبز مطالبه محور مدنی – سیاسی و سرکوب خشن آن توسط کودتاگران انتخاباتی، شکافهای سابق میان دولت ولائی – نظامی – امنیتی با مردم، میان دولت ولائی – نظامی با جمهوریت جمهوری اسلامی و شکاف میان نیروهای جمهوری اسلامی، به شکافهای پرناشدنی فراروئید.
رهبران معمم و مکلای فکری، سیاسی و نظامی بلوک کودتای انتخاباتی، باکودتای خود، « منظومه مستحکم » آقای خامنه ای، ولی فقیه و عمود جمهوری اسلامی را به نهایت زوال و فروپاشی آن نزدیک کردند . هیچ نیروئی نمی توانست، این منظومه زوال یابنده را، این چنین آسان وبا این سرعت و شدت و ابعاد به این مرحله برساند.
«منظومه مستحکم » اقای خامنه ای
اقای خامنه ای در دیدار اخیر خود با اعضای مجلس خبرگان تاکید کرد: جمهوری اسلامی یک واحد دارای ابعاد است که این ابعاد و این درهم تنیدگی باید با یکدیگر مورد ملاحظه قرار گیرند.
او در تبیین این موضوع افزود: «جمهوری اسلامی دارای دو بعد مردمی و اسلامی است که مردمی و جمهور بودن آن نیز ناشی از اسلامی بودن نظام است، بنابراین تضعیف هریک از این دو بعد موجب تضعیف کل میشود » .
وی گفت : اسلامهایی که با عناوین اسلام سلطنتی، اسلام التقاطی، و اسلام سوسیالیستی و با شکلها و رنگهای مختلف و بدون این عناصر اصلی عرضه میشوند، اسلام آمریکایی هستند».
این گزاره ها دارای اهمیت نظری و سیاسی مهمی هستند . او ازیکسو صراحتا می گوید ابعاد :« مردمی و جمهور بودن » جمهوری اسلامی نیز، ناشی از اسلامی بودن نظام است و ازسوی دیگر می گوید، تغعیف هریک از دوبعد( مردمی واسلامی ) موجب تضعیف کل می شود. نظرات او سرشار از تناقض است . زیرا که بزعم ایشان ابعاد «مردمی و جمهوری بودن » جمهوری اسلامی«ناشی از اسلامی بودن آن» وتابعی از آن است، ولذا اولا ابعاد ی هستندفرعی ونه همطراز با بعد اسلامی، ثانیا فاقد استقلال ونه قائم به خود . وبرهمین مبنا چون فرعی و غیر مستقل و ناهمطراز با بعد اسلامی هستندنمی توانند اهمیت وکار کرد یکسان با « بعد اسلامی » برای نظام داشته باشند. ازاین تناقضات البته در نظرات ایشان فراوانند . ازجمله ایشان در همان سخرانی خاطرنشان کرد: « با این دیدگاه، فرد و جامعه، شریعت و عقلانیت، معنویت و عدالت، و عاطفه و قاطعیت، همه در کنار یکدیگر مورد استفاده قرار میگیرند و انحراف از این منظومه مستحکم، موجب انحراف از نظام اسلامی خواهد شد». ایشان تصور می کنند باکنار هم چیدن واژه ها ئی نظیر فرد، جامعه، عقلانیت، عدالت، شریعت، معنویت ،عاطفه و قاطعیت در چارچوب دیدگاه اسلامی مورد نظر خود، آنچنان« منظومه مستحکمی » ساخته است که مو لای درز آن نخواهد رفت وبرای پیروان ولایت چراغ راهنمائی خواهد شد که انحراف از آن موجب انحراف از نظام اسلامی خواهد شد. ایشان متوجه نیستند که چیدن مکانیکی این واژه درکنار هم و درست کردن یک منظومه از آنها از ابتدای انقلاب تا کنون و استفاده از همه آنها در کنار هم در چارچوب بعد اصلی جمهوری اسلامی و در خدمت بعد اسلامی آن، واعمال این منظومه به جامعه نسبتا توسعه یافته و مدام دگرگون شونده درسمت جامعه مدرن – دمکراتیک، مهمترین عامل بحرانهای درونی جمهوری اسلامی است.
