شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ - ۰۵:۲۵

شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ - ۰۵:۲۵

يک نیمه‌روز
بوق ماشین آتش‌نشانی در همه جا پیچیده بود اما معلوم نبود که ماشین برای رسیدن به شعله‌های آتش چگونه می‌تواند راه خود را باز کند. راننده تاکسی با مسافری بر...
۳ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزير؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد
دادگاه (لاهه) دلایل کافی برای این باور دارد که نتانیاهو و گالانت «عمداً و آگاهانه مردم غیرنظامی در نوار غزه را از اقلام ضروری برای بقای خود از جمله غذا،...
۲ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
دادخواهی و صلح
روز يک‌شنبه گذشته، 27 آبان‌ماه سال 1403 خورشيدی با عنوان دادخواهی و صلح و به‌یاد هزاران فرزند جان‌باختۀ ميهن و با تاکيد بر دادخواهی، خشونت‌پرهيزی و صلح‌طلبی در سامانه زوم...
۱ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: کارآنلاين
نویسنده: کارآنلاين
دنیایِ واژگون
کتاب در حافظه شهر فراموش شده‌ / و به انتها نزدیک / دنیا تعادلش را در نقطه لغزانی دنبال می‌کند / موریانه‌ها / به جانِ کتاب‌ها افتادند / شب است،...
۲۹ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: رحمان ـ ا
نویسنده: رحمان ـ ا
مسئله جانشینی و یا زمانی برای پرسش‌های اساسی درباره کارنامه ولایت فقیه؟
کارنامه اقتصادی، ژئوپولتیکی، اجتماعی، زیست محیطی و فرهنگی فاجعه آمیز حکومت در برابر همگان قرار دارد. حکومت دینی حتا در ماموریت معنوی خود هم شکست بزرگی خورده و مناسک و...
۲۹ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: سعید پیوندی
نویسنده: سعید پیوندی
تلاش جریان برانداز و سلطنت‌طلب در کسب قدرت و وظایف ما
امروز بیش از پیش لازم است که جریانات چپ، ملی و دموکرات صفوف خود را به هم نزدیک کرده و مانع گرایش به سمت راست و جریانات برانداز شوند. هیچ...
۲۹ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: کامران
نویسنده: کامران
وریشه مرادی
وريشه مرادی دوران دانشجویی از فعالان ان‌جی‌او های شهر سنندج و از قهرمانان رزمی‌کار استان کوردستان و یکی از بنیان‌گزاران انجمن مبارزه با اعتیاد شهر سنندج بود.
۲۸ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: سردبير ماه
نویسنده: سردبير ماه

نمی دانم این خیال تا کجا راست است

روز 30 فروردین 1354 سروان افشار سر نگهبان زندان اوین مرا از سلول به دفترش خواست. وارد که شدم گوشی تلفن را بدستم داد. آن سوی خط صدای لرزان و وحشت زده ی مادر بود که چون صدایم را شنید فقط تصدق میرفت. بی هیچ کلامی دیگر. من هیچ نمی دانستم. هیچ کس هم حرفی نزد. مادر را، حتی در سخت ترین روزها، هرگز این طور وحشت زده ندیده بودم. تلفن 2 دقیقه بیشتر طول نکشید. گوشی را که پس دادم او روزنامه کیهان را به دستم داد: "9 زندانی در حال فرار کشته شدند".

۳۰ فروردین سی و پنجمین سال ترور زنده یاد بیژن جزنی و دیگر بنیان گذاران گروهی است که من نوجوانی خود را با پیوستن به آن آغاز کردم.

در این ۳۵ سال در باره این جنایت، در باره خصایل اعضای گروه، و در باره تاثیر جزنی بر شکل گیری و گسترش جنبش فدائیان بسیار نوشته و یا گفته شده است. بخش ارزشمندی از این گفتارها و نوشتارها در مجموعه ای که در بهار ۷۸، تحت عنوان “جنگی در باره زندگی و آثار بیژن جزنی” انتشار یافت گنجانیده شده و در آن میهن جزنی، همسر و همرزم و یار همیشگی بیژن، اسناد و خاطرات گرانقدری را عرضه کرده است. دیگران نیز از دیده ها و شنیده های خویش گفته اند.

