از اسفندماه سال ۵۹ آشکار بود که رابطه موافقین و مخالفین ابوالحسن بنی صدر در حکومت به سمت درگیری نهایی می رود و مخالفین رئیس جمهوری موفق شده اند موافقت آیت الله خمینی را برای کنار گذاشتن آقای بنی صدر جلب کنند.
آیت الله خمینی در تمام طول سال ۵۹ تلاش کرده بود که مستقیم و علنی علیه رئیس جمهوری موضع گیری نکند، ولی از اسفندماه در سخنرانی های خود صریحا علیه او موضع گیری کرد و هر بار موضع گیری هایش صریح تر و تندتر می شد.
شینده بودیم که آقای بهشتی در جلسه ای با امام جمعه ها و روحانیون نزدیک به حزب جمهوری اسلامی گفته بود که بروید و تبلیغ کنید. برخورد نهایی ما با رئیس جمهوری دور نیست. موضع گیری های نیروهای درون رژیم قبل از همه متوجه بسیج نیرو در رابطه با این امر بود.
آقای بنی صدر در فروردین ماه سال ۶۰ اعلام کرد که قصد دارد از طریق دفتر ریاست جمهوری گفتگویی مابین نیروهای سیاسی کشور سازمان دهد. این موضع جدید نبود و ایشان قبلا با مخالفین، از جمله با ما فدائیان خلق مناظره تلویزیونی داشت و حتی قبل از انتخاب شدن به ریاست جمهوری همواره بر ضرورت گفتگو تاکید کرده بود. متعاقب آن رادیو تلویزیون اعلام کرد که قصد دارد مناظره مابین نیروهای سیاسی را سازمان دهد. آشکار بود که هدف از این مناظره ها خلع سلاح کردن رئیس جمهوری و گرفتن ابتکار عمل از ایشان بود.
ما (سازمان فداییان خلق ایران اکثریت) تصمیم گرفتیم صرف نظر از اینکه چه کسی مناظره مابین نیروهای سازمان های سیاسی را سازمان دهد، در چنین جلساتی فعالانه شرکت کنیم. تصور ما بر این بود که چنین مناظره هایی هم امکانی است برای آنکه ما مواضع خود را مستقیما با مردم در میان بگذاریم و هم می تواند تنش در فضای مبارزه سیاسی مابین نیروها را تضعیف کند و خطر درگیری های خیابانی را کاهش دهد.
متعاقب آن، از طرف رادیو تلویزیون به ما اطلاع داده شد که برای سازماندهی این مباحثات، جلسه ای برگزار می شود و از ما خواسته شد که نماینده سازمان ما نیز در این جلسه حضور یابد. من به نمایندگی از طرف سازمان در این جلسه شرکت کردم. نمایندگان دفتر ریاست جمهوری، حزب توده ایران، جنبش مسلمانان مبارز، جاما، جبهه ملی و مجاهدین در جلسه حضور داشتند.
از طرف رادیو تلویزیون آقای لاریجانی و یکی از معاونین ایشان که اسم او را به خاطر ندارم حضور داشتند. آنان در عین حال از طرف نیروهای درون رژیم و به طور مشخص حزب جمهوری اسلامی نیز صحبت می کردند.
آقای لاریجانی در اواسط جلسه خداحافظی کرد و نمایندگی تلویزیون را در این جلسه و جلسات بعد یکی از معاونین ایشان بر عهده داشتند. از نهضت آزادی نماینده ای حضور نداشت. مشخص نبود که آنان دعوت نشده اند یا خودشان ترجیح داده اند حضور نیابند. کسی راجع به عدم حضور آنان سوال نکرد و نماینده رادیو تلویزیون هم چیزی نگفت. نماینده مجاهدین حسین داعی الاسلام بود. من و او مدتی در زندان هم بند بودیم. من مسئول فداییان بودم و او مسئول مجاهدین و مدتی با هم کار مشترک کرده بودیم و روابط دوستانه ای داشتیم. به سوی او رفته و خیلی گرم سلام و علیک کردم. پاسخ رسمی و خشک او مرا متوجه کرد که اختلافات سیاسی دو سازمان بر دوستی گذشته ما سایه افکنده است.