این منظومه نه تنها مستحکم نبوده است بلکه بخاطر وجود تناقضات بزرگ درونی اش و بخاطر تناقضش با جامعه معاصر ایران و جهان، محکوم به فروپاشیدن بوده است .تصادفی نیست که از بدو انقلاب تا کنون، دردل جمهوری اسلامی، دولتهائی نظیر دولت بازرگان، دولت بنی صدر، دولت خاتمی و «دولت » موسوی – کروبی نطفه می بندند، زاده می شوند، به فرزندان ناخلف بدل می شوند، به دست مدافعان منظومه « مستحکم » به بیرون پرتاب می شوند، از منظومه آقایان فاصله می گیرند و به منظومه های مورد نیاز جامعه معاصر ایران و جهان نزدیک می شوند و می پیوندند. دولت بازرگان، دولت بنی صدر، جنبش دوم خرداد و دولت خاتمی و بلاخره جنبش سبز و موسوی و کروبی از رهآورد تناقضات درونی و درون زای این منظومه فرسوده است. آقای خامنه ای ودیگر طرفداران پروپاقرص این منظومه، هنوز متوجه فروپاشی این منظومه پرتناقض و نزدیک شدن آن به زوال نهائی نیستند . آنها هنوز هم فکر می کنند که جامعه و جمهوری اسلامی را می توانند درچارچوب این منظومه محدود کنند، هنوز فکر می کنند با کودتای انتخاباتی و دولت ولائی – نظامی خود، می توانند این منظومه را حفظ کنند و برجامعه حقنه کنند . آنها گمان می برند که با دخالت و دستکاری در علوم انسانی در دانشگاهها و دیگر موسسات علمی، تحصیلی و اخراج اساتید و زندانی کردن روشفکران و دانشگاهیان و فعالان سیاسی، قادر خواهند شد جلو فرایند زوال و فروپاشی منظومه پرتناقض و ورشکسته را بگیرند.
جنبش سبز، درون زا، خودبنیاد و جهان نگر است و چشم به آینده دارد .
عقل انتقادی، فکر وفرهنگ معاصر علمی، دنیوی ( سکولار )، آزادیخواهانه، دمکراتیک، عدالت جویانه و دوستدار طبیعت و صلح، بر بستر تغییر وتحولات و دینامیزم درونی وپویای جامعه جوان و معاصر ایران و در شرایط جدیدجهانی، دراعماق وجان جامعه، در تمامی نهادهای آن، از نهاد دانشگاه تا خانواده، از نیروهای اپوزسیون جمهوری اسلامی تا درون نیروهای طرفدار جمهوری اسلامی، از احزاب و سازمانهای سیاسی مخالف تا مجلس و دیگر نهادهای نظام، حتی درون نهادهای دینی و مذهبی، نفوذ کرده، مدام ابعاد گسترده تری می یابد و خرمن خرمن سبز و شکفته تر می شود .
برنامه ها، سخرانی ها،مناظرهای تلویزیونی ،کنش و واکنش ها، موضع گیرها و کشاکش کاندیداهای برگزیده شورای نگهبان برای انتخابات ۲۲ خرداد، شرکت بیسابقه مردم و اغلب نیروهای روشنفکر و سیاسی خارج از « منظومه مستحکم » در پروسه قبل و بعد انتخابات، برآمد جنبش بزرگ چندین میلیونی در مخالفت ومقابله باکودتای انتخاباتی و دیکتاتوری، گسترش شکافهای درون نظام به شکافهای پرناشدنی و غیره نشان می دهند که فرایند تغییر و دگرگونی جامعه تنها در خارج از جمهوری اسلامی جاری نیست بلکه در درون نیروهای نظام از اصلاح طلبان تا اصولگرایان و بلوک کودتای انتخاباتی نیز جریان دارد .
جنبش سبز بازتابی از شکل گیری، عمل کرد و تاثیر متقابل فرایندهای همسو و ناهمسو، سازگار و ناسازگار، سازنده و مخرب بود .
توان و قدرت جنبش سبز تنهادر چند میلونی بودن و خیابانی بودن آن نبود ونیست، در مضمون، را ه وروش آزدایخواهانه، دمکراتیک، ومسالمت جویانه آنست ؛در اینست که از دل جامعه جوان ،دگرگون شونده و پویا برآمده، فرزندزمانه خویش وبر ساخته شهروندان امروزین جامعه است ؛ درپاسخ به ضرورت و نیاز های معاصرجامعه ایران و برمتن شرایط نوین جهانی سر بر آورده است ؛ درون زا، خودبنیاد وجهان نگر است وچشم به آینده دارد .
جنبش، آرام، گام به گام، اما با گامهای سنجیده و استوار پیش می رود و هر روز هم بیشتر از پیش شفاف تر و غنی تر می شود و بیشتر و بیش از پیش درجان وروان و افکار عمومی جامعه ایران ریشه می دواند و بهاران را نوید می دهد . غنی سازی جنبش سبز و گسترش آن به پهنا و اعماق جامعه از مهمترین راهبردها وراهکارهای کنونی جنبش طرفداران آزادی و دمکراسی در جامعه ما است. درراه غنی سازی و گسترش جنبش سبز بکوشیم.