در تمام طول دوره ۱۳۵۴ – ۱۳۳۹، یعنی در طول پانزده سالی که دوره ی شکل گیری شخصیت و منش سیاسی من بود، کسی جز بیژن جزنی برایم سرمشق role-model نبود. البته با احمد افشار و عزیز سرمدی و علی اکبر صفایی فراهانی و سعید کلانتری و، در اواخر کار، با حسن ضیاء ظریفی هم خیلی نزدیک بودم، اما همه ما تحت تاثیر بیژن بودیم. از سال ۱۳۴۶ به بعد، که به زندان افتادیم، نه فقط اعضای گروه، که عموم فعالین جوان چپ، از او تاثیر می گرفتند.

آشنایی با بیژن در سال ۱۳۳۹ به پیوستن به مسیری منجر شد که تمام پروسه زندگی بعدی مرا تا امروز شکل داده است. سه سال پس از آشنایی، در بهار ۴۲، روزی با بیژن در میدان کاخ قرار داشتم. با یک فولکس قورباغه ای آمد. مرا برداشت و با هم تا کرج رفتیم و برگشتیم. او برایم مفصل تعریف کرد که جبهه ملی ایران دیگر قادر به رهبری مبارزات مردم نیست و ما باید روی پای خود بایستیم. گفت گروهی مخفی تشکیل شده تا برای پیشبرد مبارزات راهیابی و چاره جویی کند. او مرا به پذیرش عضویت دعوت کرد و این لحظه شورانگیز ترین لحظه تمام دوران سه ساله آشنایی من با بیژن بود. من شانزده ساله بودم و او ۲۶ ساله. البته بعدها، وقتی به زندان افتادیم، دانستم که او از خیلی قبلتر مرا می شناخته. مادر بیژن قبل از کودتا در حرب توده ایران مسوول حوزه حزبی مادر من بوده است. دو مادر بعد از ۱۴ سال دو باره همدیگر را پشت در زندان قزل قلعه پیدا کرده بودند (مادر بیژن این روزها در ایران، تنهایی را در خانه سالمندان سر می کند.)

در تمام طول این نیم قرن گذشته آن چه را که از بیژن یاد گرفتم مدام مرور کرده ام. تیزبینی و ولع سیری ناپذیرش برای یادگیری، مهارت او در تشخیص وضعیت، در برقراری ارتباط با دیگران، تلاش بی وقفه و توانایی تحسین برانگیزش برای قانع کردن جمع و رسانیدن آنان به یک نتیجه و یا تصمیم واحد، و بسیاری خصوصیات دیگر، همواره سرمشقم بوده و این سالها را برای کسب آنان تمرین کرده ام.

روز ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ سروان افشار سر نگهبان زندان اوین مرا از سلول به دفترش خواست. وارد که شدم گوشی تلفن را بدستم داد. آن سوی خط صدای لرزان و وحشت زده ی مادر بود که چون صدایم را شنید فقط تصدق میرفت. بی هیچ کلامی دیگر. من هیچ نمی دانستم. هیچ کس هم حرفی نزد. مادر را، حتی در سخت ترین روزها، هرگز این طور وحشت زده ندیده بودم. تلفن ۲ دقیقه بیشتر طول نکشید. گوشی را که پس دادم او روزنامه کیهان را به دستم داد: “۹ زندانی در حال فرار کشته شدند”. اطاق دور سرم چرخید و روی صندلی افتادم. سروان حرف می زد و من نمی شنیدم. هیچ شک نکردم. صدای خشک باز و بسته کردن درهای سلول ها برای دادن غذا به زندانیان را هر روز می شمردم. فهمیده بودم که دو روز پیش عده ای از ما را برده اند. صدای مادر هم در گوشم پیچید. هیچ شک نکردم. مبهوت به سقف اطاق افسر نگهبان خیره ماندم. لحظه ای بعد سرباز مرا به سلول باز گرداند. حس کردم تمام دنیا ویران شده بود. سلول مثل صحنه های پس از زلزله بوئین زهرا شده بود. تنهایی کشنده بود. همه چیز نابود شده بود.