آقای لاریجانی اهداف این مباحث را توضیح داد و طرح کرد که سه سری مناظره در رابطه با پایه های نظری ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی سازمان داده خواهد شد. نماینده دفتر ریاست جمهور طرح کرد که آقای رئیس جمهوری اعلام کرده که قصد دارد چنین مباحثی را سازمان دهد و اگر شما خواهان بحث میان نیروهای سیاسی هستید، می توانید آن جلسات را از تلویزیون سراسری پوشش دهید. آقای لاریجانی پاسخ داد که این جلسات به ابتکار تلویزیون سازمان داده شده و هیچ رابطه ای با دفتر ریاست جمهوری ندارد. دستور کار این جلسه نیز سازماندهی این مباحث است و ما راجع به جلساتی که دفتر ریاست جمهوری می خواهد برگزار کند صحبت نمی کنیم.
نماینده جبهه ملی، آقای لباسچی با لحنی دلسوزانه صحبت با احساس و مفصلی کرد و گفت که وقتی یک رئیس جمهوری پیدا شده که توانسته اعتماد آنهایی را که به رژیم بی اعتماد بودند جلب کند، چرا شما این قدر با او عناد می کنید. آخر چه ایرادی دارد که شما همان پیشنهاد آقای بنی صدر را پیگیری کرده و عملی کنید و مناظره هایی در برابر پیشنهاد او سازماندهی نکنید؟
برای همه آشکار بود که این بحث بی فایده است و اساسا این مناظره ها در رقابت با رئیس جمهوری سازمان داده شده است و دیگران این بحث را پیگیری نکردند.
نماینده سازمان مجاهدین ضمن تایید نظر آقای لباسچی مطرح کرد مساله مرکزی برای ما تامین امنیت شرکت کنندگان در این مناظره ها است. وقتی به متینگ های ما حمله می شود، چطور ما می توانیم رهبران خود را برای شرکت در مناظره بفرستیم؟ از کجا معلوم مثلا اگر آقای رجوی برای شرکت در بحث اینجا بیاید یکی از همان پاسداران حاضر در اینجا اسلحه نکشیده و وی را ترور نکند؟
نماینده رادیو تلویزیون گفت ما می توانیم امنیت شرکت کنندگان را در ساختمان رادیو تلویزیون تضمین کنیم و خارج از این ساختمان ما اختیاری نداریم و شما باید با وزارت کشور صحبت کنید.
این بحث چند بار تکرار شد. به نظر می رسید که هیچ تمایلی برای دستیابی به توافق وجود ندارد. من در حاشیه جلسه با آقای داعی الاسلام صحبت کوتاهی داشتم و به او گفتم که شما اگر شرکت کنید، می توانید نظرتان را در سطح جامعه طرح کنید و اینکه رادیو تلویزیون ابتکار سازماندهی این مباحث را داشته مساله فرعی می شود.
ما در آن زمان سیاست اتحاد با نیروهای ضد امپریالیست درون حکومت را داشته و با سیاست مجاهدین مخالف بودیم و موضع ما موضعی انتقادی نسبت به آنان بود، ولی بیم آن داشتیم که با حاد شدن شرایط، درگیری های خونین بین نیروهایی که انقلاب کرده بودند گسترش یابد.
آقای بهشتی با تاکید بر ممنوعیت فعالیت نیروهای مذهبی در کشورهای سوسیالیستی، نتیجه گیری کردند که وقتی شما (فدائیان اکثریت و بخصوص حزب توده) آن کشورها را تایید میکنید، چطور انتظار دارید که ما فعالیت آزاد شما را بپذیریم.
او همان حرف های درون جلسه را برای من تکرار کرد و صحبت ما بی فایده بود. نمایندگان جبهه ملی و جاما هر دو مایل به شرکت در مناظره ها بودند و در جریان جلسه هم چند بار کوتاه صحبت کردند و کوشیدند راه حل ارائه دهند. هر دو آنها در بیرون جلسه به من گفتند آنها مایلند در جلسات شرکت کنند، ولی اگر مجاهدین و طرفداران رئیس جمهوری در بحث شرکت نکنند، ترکیب شرکت کنندگان یک طرفه می شود و آنها شرکت نخواهند کرد.
