فیکو ، فیلسوف ایتالیایی، پایه گذار فلسفه “بورژوایی” تاریخ مدرن و روانشناسی خلقها است . او نخستین کسی بود که در قرن ۱۷ میلادی قانونمندی تاریخ را اثبات نمود ولی بطور ایده آلیستی آنرا توضیح داد. او پیش از مارکس، هردر، و هگل، اهمیت تاریخ را کشف کرد. مارکس و سیرول آثار فیکو را مطالعه کردند وتحت تاثیر نظرات او قرارگرفتند. فیکو یکی از پدران فلسفه وعلم تاریخ است. او فلسفه تاریخ رادرمقابل فلسفه طبیعت پیشکسوتان خود قرار داد. وی معلم مارکس و هگل ومخالف دکارت در فلسفه تاریخ است. او نه تنها یکی از تئوریسین های فلسفه و علم تاریخ بلکه یکی از هومانیست های عصرجدید است. وی مینویسد که هرتاریخی شامل دورههای / فرازوفرود، ترقی و پیشرفت، اوج و شکوفایی، فرود وسقوط ، و پایان و زوال ، است. خیلی از نظرات او بعدها در علم و فلسفه تاریخ مورد استفاده قرارگرفتند. او میگفت چون خالق تاریخ ،انسان است،پس آن برای انسان قابل شناخت است.
فیکو می گفت که پیرامون تاریخ، دست یابی به دانش مطمئن ممکن است چون تاریخ وفرهنگ ، محصول کارانسان هستند و ماهیت یک پدیده ویک شیئ با پروسه تاریخی آن برابر است و حقیقت و خلاقیت فرهنگ انسان یکی هستند گرچه درآغاز تاریخ، در دوره آرشایی، یک تفسیر ادبی- اسطوره ای از جهان انجام شد . تعریف فیکو از فلسفه تاریخ بعدها نقش مهمی روی مسائل اجتماعی گذاشت. فیکو یکی از کلاسیکهای فلسفه زبان نیز است. او می گفت که انسان چیزی نیست غیراز تفکر،زبان، و جسم. زبان میان فکر و جسم است. اودرمخالفت با عملگرایی و عقلگرایی زمان خود می گفت که روشنگری تنها از طریق علم زبان و علم تاریخ ممکن است. فلسفه فیکو فلسفه زبان نیز است. او مینویسد که لغت شناسی درهرزبانی باید تا حد علم پیشرفت کند.درنظر او بکارگرفتن یک شیئ و پدیده، و تفکر درباره آن شیئ، برابرهستند. او تاکید نمود که زبان محصول خیال پردازی و خلاقیت هنری است و نه عقلگرایی. و زبان ادبی است و نه عملی.و زبان کتبی و زبان شفاهی هم زمان بوجود آمدند و در سه دوره تاریخ انسان به موازات هم و دست در دست هم رشد نمودند. افکار فیکو در باره نقش زبان در فلسفه زمان حال بعدها میوه داد. تئوری زبان او در سه دوره تاریخی بشر شامل/ دوره خدایان و پدران مقدس، دوره قهرمانان وحکومت های فئودال الیگارشی طبقاتی، و دوره دمکراسی و حقوق بشر، است. او تاریخ غرب را به سه دوره اسطوره ای، قهرمانی، و انسانی، تقسیم می کند. از نظر تئوری زبان، او نه دکارت بلکه ارسطوگرایی فلسفه رنسانس را مورد انتقاد قرار داد.
فیکو مخالف راسیونالیسم زمان خود یعنی نظرات دکارت بود. او به انتقاد از دکارت،متد و راسیونالیسم اش پرداخت. وی می نویسد که در شناخت طبیعت نباید از ریاضیات بلکه از تجربه و آزمایش استفاده نمود چون ریاضیات غالبا خودسرانه و آبستراکت در ساختار فکری انسان پیش میرود .