در تمام طول آن پانزده سال، از ۳۹ تا ۵۴، من هیچ گاه نشده بود که فکر کنم باید به سوال کسی جواب بدهم یا برای جمع پیشنهاد بدهم یا تصمیم بگیرم. بیژن بود، حسن بود، عزیز و احمد و علی اکبر و دیگران بودند. من یاد گرفته بودم که بپرسم، بفهمم، بسنجم و عمل کنم. زلزله ۳۰ فروردین مرا به راه رفتن در طول ۲ متری سلول واداشت؛ روزها و شب ها. در این اندیشه که حالا آیا کسی مانده است که بتواند جواب بدهد؟ اگر هست، او کیست؟ در هر بار که ستبری دیوار سلول در چشمم می خلید صدای نیما در گوشم می پیچید که به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را… خانه ام را ویران و شانه هایم را نحیف می دیدم. چشم هایم را می سودم و می ترسیدم از مسوولیتی که در راه است.

سال ۵۶، وقتی با اولین موج آزادی “ملی کِش ها” (زندانیانی که محکومیت شان تمام شده بود اما رهایشان نمی کردند) که در اثر “جیمی کراسی” رخ داده بود، از زندان آزاد شدم می دانستم که جنبش رو به خیزش دارد و یک دنیا کار در پیش است و تو باید پاسخگو باشی. از آزادی تا انقلاب اصلا شک نداشتم که چه بایدم کرد. برایم قطع بود که اگر بیژن هم بود همان می کرد که من کردم: ستیز بی امان با شاه و سوق سیر رویدادها به سمت یک انقلاب کامل، به سمت سرنگونی کامل رژیم سلطنت.

احساس تلخ تنهایی زمانی بیشتر رخ از نقاب کشید که احساس کردم خلقی که ما فدایی اش بودیم، بیگانه از ما به سوی دیگر می رود و می رود که فدائیان خود را، صمیمی ترین فرزندان خود را، بی هیچ گناه، زیر گام های سنگین خود له کند. هیچ یک از ما، نه بیژن و نه هیچ کس دیگر، اصلا تصوری از چنین پدیده ای را نداشت. بیژن را که می خوانی خلق در نظرش با ما خیلی مهربان تر و مانوس تر از آن بود که نمود.

همه بیاد داریم که آن روزها و ماه های طوفانی پس از انقلاب، چه شب ها و روزها که از خود می پرسیدیم راستی را که اگر “بچه ها بودند” چه می کردند؟ با توده زحمت می ماندند یا امیدها را می گذاشتند و می رفتند؟ فهم این که بیژن ایستادن در برابر موج مردمی که به پیشوایی آیت الله خمینی در میدان بودند را توصیه نمی کرد برای هرکس که بیژن را می شناخت دشوار نبود. آیا او کسی بود که راه اقلیت و مجاهد را تجویز کند؟ آیا او کسی بود که “مقاومت” را به هواداران توصیه کند؟ او بیش از ما عقل، تدبیر، تجربه و احساس مسوولیت، و به اندازه ما به جنبش فدایی تعلق خاطر داشت، که صدها هزار جوانه امید را براحتی زیر چرخ انقلابی که قطعا اسلامی می شد و شد، مدفون نکند. فهم این که او چه خط مشی هایی را توصیه می کرد بسیار دشوار تر از تصور کردن خط مشی است که او توصیه نمی کرد؟ گرچه این دشواری آنقدر نیست که هیچ پاسخی برای “چه می شد کرد ها” پیدا نکنیم. بی شک گزینه بیژن ویژگی های خود را می توانست داشت؛ اما نمی توانست چیزی ماهیتا ناشناخته برای تمام جناح های موجود در چپ ایران در مقطع انقلاب تصور شود.

و اکنون که بیش از ۳۰ سال از آن روزها گذشته باز هم جای خالی بیژن هنوز در چشمم یک حفره هولناک است. هرگز از این فکر رها نشدم که اگر او بود نه تنها مسوولیت و سرنوشت من، که سرنوشت نسل ما شاید از نوع دیگر بود. نمی دانم که این خیال تا کجا راست است. اما راست این است که این خیال در این ۳۵ سال هرگز مرا ترک نکرده است.