در جلسه دوم، نمایندگان مجاهدین، جبهه ملی و جاما شرکت نداشتند. از طرف حزب توده به جز آقای عمویی آقای نیک آیین نیز آمده بود و از طرف مسلمانان مبارز خود آقای پیمان آمده بود. نماینده رادیو تلویزیون مطرح کرد که دیگران اطلاع دادند در این جلسات شرکت نخواهند کرد. رادیو تلویزیون صرف نظر از اینکه چند جریان در بحث ها شرکت کنند، این مباحث را سازمان خواهد داد و از قول آقای بهشتی گفتند که ایشان گفته است که حزب جمهوری اسلامی معتقد به چنین مباحثاتی است و اگر حتی هیچ کس شرکت نکند، وی به تنهایی در جلسه حضور خواهد یافت. ما ضمن تاسف از آنچه پیش آمده بود، آمادگی خود را برای شرکت در مباحثات اعلام کردیم.
نماینده رادیو تلویزیون مطرح کرد که مباحثات در سه گروه ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی خواهد بود. ابتدا مباحث نظری ایدئولوژیک صورت خواهد گرفت و پس از یک دوره پیشبرد این مباحث، بحث های سیاسی و سپس بحث های اقتصادی صورت خواهد گرفت.
ما هر سه مطرح کردیم که به نظر ما مباحث سیاسی اولویت دارد و با توجه به شرایط حاد سیاسی کشور نمی توان این مباحث را به هفت هشت ماه بعد، پس از پایان یافتن مباحث ایدئولوژیک موکول کرد. آشکار بود که آنان مایل بودند فقط بحث های ایدئولوژیک صورت گیرد و تمایلی به بحث های سیاسی و اقتصادی نداشتند.
ما قبلا از این طرح اطلاع نداشته و روی آن صحبت نکرده بودیم، ولی من سرخود مطرح کردم که سازمان ما در چنین شکلی از مناظرات شرکت نخواهد کرد و ما فقط در صورتی در مباحثات شرکت می کنیم که بحث در رابطه با مسائل سیاسی تقدم داشته باشد. آقای عموئی این موضع گیری تند مرا نپسندید و بیم آن داشت که با این برخورد کل مناظرات زیر سوال برود. او گفت که به نظر حزب مباحث سیاسی در شرایط کنونی کشور اولویت دارد و حزب به هر حال آماده است در مناظرات شرکت کند و خود وی در مباحث سیاسی و آقای نیک آیین در مسائل ایدئولوژیک نماینده حزب خواهند بود.
چند روز بعد مجددا از طرف رادیو تلویزیون برای جلسه نهایی تدارک مباحثات دعوت شدیم و نمایندگان رادیو تلویزیون مطرح کردند که تصمیم گرفته شد که مباحث سیاسی و ایدئولوژیک همزمان ضبط و پخش شوند ما نیز با این حالت بینابینی توافق کردیم.
بعدها در حاشیه جلسات، آنها بارها نارضایتی خود را از این تصمیم مطرح کردند و گفتند که اگر تاکید آقای بهشتی نبود، آنان این روال را نمی پذیرفتند و ابتدا مباحث ایدئولوژیک را پیش می بردند.
در این جلسه، آنان مطرح کردند که در مباحث سیاسی آقای بهشتی و در مباحث نظری آقایان مصباح یزدی و عبدالکریم سروش شرکت خواهند کرد. حزب توده نیز با توجه به ترکیب فوق اعلام کرد که آقای کیانوری در مباحث سیاسی و آقای احسان طبری در مباحث نظری شرکت خواهند کرد و ما هم تصمیم گرفته بودیم که در هر ترکیبی من در مباحث سیاسی و فرخ نگهدار در مباحث ایدئولوژیک شرکت کند. آقای پیمان نیز از طرف مسلمانان مبارز آمادگی خود را برای شرکت در مباحثات اعلام کرد.
پنج جلسه بحث در رابطه با مسائل ایدئولوژیک ضبط و همه آنها فورا پخش شد. از آنجا که همه جلسات پخش شد، ضرورتی به توضیح بیشتر وجود ندارد. علاوه بر خود این مباحث در رابطه با موضوع بحث نیز اختلاف نظر وجود داشت. نمایندگان رادیو تلویزیون مایل بودند اولین تم بحث رابطه روح و ماده (خدا) باشد.
احسان طبری مطرح کرد که این بحث با اعتقادات پایه ای مردم تماس می گیرد و او در چنین بحثی شرکت نخواهد کرد و آماده است در سایر مباحث فلسفی شرکت کند. آقای سروش طرح کرد که ایشان برای بحث در رابطه با دیالکتیک و تضاد دعوت شده اند و فقط در این بحث شرکت خواهند کرد و با موضع گیری ایشان این اختلاف خاتمه یافت و موضوع بحث پنج جلسه پخش شده دیالکتیک و تضاد بود.
