فمنیسم آنارشیستی یا آنارکوفمنیسم، وحدت آنارشیستها و فمنیستها در غرب بود. آنها خواهان جامعه ای عادل بر اساس آزادی فردی هستند. تئوری و طرح جنبش آنارکوفمنیسم حاوی اتوپی فمنیستی نیز است. هدف آنان فرموله نمودن یک آنارشیسم پسا فمنیسم است. آنها در جستجوی آلترناتیوهایی برای جامعه کاپیتالیستی و ساختارهای هیرارشی و سلسله مراتبی مردسالار هستند که مخالف سودجویی، استثمار و فشار اقتصادی میباشد ، و علنا مخالف سرمایه داری گلوبال، امپریالیسم غربی و مردسالاری هستند، آنان خواهان حذف دولت، مالکیت خصوصی، دین و کلیسا نیز میباشند. مبارزه علیه اتمی نمودن اقتصاد و ارتش، مخالف توریسم سکس و پورنوگرافی نیز از دیگر زمینه های فعالیت آنان است.
آنها میگویند که آزادی زنان، وابسته به نابودی کاپیتالیسم، دولت انحصاری مقتدر مرکزی، امتیازات مردانه و تسلط دین است. فمنیسم اجتماعی آنان مدعی دفاع از محیط زیست و طبیعت است و میگویند که زنان و طبیعت از نخستین قربانیان نظام سرمایه داری مردسالار بوده اند. آنها خواهان سوسیالیسم دمکراتیک میباشند. در جامعه مورد نظر آنان، بجای خانواده های کوچک امروزی، کمونهای زندگی همخانه بودن، مورد توجه قرار خواهد گرفت.
مکتب سیاسی اجتماعی آنارکوفمنیسم، ریشه در بحث فمنیست های رادیکال آمریکا دارد. آنها در جستجوی یک چهارچوب سیاسی برای انقلاب، و فمنیستی کردن جنبش اجتماعی بودند که در دهه ۷۰ قرن گذشته میلادی به اروپا رسید. دو مجله مهم آنان در آلمان با نامهای” پرچم سیاه” و” انقلاب ریشه ای گیاه”، به طرح بحث های آنارکو فمنیستی و ترجمه متون سه زن نظریه پرداز آمریکایی بنامهای پگی کورن اگر، کارول اهرلیش، و ژانت بیهل، پرداخت. این سه اعلان کردند که وحدت آنارشیسم و فمنیسم، وحدت کامل اصول و ایده آلها خواهد بود.
سه نظریه پرداز پیشین کلاسیک مکتب آنارکوفمنیسم، سه زن دیگر با نامهای اما گلدمن، لویزه میشل، و موگرس لیبرس بودند که تحت آثار آنارشیسم کمونیستی کروپتکین قرار داشتند. آنها مدعی هستند که فمنیسم ماهیتا آنارشیستی است و آنارشیسم شامل مبارزه و خواسته های زنان نیز میگردد. تئوری آنارکوفمنیسم امکانی بوجود آورد تا فمنیست ها بخدمت جنبش انارشیستی در آیند. محافل فمنیستی زنان بورژوا لیبرال در آغاز مخالف جنبش آنارکوفمنیسم بودند، ولی مردهای آنارشیست، جلب آنارکوفمنیسم را ضرورت انقلاب آنارشیستی میدانند.
آنارکوفمنیست ها یا فمنیستهای آنارشیست، مخالف زن سالاری هستند. آنها می گویند که ستم جنسی یکی از ستم های گوناگون و اشکال قدرت است و تنها لغو مردسالاری کافی نیست تا زنان از هرگونه ستم آزاد شوند. وظیفه فمنیسم انقلابی است که تمام انسانهای تحت ستم را با هم متحد سازد تا علیه هرگونه ستم طبقاتی، نژادی، جنسی و غیره مبارزه نمایند. آنها جنسیت گرایی را یک انتقاد و عیب بزرگی برای جنبش بورژوازی فمنیستی میدانند و میگویند با کار از پایین و کار در جامعه مانند تشکیل کمونهای تولید، خانه های پناه برای زنان کتک خورده!، و غیره باید پوکی و ناتوانی نظام حاکم را نشان داد همانطور که تجربه های انقلاب اسپانیا و جنبش دانشجویی سال ۶۸ در اروپا نشان داد. در نظر آنان، بازی و آزادی دو ضرورت مهم برای انقلاب هستند.