یادشان گرامی

عکس بسیار نادر از جمعی از زندانیان زندان برازجان در اواخر ۵۱ یا اوایل ۵۲

نفر جلو: رضا ستوده ردیف نشسته از چپ به راست: محمد حقیقت – بهرام شالگونی – بهرام قبادی – اصغر ایزدی – رحیم صبوری – محمد رضا شالگونی – عزیز سرمدیحمید ارض پیما ردیف عقب از چپ به راست: علیرضا شکوهیعباس سورکی – منصور ؟ (کرد) – محمود محمودی (نیم خیز) – هادی پاکزاد – شناسایی نشد – شناسایی نشد – هوشنگ دلخواه – حشمت الله شهرزاد

بیژن و میهن

 

اما حقیقت چیز دیگری است. او در دل های بسیار زنده است. بسیار زنده است. یادش گرامی

تاریخ انتشار : ۲ اردیبهشت, ۱۳۸۹ ۱۰:۳۲ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

تجاوز اسراییل به خاک میهنمان را محکوم می‌کنیم!

ما ضمن محکوم کردن تجاوز اسراییل به خاک میهنمان، بر این باوریم که حملات متقابل منقطع می‌تواند به جنگی فراگیر میان دو کشور تبدیل شود. مردم ما که در شرایط بسیار سخت و بحرانی زندگی کرده و تحت فشار تحریم‌های ظالمانه و غیرقانونی آمریکا و سیاست‌های اقتصادی فسادآلود و مخرب تاکنونی جمهوری اسلامی هر روز سفرهٔ خود را خالی‌تر از روز پیش می‌بینند، اصلی‌ترین قربانیان چنین جنگی خواهند بود.

ادامه »
سرمقاله

عفریت شوم جنگ را متوقف کنیم! دست در دست هم ندای صلح سردهیم!

مردم ایران تنها به دنبال صلح و تعامل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با تمام کشورهای جهان‌اند. انتظار مردم ما در وهلۀ اول از جمهوری اسلامی است که پای ایران را به جنگی نابرابر و شوم نکشاند مردم ما و مردم جنگ‌زده و بحران زدۀ منطقه، به ویژه غزه و لبنان، از سازمان ملل متحد نیز انتظار دارند که همۀ توان و امکاناتش را برای متوقف کردن اسراییل در تداوم و تعمق جنگ و در اولین مرحله برقراری فوری آتش‌بس به کار گیرد.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزیر؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد

دادگاه (لاهه) دلایل کافی برای این باور دارد که نتانیاهو و گالانت «عمداً و آگاهانه مردم غیرنظامی در نوار غزه را از اقلام ضروری برای بقای خود از جمله غذا، آب، دارو و تجهیزات پزشکی و همچنین سوخت و برق محروم کرده‌اند».

مطالعه »
یادداشت

این‌جا، کس به‌کینه آلوده نیست

من جنگ را دیده‌ام. من دیده‌ام مردمانی را که هفتاد کیلومتر به‌دور از شهر به جست‌وجوی آب، به‌ما رسیده بودند. و دیدم یزید را که آب بر آن‌ها بست. من جنگ را دیده‌ام. من دیده‌ام زنی را در بیابان‌های خشک، بی ریالی در مشت؛ راه می‌جست. به‌جایی که نمی‌دانست کجاست.

مطالعه »
بیانیه ها

تجاوز اسراییل به خاک میهنمان را محکوم می‌کنیم!

ما ضمن محکوم کردن تجاوز اسراییل به خاک میهنمان، بر این باوریم که حملات متقابل منقطع می‌تواند به جنگی فراگیر میان دو کشور تبدیل شود. مردم ما که در شرایط بسیار سخت و بحرانی زندگی کرده و تحت فشار تحریم‌های ظالمانه و غیرقانونی آمریکا و سیاست‌های اقتصادی فسادآلود و مخرب تاکنونی جمهوری اسلامی هر روز سفرهٔ خود را خالی‌تر از روز پیش می‌بینند، اصلی‌ترین قربانیان چنین جنگی خواهند بود.

مطالعه »
پيام ها
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

یک نیمه‌روز

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزیر؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد

دادخواهی و صلح

دنیایِ واژگون

مسئله جانشینی و یا زمانی برای پرسش‌های اساسی درباره کارنامه ولایت فقیه؟

تلاش جریان برانداز و سلطنت‌طلب در کسب قدرت و وظایف ما