دو جلسه اول بحث سیاسی ضبط و پخش شد. من در اولین جلسه بر مثبت بودن این مباحث تاکید کرده و از سازمان مجاهدین خواستم که در تصمیم خود تجدید نظر کرده و در مباحث شرکت کنند. آقای بهشتی می کوشیدند که مباحث در رابطه با پایه های فکری ما در سیاست پیش برود و ما سه نفر تمایل داشتیم که به مباحث سیاسی روز متمرکز شده و در رابطه با این مصداق ها به پایه ها بپردازیم.
در دو جلسه اول بحث بیشتر پایه ای بود و بخصوص آقای بهشتی با تاکید بر ممنوعیت فعالیت نیروهای مذهبی در کشورهای سوسیالیستی، نتیجه گیری کردند که وقتی شما (ما و بخصوص حزب توده) آن کشورها را تایید می کنید پس چطور انتظار دارید که ما فعالیت آزاد شما را بپذیریم. برنامه های ضبط شده در این دو جلسه از تلویزیون سراسری پخش شد.
جلسه سوم متفاوت بود و ما موفق شدیم بحث را بر مسائل سیاسی مشخص متمرکز کنیم. این جلسه چند روز بعد از اول ماه مه برگزار شد. در این روز ما میتینگی در میدان آزادی داشتیم که اجازه برگزاری آن از طرف وزارت کشور صادر شده بود. به این متینگ ما با پرتاب نارنجک حمله شد و یک نفر کشته و تعداد زیادی مصدوم شدند.
هنگام ورود به سالن بحث، من در یک آسانسور با پاسدارهایی که محافظ آقای بهشتی بودند، به طبقه بالا رفتیم. آنها رو به من گفتند که نارنجک ها نوش جانتان. این تازه اول کاره، صبر کنین بهترش از راه می رسه و از این قبیل متلک ها. من وقتی به طبقه بالا رفتم این موضوع را با اعتراض برای مسئولین مطرح کردم. در جلسه نیز به این امر اشاره کردم و آقای پیمان و بخصوص آقای کیانوری نیز همین موضوع را پیگیری کرده و گفتند وقتی پاسداری که وظیفه اش مراقبت از ماست، چینن حرفی می زند، ببینید شما چه فضای روانی و تبلیغی علیه نیروهای دگراندیش درست کرده اید.
من نیز در بحث به آنچه در میدان آزادی گذشته بود، اشاره کرده و از آقای بهشتی سوال کردم که شما در بحث مجرد از آزادی احزاب و اجتماعات صحبت می کنید، ولی در عمل کمیته هایی که باید حافظ چنین اجتماعاتی باشند به میتینگی که از طرف وزارت کشور مجوز آن صادر شده، حمله می کنند و کشتار راه می اندازند. (ما می دانستیم که این حمله از طرف کمیته واقع در خیابان آزادی سازمان داده شده ولی چون دلیلی نداشتیم من نام کمیته را ذکر نکرده و کلی گفتم).
در این جلسه، آقای بهشتی در موضع ضعیفی قرار داشت و سیاست های حاکم از طرف ما سه نفر مورد نقد قرار گرفت.
پس از جلسه، مسئولین رادیو تلویزیون با ما صحبت کردند و گفتند که اگر قرار باشد مباحث این چنین پیش برود آنها مناظره ها را تعطیل و یا ترکیب شرکت کنندگان را تغییر خواهند داد.
سپس خطاب به من گفتند شما گفته اید چند صد نفر زخمی شدند، با میله آهنی زده اند به شکم زن حامله. ما می توانیم شما را به دلیل پخش اکاذیب مورد تعقیب قرار دهیم. کدام زن حامله، نامش چیست و چطور می خواهید این را ثابت کنید. من گفتم این صحبت شما عجیب است. یک بچه کشته شده و نامش همه جا منتشر شده. ده ها نفر در بیمارستان ها بستری شده اند. یک نفر پایش را از دست داده. اگر می خواهید من دفعه بعد یک لیست از کسانی که کشته و یا بشدت زخمی شده اند برایتان تهیه می کنم و آن را در تلویزیون خواهم خواند.
