هجدهم ماه سپتامبری که گذشت، انتخابات پارلمانی در افغانستان برگزار گردید. بر خلاف انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته در این کشور، این بار اما جامعه جهانی حساسیت ویژه ای به این انتخابات نشان نداد و انعکاس روند تدارک و برگزاری این انتخابات در رسانه های گروهی بین المللی، متفاوت از آنچه که در انتخابات ریاست جمهوری این کشوردر سال گذشته، صورت گرفت. حتی بودجه اختصاص یافته از جانب کشورهایی که تعهد کمک مالی به افغانستان را دارند نیز رقمی بسیار کمتر از آنی بود که به انتخابات ریاست جمهوری این کشور اختصاص یافته بود. علت را در کجا باید جستجو نمود؟ آیا می توان این عدم انعکاس را نشانه ای از”آغاز” خاتمه یافتن مسئله افغانستان برای آمریکا و متحدینش در ناتو، ارزیابی نمود؟ یا شاید آمریکا و متحدینش در ناتو نیز با ایده فانونیت بخشیدن به حضور طالبان در نهادهای دولتی و کشوری، از طریق اختصاص دادن کرسی های پارلمانی به طالبان، کنار آمده اند؟
در تلاش پاسخگویی به این پرسش ها، با موارد بسیاری مواجه می شویم که پاسخ یابی به هر کدام از آنها می توانند درسمت دادن به نظرات معین پیرامون آینده سیاسی افغانستان، نقش معینی را ایفا نمایند.
نخست خود روند انتخابات: با آگاهی از اینکه تعداد رای دهنده گان تنها ۶‚۳ میلیون اعلام شده است، درمقایسه با جمعیت ۲۷ میلیونی افغانستان، نمی توان با اطمینان گفت که کسانی که نامشان از صندوق های رای بیرون بیاید، نمایندگان همه آحاد مردم افغانستان هستند.
با توجه به وجود شواهد نیرومند از تلاش طالبان و نیز خود دستگاه حکومتی کرزای ، در جهت ورود نمایندگان معینی از نیروهای طالبان به پارلمان، چه تضمینی برای کشورهایی که کمک مالی به افغانستان می کنند وجود دارد که این کمک ها نتیجه معکوس ببار نیاورده و مجلس “طالبانی” آتی، بر علیه خود این کشورها قانون نویسی ننماید؟ تنها راهی که برای آمریکا و ناتو باقی می ماند، تلاش به شرکت فعال و تاثیر گذاری بر روند بازگشت طالبان به عرصه قدرت در این کشور است. درتایید گرایش دست کم، بخش معینی از طالبان به شرکت در انتخابات، این فاکت وجود دارد که تعداد حملات و در نتیجه تلفات انسانی در این انتخابات در مقیاس افغانستان، بسیار کمتر از دفعات گذشته بوده اند.
لازم است به این نکته نیز اشاره شود که خود شغل “نمایندگی مجلس” در افغانستان، همچون بسیاری دیگر کشورها، شغلی است “نان و آب دار” که با توجه به مصونیت قانونی، و نیز وجود فساد اداری نیرومند، شغلی است بسیار پر طرفدار که تلاش به “کسب” آن نیز لزوما نشانگر تمایل به شرکت در روند های جاری سیاسی در این کشور نیست.
نکته مهم دیگر افزایش نقش پاکستان در تحولات افغانستان است. تمام آنچه که در اواخر سپتامبر گذشته و آغاز ماه جاری اکتبر پیرامون افغانستان بوقوع پیوستند، حکایت از آن دارند که مطرح شدن “شورای کویته” طالبان به عنوان طرف گفتگو با مقامات افغانستان و دیداردو هفته اخیر نمایندگان رسمی این شورا با مقامات رسمی دولت افغانستان آنهم در کابل و با استفاده از کریدور امنیتی نیروهای ناتو که مخصوصا برای این دیدارآماده شده بود، شواهدی هستند نیرومند از تثبیت نقش پاکستان در روند های جاری سیاسی در افغانستان. در ارتباط با “شورای کویته” لازم به توضیح است که این شورا در شهر کویته پاکستان مستقر است و رهبری آن نیز در دست ملا عمراست. این شورا که تحت کنترل سرویس مخفی پاکستان است، بر خلاف “شورای وزیرستان” که فقط نظامی گری را در دستور کار خود قرار داده است، در کنار تهاجمات نظامی به ارتش آمریکا و نیروهای ناتو، همواره به عنوان طرف مورد گفتگو، در دیدارها و مذاکرات مختلف علنی و غیر علنی با مقامات مختلف افغانی و غیر افغانی، شرکت داشته است.
