انتشاربیرونی دو سند “سیما و ارزش های پایه ای سازمان” و اساسنامه و به بحث گذاشتن ان از نظر من گامی بسیار مثبت و روشی پسندیده است که می تواند سرمشق سایر جریانها قرار گیرد. قطعاً قرار دادن این سند در معرض افکار و نظرات دوستداران موجب غنا بخشیدن به محتوای این اسناد خواهد شد. آنچه که درسند ” سیما و ارزشهای پایه ای سازمان” از نظر من بسیار جلب نظر می کند کمرنگی در حد از قلم افتادگی حقوق ملیتهای ساکن ایران می باشد. و این مسئله برای سازمانی که مشارکت ان در مبارزه خلق های ستمدیده در راه کسب حقوق انسانی بارز ترین و پر افتخارترین صفحات تاریخش را تشکیل می دهد، دور از انتظار است. مگر نه این که بیشترین تعداد بنیانگذاران جنبش فدایی از فرزندان دلیران آذربایجان بودند. نسل ما هنوز جانفشانیهای فداییان را در کردستان فراموش نکرده است: یوسف کشی زاده ها، مینه شیرخانی ها و بسیاری نامهای دیگر، فداییانی هستند که به این زودیها از خاطرات مردم کردستان زدوده نخواهند شد. توماج ها ،مختوم ها و جرجانی ها، اسمهایی هستند که همواره آذین صفحات تاریخ ترکمن صحرا و شوراهای ان خواهند بود. جمهوری اسلامی در چهارچوب سیاستهای ضدانسانی خود در سه دهه گذشته و خصوصا بعد از سر کار آمدن دولت احمدی نژاد تمام تلاش خود رادر جهت ایجاد تفرقه و حتی دشمنی میان این ملیتها متمرکز کرده است و متاسفانه پاره ای از جریانات سیاسی به اصطلاح ملی با عمده کردن اختلافات ملی آگاهانه یا نا آگاهانه آب به آسیاب حاکمان جمهوری اسلامی ریخته و با طرح شعارهای انحرافی در حال حاضر موجب می شوند که نوک پیکان خشم مردم به جای این حاکمان متوجه جای دیگری شود. لازم به ذکر این مطلب نیست که همین تفکرات و ایده های انحرافی در آینده بدون جمهوری اسلامی بستر مناسبی خواهد بود برای شکست خوردگان تا بتوانند راه رسیدن به دموکراسی را باایجاد موانع مختلف دشوار و صعب العبورکند. بنابراین شایسته است که این سند که قرار است سیمای سازمان را ترسیم کند ، آنجا که حمایت خود را از جنبشهای مختلف اعلام می کند و از جنبش فمینیستی تا زیست محیطی نام می برد نظر خود را در مورد جنبش های حق طلبانه خلقهای ایران که ده ها سال است جریان دارد و همواره به خشن ترین اشکال سرکوب شده اند روشن کند. آیا نباید انتظار داشت که آنجا که در موردآزادی فردی و حقوق بشر سخن به میان می آید و به حق برابری زن و مرد را به عنوان یکی از اساسی ترین پایه های برابری به شمار می آورد، سخنی هم از حقوق ملیتها در چهارچوب اصول حقوق بشر برود؟ به نظر من بدون شکافتن این مسئله و تلاش در راه از بین بردن این معضل به هیچ عنوان نمی توان از آینده ای روشن برای ایران بعداز جمهوری اسلامی سخن گفت. نکته دیگری که به نظر من شایان توجه بیشتری است مسئله موقعیت سازمان فدائیان خلق ایران – اکثریت در درون جنبش چپ و سوسیال دمکراسی ایران است. سازمانی که در ابتدای پیدایش خود در شرایط خفقان و سرکوب و آنجا که تاج و تخت دیکتاتوری به نظر گزندناپذیرمی رسید با از جان گذشتگیهای اسطوره ای نشان داد که هیچ نظام ضد مردمی گزندناپذیر نیست. سازمانی که در چهل سال گذشته با وجود تحمل ضربات مکرر چه از داخل جنبش چپ و چه از جانب دشمنان طبقاتی هر بار توانسته موجودیت خود را حفظ کند و در پاره ای موارد با برخورد شجاعانه نسبت به اشتباهات گذشته خود راه آینده را برای هواداران جنبش سوسیال دموکراسی روشن کرده است. سازمانی که در حال حاضر از نظر من به حق می توان آنرا پرچمدار جریانهای متقد به سوسیالیسم و دموکراسی در ایران نامید. سازمانی با این مشخصات از نظر من نمی تواند سندی به عنوان سیمای سازمان ارایه کند و در ان به مسئولیت های خود در درون جنبش چپ و سوسیال دموکراسی اشاره نکند، به ویژه در شرایط امروز که جنبش چپ ایران دچار تشتت و پراکندگی ویرانگر شده و نیاز شدیدی به پرچمداری مصمم برای پیشبرد امر اتحاد در درون جنبش را دارد، عدم اشاره به این امر مهم در چنین سندی ممکن است به عنوان شانه خالی کردن اززیر بار مسئولیت تلقی شود. امیدوارم که در نظر گرفتن و توجه به این موارد و همه آنچه که از جانب دوستداران این سازمان در مورد این سند نگاشته شده و خواهد شد، همان طور که انتظار می رود بتوان آن را تبدیل به سندی تاریخی کرد که راهنما و راهگشای نسلهای آینده فدایی باشد.