به هر حال این جلسه با تاکید مسئولان رادیو تلویزیون که ما بر مباحثی که جبهه بندی های درون جامعه را تشدید می کند تاکید نکنیم، خاتمه یافت. این جلسه در زمان مقرر پخش نشد وبه جای آن یکی از جلسات پخش شده بحث ایدئولوژیک مچددا پخش شد.
در جلسه چهارم، آقای بهشتی یک سری سوال آورده بودند (مثلا موضع نسبت به اعتصاب، موضع نسبت به استثمار، موضع نسبت به اجتماعات و…) و خواستار آن بودند که ما هر یک موضع خود را در چند دقیقه نسبت به آنان روشن کنیم.
در این جلسه، عملا هر کس جداگانه اظهار نظرهای کلی کرد و به جز بحث کوتاهی بین آقای پیمان و آقای بهشتی در پاسخ به سوال مفهوم استثمار هیچ بحث متقابلی صورت نگرفت. من خیلی از این روند بحث بدون آمادگی قبلی عصبانی بودم و نتوانستم آن گونه که می خواستم بحث را پیش ببرم.
جلسه پنجم تندترین جلسه بحث ما بود. چند روز قبل از این جلسه، یکی از پزشکان عضو سازمان که برای کمک به زخمیان جنگ داوطلبانه به جبهه رفته بود توسط چند تن از بسیجی هایی که متوجه می شوند او افکار چپ دارد دستگیر شده و یکی از حکام شرع محل او را محاکمه و در عرض چند ساعت اعدام می کند.
او در وصیتنامه خود قبل از اعدام نوشته بود زمانی که برای آمدن به جبهه داوطلب شده بود، خطر مرگ را پذیرفته بود ولی هنوز نمی تواند باور کند که باید توسط کسانی که برای مداوا و کمک به آنان به جبهه آمده بود، اعدام شود.
من وصیتنامه او را به طور کامل در برنامه خواندم وصیتنامه خیلی عاطفی و موثر بود و من خودم هم تحت تاثیر آن قرار گرفته و با همان احساس خواندم. وقتی متن را خواندم و سرم را بلند کردم دیدم چهره دو خانمی که مسئول فیلمبرداری بوده و پشت دوربین ها ایستاده بودند، از اشک به طور کامل خیس شده است.
آقای بهشتی در موقعیت دشواری قرار گرفته بود. از یک طرف رژیم به حضور همه نیروها بخصوص متخصصین در جبهه نیاز داشت و اگر می خواست برخورد بی تفاوتی به این امر نشان دهد و یا تکذیب کند و به ما حمله کند، چنین نیروهایی را بی اعتماد می کرد و ضربه سنگینی می خوردند. موضوع تنها به رابطه حکومت و نیروهای چپ محدود نبود. او نام وی را یادداشت کرد و گفت من به عنوان رئیس شورای عالی قضایی به این مورد رسیدگی می کنم و اگر آنچه گفتید درست باشد، مسببین را به مجازات می رسانیم.
ما سه نفر این بحث را به برخورد عمومی رژیم به دگراندیشان گسترش داده و از ده ها هزار کارمند و معلم بخصوص کارمندان زنی که تصفیه شده بودند صحبت کردیم.
این جلسه، داغ ترین و موثرترین جلسه این مباحثات بود و آقای بهشتی بطور مطلق در موضع ضعیف قرار داشت.
در جریان جلسات، آقای بهشتی وقتی وارد محل می شد، به سمت دکتر پیمان می رفت و با او دست می داد و سلام و علیک گرمی می کرد و با من و نورالدین کیانوری از همان طرف سالن با حرکت سر سلام و علیک و هنگام رفتن خداحافظی می کرد.
آن روز پس از پایان بحث، او به سمت من آمد و با من دست داد و خیلی گرم خداحافظی کرد. این خداحافظی گرم به هیچ وجه با روال جلسه مطابقت نداشت. بخصوص من در این جلسه خیلی تند و تعرضی صحبت کرده بودم. از نظر من این خداحافظی گرم غیرعادی و معنایش این بود که ما دیگر همدیگر را نخواهیم دید و این آخرین دیدار ماست.