آنها اشاره میکنند که انقلاب حتما نباید بدون خشونت باشد و سه نوع فعالیت عملی را ممکن میدانند. اول اینکه فعالیت تربیتی یعنی تبادل تجربه و ایده، دوم اینکه فعالیت اقتصادی و سیاسی ضد رژیم یعنی اعتصاب، بایکوت، خرابکاری، و فعالیت خصوصی سیاسی یعنی زندگی غیرهیرارشی، آلترناتیو و شرکت در اشکال جدید کار. سوم اینکه آنارکوفمنیستها خواهان سازمانهای مستقل زنلن نیز هستند. پیش از آن، زنان کارگر و زنان سیاهپوست، خارج از توجه جنبش فمنیستی بورژوایی زنان سفید پوست بودند. خانم اما گلدمن همچون خانم اهرلیش و خانم کورن اگر، رابطه آزاد عشقی جنسی در آینده را کلید آزادی زن و مرد میدانست.
فمنیست ها و آنارکوفمنیست ها حتی مسائل و مشکلات خصوصی زمان خود را سیاسی میدانند. به این دلیل فمنیسم باید خود را در یک تئوری چپ جامع مطرح نماید. همه اختلافات زن و مرد غیر از اختلافات جنسی دلیل اجتماعی دارند. فمنیست ها زن را موجودی اجتماعی، دلسوز و غیرفنی میدانند که نیمی از عمر خودرا با مشکلاتی مانند حامله گی، زایمان، شیردادن بچه، و خونریزی قائدگی و غیره دست به گریبان است. حتی اگر اختلافات بیولوژیک وجود داشته باشند، نیاید آنها موجب ستم و هیرارشی گردند. یعنی بجای کنارزدن اختلافات باید هیرارشی مردها بر زنان را بکنار زد. در نظر آنان حذف نظام های سلطه گر امکان رشد یک جامعه مدافع محیط زیست رانیز میدهد. دولتها و سیستم های اقتصادی سرمایه داری کوشش میکنند که طبیعت را نیز استثمار نمایند. آنارکوفمنیست ها مخالف اصلاحات فمنیستی در کنار تحمل دولت حاکم هستند، آنها شرکت در سازمانهای دولتی را نیز رد میکنند. مورای بوکچن مینویسد که کمونیسم دمکرات آنارکوفمنیست ها خواهان فمنیست اجتماعی مدافع محیط زیست و مخالف سرمایه داری و دولت مرکزی انحصارگر است.
مویرس لیبرس، مبارز اسپانیایی مینویسد که خواسته های فمنیستی موجب میشوند که بتوان زنانی قوی و مبارز را نیز جلب جنبش آنارشیسم نمود و آنگونه زنانی که مسائل جنسی را بجای مشکلات طبقاتی و یا نژادی عمده کنند، در خدمت تجزیه جنبش درمی آیند. آنارشیستها فشار جنسی در میان جنبش را از جمله مسائل خصوصی و رفتار غلط بعضی از مردها میدانند. جنبش فمنیستی زنان سفید پوست لیبرال، اهمیتی به فمنیسم انقلابی یا آنارکوفمنیسم نمیدهد.
آنارکو فمنیست های مدرن اهمیت خاصی برای آنارشیسم کمونیستی کروپتکین قائل هستند چون در نظر آنان او جنبه های اجتماعی و شخصی طبیعت انسان را مورد توجه قرار داد که برای فمنیست ها اهمیت خاصی دارند و پایه بعضی از توانایی های آنان هستند. در مورد وحدت آنارشیسم و فمنیست اشاره میشود که فمنیستها، آنارشیستهای واقعی هستند. اتحاد آنان باعث قدرت و تکمیل هم میشود چون آنان روی انقلاب مداوم تاکید میکنند.
آنارشیستها به فمنیستها درس انقلاب میدهند تا جامعه اتوریته و هیرارشی را منحمل کنند، وضرورت یک جنبش عمومی بجای انقلابیون حرفه ای و آوانگارد را گوشزد میکنند. فمنیست ها با کمک نیمی از جمعیت جامعه یعنی زنان موجب قدرت آنارشیستها میشوند، فمنیست ها از طریق آنارشیستها متوجه میشوند که تمام فشارها و ظلم و ستم ها با هم رابطه دارند، و فشار اقتصادی و فشار سیاسی، غیر از فشار جنسی، در جامعه طبقاتی سرمایه داری، شامل وضعیت زنان نیز می گردد.