یکی از مسایلی که پس انتخابات قلابی سال گذشته و صعود مهندسی شده محمود احمدی نژاد مطرح شده، موضوع ترکیب جدید قدرت و کیفیت رابطه محمود احمدی نژاد و سپاه پاسداران با ولی فقیه است. تشدید تضاد در درون هرم قدرت یکی از نشانه های بحران غیرقانونی است و برآمدهای توده ای این تضاد و به همراه آن شکاف در درون حاکمیت را هرچه بیشتر تشدید کرده است.
اما آن چه در طی ماههای گذشته و در جدال درون قدرت به وقوع پیوسته، به خاطر بعضی از ویژه گیهای بی نظیرش این سوال را به جد مطرح کرده که آیا موجودیت احمدی نژاد و نیروی پشتیبان اش، به شکلی که بعضی از تحلیلگران سیاسی مطرح می کنند، مستقل از ولی فقیه و یا در مواردی در تقابل با او عمل می کند؟
آیا احمدی نژاد و یا باند نظامی امنیتی در یک شراکت به طور نسبی مساوی با ولی فقیه هستند و احمدی نژاد می تواند بدون چراغ سبز خامنه ای دست به حرکاتی بزند که موجب آشفتگی سایر باندهای پیرامون ولی فقیه شود؟
آیا در واقعیت آن گونه که منوچهر متکی ادعا می کند احمدی نژاد «مصداق بارز بر شاخه نشستن و بن بریدن» است.
آیا احمدی نژاد در حرف و عمل مخالف «فصل الخطاب» بودن خامنه ای است؟
آیا صدور احکام احمدی نژاد مبنی بر انتصاب نمایندگان ویژه و یا مشاورین مخصوص در امور خاورمیانه، آسیا، خزر، افغانستان و… که برای باند موتلفه و نیروهای پیرامون آن ایجاد دغدغه کرده بدون چراغ سبز خامنه ای صورت گرفته؟
آیا آن گونه که حبیب الله عسگر اولادی و باند موتلفه در ملاقات و در بحثهای به قول عسگر اولادی «طلبگی» با احمدی نژاد گفته اند همراهان و همفکران رییس جمهور در «تولی به ولایت امتحان خوبی» پس نداده اند؟ (خبرگزاری فارس، ۸ شهریور ۱۳۸۹)
آیا این حرف احمدی نژاد که در ملاقات با سرکردگان باند موتلفه گفته «باید اصولگرایی را باز تعریف کنیم» خلاف دیدگاه و عمل ولی فقیه است؟
آیا همایش ایرانیان فرصت طلب مقیم خارج بدون صلاحدید و تائید خامنه ای صورت گرفته و ادا و اطوارهای «ملی گرایانه» اسفندیار رحیم مشایی بدون چراغ سبز ولی فقیه صورت گرفته است؟
آیا مجلس در نظام ولایت فقیه به طور واقعی در «راس امور» است و یا این حرف ریاکارانه آیت الله خمینی مثل بسیاری از حرفهای او برای حل و فصل یک مشگل مقطعی بیان شده است؟
سوالهای دیگری هم در همین راستا می توان مطرح کرد و دو پاسخ متضاد به آن داد.
این سوالها را می توان در یک سوال کلی خلاصه کرد. آیا قدرت و سرکردگی واقعی قدرت به طور مطلق در دست ولی فقیه است و یا ولی فقیه در مشارکت با سپاه پاسداران و باند احمدی نژاد قرار دارد که این شرکا به طور نسبی مستقل از ولی فقیه و در مواردی در تضاد با او به حیات سیاسی خود ادامه می دهند؟
برای پاسخ به تمامی این سوالها باید گفتار و رفتار ولی فقیه را طی ۵ سال گذشته و به ویژه طی یک سال گذشته مورد توجه قرار داد. آقای خامنه ای در همه سخنرانیهای مهم خود که به طور کلی با توپ و تشر به رقبای احمدی نژاد همراه بوده از دولت و به ویژه شخص احمدی نژاد حمایت کرده است. خامنه ای به طور شفاف، صریح و علنی گفته است که احمدی نژاد را بر یار دیرینه اش یعنی هاشمی رفسنجانی ترجیح می دهد. آیت الله خامنه ای در سخنرانی روز ۸ شهریور امسال خود که دولت احمدی نژاد را از «کارهای موازی» در عرصههای مختلف از جمله سیاست خارجی پرهیز داد، علاوه بر وراجیهای همیشگی در مورد «فتنه» ای که به کفته او «ضربه سختی به روند کار» حکومت ایجاد کرده و مثل خوره ولایتش را می خورد، چندین بار از احمدی نژاد حمایت کرد و حتی به مجلس دستور داد که در لایحه برنامه پنجم تغییرات اساسی ایجاد نکنند. خامنه ای گفت مجلس را باید «از تغییرات اساسی در برنامه پنج ساله ارائه شده دولت» پرهیز داد و اضافه کرد که «در بسیاری از مسائل حق با دولت است اما اعضای دولت باید در همه احوال انتقادپذیری و سعه صدر را در خود نهادینه کنند.» و البته برای این که کسی آدرس اشتباه از حرفهایش نگیرد تاکید کرد که «تحرک دیپلماتیک دولت انصافاً قابل تشکر» است.(خبرگزاری فارس، ۸ شهریور ۱۳۸۹)