انتقاد او از اتوریته ریاضیات درفلسفه راسیونالیسم ومتد هندسی، به این دلیل بود که اوریاضیات را مانع خیالپردازی وطرح احساسات انسان میدید. خلاف فیکو، دکارت میگفت که تاریخ بی معنی،بی هدف و بدون ساختار است و در آن هیچ شناختی ممکن نیست. در نظر دکارت فقط در ریاضیات و در علوم تجربی مخصوصا علم فیزیک میتوان به شناخت مطمئن رسید. فیکو می گفت که انسان چیزی را می تواند بشناسد که خود بوجود آورده باشد، یعنی تاریخ و فرهنگ که محصول کوشش انسان هستند. فیکو متد فلسفی باکون را بجای متد فلسفی دکارت تبلیغ می نمود. او می نویسد که خدا و انسان در خلق تاریخ و جهان همکار بودند. او تاریخ دکارتی را غیرعلمی می نامید. فیکو غیر از افلاتون و باکون زیرتاثیر فیسینو و کروتیوس نیز بود. او همچون روسو مخالف صنعت، ماشین وعلم بود. آثار فیکو همچون آثار باکون کوششی اروپایی برای یافتن علمی جدید بودند. او غالبا برای طرح نظراتش از باکون نقل قول می آورد.
ازجمله آثاراو : علم جدید، اتوبیوگرافی من، درباره کهن ترین دانایی های ایتالر، ماهیت و مسیرآموزش فکر، و اصول علم جدید درباره طبیعت احساس خلقها، هستند. شاهکاراویعنی کتاب “اصول علم جدید درباره ماهیت خلقها” است. تئوری جدید او درآن کتاب طرح گردید. کتاب اتوبیوگرافی اش نشان میدهد که در زندگی اش مثل زندگی کانت،اتفاق خاصی نیفتاد. او در شهر نئاپل در سال ۱۶۶۸ درایتالیا بدنیا آمد و در همان شهر در سال ۱۷۴۴ درگذشت. پدر فیکو کتابفروشی داشت . او در تمام عمر درفقر زیست. در دانشگاه وی به تحصیل تاریخ، فلسفه، حقوق، و لغت شناسی باستان، پرداخت. در عقیده ، او یک کاتولیک متقی بود و کوشید مذهب کاتولیک زمان خودرا با سیستم فلسفی اش تطبیق دهد.
فیکو میگفت که باید در جستجوی علمی بود که هم جدید، هم کامل، و هم واقعی باشد. چون حقیقت عمل است ما به شناخت چیزی قادر هستیم که توانایی تولید آنرا داشته باشیم. فیکو جامعه را یک رشد یکنواخت زندگی انسان می دانست. یکی از شعارهای او ” حقیت را انجام بده ! ” بود. وی به انتقاد از هر دو شاخه فلسفی عقلگرایی و تجربه گرایی زمان خود پرداخت. وی میگفت چون انسان خالق طبیعت نیست ، او نمی تواند به شناخت طبیعت برسد، و این نشانه خودخواهی دانشمندان است اگر فکر می کنند که طبیعت را میتوانند بشناسند. او نه تنها به انتقاد از منطق گرایی عصرجدید بلکه به انتقاد از ناسیونالیسم و خلق گرایی پرداخت، و میگت که هرکول در اسطورههای غرب، قهرمان ملی و پدر خلق بود/، و آشیلوس دراشعار هومر، قهرمان جنگجویی بیش نبود. فیکو را فیلسوف تاریخ نیز بشمار می آورند. اهمیت او در پیشگویی هایش در باره قرن ۱۹ بود. فلسفه فیکو بخشی از روشنگری اروپایی است چون آن نقش مهمی روی روشنگری ایتالیایی داشت. به دلیل مخالفت او با تکنیک و صنعت، صد سال بعد رمانتیک ها نیز اهمیت مهمی به آثار وی دادند. امروزه از فیکو انتقاد میشود که او به اهمیت تفکر راسیونالیستی برای علم پی نبرد.
——————————————————————————-
Vico, Giambattista 1668-1744