روشن است که روند بازگشت پاکستان به “کانون” توجه آمریکا، روندی بود که از فراز و نشیب های معینی برخوردار بود که از مورد معینی به عنوان آغاز این روند جدید نمی توان نام برد، ولی از موارد معینی به عنوان نقاط عطف در فراز و نشیب ها می توان یاد نمود. مهمترین آنها از آن جمله اند:
حملات مکرر هواپیماهای بی سرنشین به نقاط مرزی پاکستان و افغانستان که تلفات ناشی از این حملات در بسیاری موارد مردم عادی و یا نیروهای نظامی پاکستانی بوده اند تا نیروهای طالبان واین مورد اعتراض شدید دولت پاکستان قرار داشت. این را نیز باید اضافه نمود که از جمله نیروهای مستقر شورشی در مناطق مرزی افغانستان و پاکستان، گروه های نظامی تحت رهبری سراج الدین ربانی، فرزند برهان الدین ربانی، هستند که در دوران جنگ با نیروهای شوروی از زمره رهبران مجاهدین بود؛ این گروها نیز تحت حمایت و کنترل سرویس امنیتی پاکستان قرار داشته و اغلب فقط در موارد نظامی بکار گرفته شده اند. بسته شدن موقت راه های رسمی کمک رسانی به نیروهای آمریکا از خاک پاکستان، و چند مورد به آتش کشیده شدن و انهدام کاروان های سوخت و آذوقه رسانی ارتش آمریکا در مرزهای پاکستان و افغانستان را باید از جمله موارد نشیب درروابط آمریکا و پاکستان ارزیابی نمود.
اما دررابطه با فرازها نیز مواردی وجود دارند که از جمله مهمترین آنها: رای موافق پاکستان به قطعنامه ماه ژوئن شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه برنامه های هسته ای ایران، اظهارات اخیر وزیر امور خارجه پاکستان، در حمله به برنامه هسته ای ایران و این که ایران باید به سند ان. تی. پی. پایبند بماند، در حالیکه خود پاکستان هنوز این سند را امضا نکرده است و اوج این فرازها، سفر قریشی وزیرامور خارجه پاکستان به آمریکا و جلب موافقت آمریکا با کمک های جند میلیارد دلاری به پاکستان در مبارزه با تروریسم است. آنچه که در نخستین نگاه به ا ین توافقنامه به اذهان ناظرین خطور می کند همان ضرب المثل قدیمی است : “آزموده را آزمون خطاست” .
هنوز درس های سالهای دهه ۸۰ کمک های میلیاردی آمریکا به رهبران مجاهدین آن زمان از جمله اسامه بن لادن، از یادها پاک نشده اند. هرچند در آن زمان هدف “ضربه به شوروی” وسیله که شکل گیری القاعده بود را توجیه می کرد. به نظر می رسد که این بار نیز چند هدف وجود دارند که توجیه گر وسیله اند:
از اهداف دراز مدت و نزدیک می توان به چند مورد اشاره نمود: با توجه به بازدهی ضعیف “سیاست نوین آمریکا در قبال پا کستان و افغانستان” و خطر از دست دادن امکانات حضور در منطقه، یدست آوردن دل مقامات پاکستانی می تواند تضمینی باشد در جهت تاثیر گذاری برآینده نه چندان روشن سیاسی افغانستان، و همچنین منطقه در کلیت آن. در همین رابطه باید به حرکت موازی آمریکا در مرزهای شمالی افغانستان اشاره نمود که در ماه های اخیر اقدام به جلب نطر روسیه و متعاقبا کشورهای هم مرز در مناطق شمالی افغانستان، با هدف راه اندازی زیرساخت های نظامی و پل های ارتباطی و تدارکاتی درمنطقه صورت گرفتند.
می گویند: “نوین” همان “کهنه ای” است که بخوبی فراموش شده است؛ آیا اینبار نیزجامعه جهانی شاهد کهنه ای است که بنام نوین عرضه می شود؟ پی آمدهای تلخ این کهنه ی هنوز فراموش نشده، آموزشهای تلخی برای منطقه داشته اند که چشم بستن و سکوت در برابر آنها می تواند به فجایعی بدتر از حکومت طالبان در افغانستان، منجرشود.