خامنه ای در یکی دیگر از سخنرانیهایش از شعارهای دولت به جد حمایت کرد. نحوه حمایت ولی فقیه از احمدی نژاد به شکلی نیست که گویا خامنه ای از یک متحد وقادار پشتیبانی می کند. بیت خامنه ای گرداننده اصلی اراذل و اوباشی است که به مثابه «امت همیشه در صحنه» به یاری احمدی نژاد می شتابند. آن دسته از نوحه خوانها، رمالها، کارچاقکنها، قداره بندان، قاچاق چیان و روضه خوانهایی که همیشه حاضر به یراق در کنار اراذل و اوباش انجام وظیفه می کنند، بدون حمایت بیت خامنه ای مثل برف آب خواهند شد. پاسدارانی همچون محمود احمدی نژاد، سید حسن فیروزآبادی، محمد علی جعفری و اسفندیار رحیم مشایی تا جایی می توانند مستقل عمل کنند که اصل گماشتگی و سرسپردگی را فراموش نکنند. این محمود احمدی نژاد نیست که به چاه جمکران متوسل می شود. این تراژدی تاریخ میهن ما به وسیله مرجع خود خوانده مهندسی شده است. این خامنه ای است که احمدی نژاد را از چاله جمکران بیرون می کشد تا به وسیله یک گماشته بی مقدار بتواند سیاست بی دنده و ترمز را پیش ببرد. خامنه ای برای این که خودش را جانشین پیغمبر و نایب امام زمان معرفی کند به یک کوتوله سیاسی از محصولات چاله جمکران نیاز دارد که در پررویی و وقاحت و همزمان در ریاکاری و دروغگویی بی نظیر باشد. احمدی نژاد کسی است که می تواند فرصت طلبانه به ستایش از کتیبه کوروش بپردازد، خانمهای به گفته روزنامه های دولتی بد حجاب را در یک سمینار دعوت کند، برای مصاحبه با کریستین امانپور شرط داشتن روسری را به مصاحبه کننده تحمیل نکند و همزمان در محفل اراذل و اوباش همراه با نوحه خوانها بر سر بکوبد و مژده ظهور قریب الوقوع دهد. احمدی نژاد باید با توسل همزمان به «مرز پر گهر ایران» و «چاه جمکران» ولایت خامنه ای را پاسداری کند. احمدی نژاد هم با حذف یارانه ها وحشیانه ترین شکل لیبرالیسم اقتصادی را سامان می دهد و هم با گدا پروری و صدقه دادن جامعه را به تباهی می کشد.
برای دفاع از اصل ولایت فقیه که پایه اساسی نظام جمهوری اسلامی است، فردی مثل احمدی نژاد لازم است تا با پررویی و ریاکاری و البته استفاده از ایزار سرکوب جامعه را مهار کند. از این زاویه احمدی نژاد بهترین پاسدار برای نظامی است که خمینی آن را بنیان گذاشت و این نظام در این مرحله از رشد و تکامل خود و در شرایطی که برای حفظ آن باید هرچه بیشتر مُنقَبِض و یک پایه شود به ناچار احمدی نژادی می شود. احمدی نژاد یکی از انتخابها و یکی از فرصتها برای ولی فقیه نیست. احمدی نژاد و دولت احمدی نژادی و سیاست یک پایه کردن و اعلام جنگ به مردم ایران و جامعه جهانی یک جبر گریز ناپذیر برای پابرجا ماندن ولایت خامنه ای است.
تنی چند از قلم بِه مزدان خامنه ای با تشریح علایم ظهور، احمدی نژاد را یکی از معاونان «آقا امام زمان» معرفی کرده اند تا در توصیف شرایط ظهور و این که در دهه هشتاد بیشترین شرایط برای ظُهور فراهم است، برای خامنه ای نقشی بی بدیل واگذار کنند. برای همین است که برای احمدی نژاد نباید نقشی بیشتر از یک گماشته سرسپرده بارگاه خامنه ای قایل شد. دفاع قاطع ولی فقیه از احمدی نژاد لازمه حراست از سلطنت مطلقه خامنه ای است. آقای خامنه ای در دفاع از گماشته اش لجاجت نمی کند بلکه با هشیاری از ولایت ننگین اش پاسداری می کند. اگر دفاع قاطعانه ولی فقیه از احمدی نژاد نبود همین مجلس فَکَسنی و بی خاصیت او را کله پا کرده بود.
در نیمه این دهه وقتی آقای کروبی به خواب رفته بود، احمدی نژاد از صندوق مارگیری و شعبده بازی خامنه ای ظُهور کرد و هاشمی رفسنجانی با بهت و حیرن مجبور شد به خدا پناه ببرد. طرح مهندسی شده ولی فقیه برای ظهور مجدد احمدی نژاد در سال ۱۳۸۸ با واکنش گسترده جامعه روبرو شد. قیام بیشماران علایم ظهور یک جامعه دمکراتیک و مدرن و با حکومتی عرفی را به همه نشان داد. دو نیرو در مقابل هم صف آرایی کرده اند و سرنوشت آینده کشور ما بستگی به نتیجه این نبرد دارد. یا مدافعان حکومت و جامعه دمکراتیک، عادلانه و عرفی و یا بی دنده و ترمز ها و جمکرانیها. همه امکانات و فرصتها برای انتخاب میانه که مستلزم تقسیم قدرت است، با طراحی ولی فقیه و به دست احمدی نژاد سوخته است. مردم ایران برای رهایی خود راهی جز سرنگون کردن رژیم ولایت فقیه ندارند و برای تحقق چنین امری تلاش پیگیرانه ضروریست.