پس از پایان جلسه، مسئولین مجددا با ما سه نفر جلسه داشتند و به تندی نسبت به روال جلسه صحبت کردند و گفتند که اصلا این جلسات سیاسی را آقای بهشتی روی دست ما گذاشت وگرنه ما می خواستیم همان مباحث ایدئولوژیک را پیش ببریم و بعدا به مسائل سیاسی برسیم.
ولی صرف نظر از انتفادشان به ما، مطرح کردند که در این جلسات عملا آقای بهشتی تنهاست و از مرتبه بعد آقای بهزاد نبوی هم به عنوان نماینده مجاهدین انقلاب اسلامی به جمع اضافه خواهند شد. آقای کیانوری اعتراض کرد و گفت که ما قرارمان بحث با این ترکیب بود و شما نمی توانید یک جانبه ترکیب را تغییر بدهید و کس دیگری را اضافه کنید.
به نظر من حرف مسئولین تلویزیون منطقی بود. هرچند آنها صندلی من و آقای کیانوری را در یک سمت و آقایان بهشتی و پیمان را در سمت مقابل گذاشته بودند، ولی در بحث های اصلی عملا ما و آقای پیمان هم موضع بودیم، بخصوص من و دکتر پیمان در اکثر موارد حتی زاویه ورودمان به بحث نیز به یکدیگر شباهت داشت و من اضافه شدن آقای نبوی را خیلی منفی نمی دانستم به خصوص که من با آقای بهزاد نبوی مدت دو سال در اوین در یک اتاق هم بند بودم و روابط بسیار نزدیکی با هم داشتیم.
در آن روزها او در رابطه با مصطفی شعاعیان دستگیر شده و طرفدار نزدیکی نیروها بود. هر چند مواضع او پس از تغییر مواضع سازمان مجاهدین صد و هشتاد درجه عوض شد و به روحانیون محافظه کار و کسانی که موضع تند منفی نسبت به چپ ها داشتند پیوست، ولی من او را آدمی بسیار باهوش و منطقی می دانستم که می شود بحث را با او خوب پیش برد. من دلیل مخالفت تند آقای کیانوری را نمی فهمیدم. شاید ایشان می خواست نشان دهد که مسئولین نمی توانند یک جانبه تصمیم گیری کنند و از اینکه من و دکتر پیمان سکوت کردیم و حرفی نزدیم، دلخور شد.
مسئولان تلویزیون در جواب آقای کیانوری، بحث را قطع کردند و گفتند دفعه بعد آقای نبوی هم در بحث شرکت خواهد کرد.
هنگام رفتن، آقای کیانوری خیلی دلخور بود و گفت که حالا با این ترکیب جدید حتما یک بار همدیگر را قبل از جلسه ببینیم و راجع به روال پیشبرد بحث صحبت کنیم.
من گفتم که به نظر من جلسه دیگری در کار نخواهد بود. خداحافظی گرم آقای بهشتی با من به مفهوم این بود که این آخرین دیدار ماست. من مطمئنم که این هفته اتفاقات ناگواری رخ خواهد داد که ادامه مناظره ها را از دستور خارج می کند و آقای بهشتی از آن اطلاع دارد.
آقای کیانوری با ناباوری به من نگاه کرد و حرفم را زیاد جدی نگرفت. در جلسه هیات سیاسی سازمان هم در روز بعد گفتم که فکر می کنم این آخرین جلسه مناظره ما بود که ضبط شد و در همین هفته اتفاق مهمی خواهد افتاد، مثلا آقای بنی صدر عزل و فضای سیاسی کشور عوض خواهد شد.
متاسفانه پیش بینی من درست بود. چند روز بعد آقای رئیس جمهوری عزل شد و حوادث سی خرداد و هفت تیر و جهنمی که اسدالله لاجوردی ها و حاج داوودها در زندان پدید آوردند، رخ داد؛ به گونه ای که پس از چند ماه زمانی که اعدام آقای لباسچی اعلام شد، کمتر کسی به این فکر کرد که او چند ماه پیش به عنوان نماینده جبهه ملی با مسئولان رژیم به گفتگو نشسته بود.
به نظر می رسید مناظره های تلویزیونی بهار سال ۶۰ اتفاقی است تاریخی مربوط به گذشته های دور.جلسات ضبط شده سوم تا پنجم مناظره های تلویزیونی هیچ گاه پخش نشد و من نیز نسخه ای از آن را در اختیار ندارم.
مهدی فتاپور عضو وقت هیئت سیاسی سازمان فدائیان خلق – اکثریت