کاروان رهروان جنبش آزادیخواهی پس از تلاش های سی و سه ساله خویش در کوران چالشهای طاقت فرسا در مسیر دموکراسی و آزادی، همچنان خسته و کوفته درحرکت است. در این راستای حرکت کوران برف و کولاک مبارزه در راه آزادی و دموکراسی، گاها رهروان خسته این راه، در مانده از هدف، از فرط خستگی هدف را گم کرده و بی هدف در سمت و سویی حرکت می کنند. در این راهکار خود راه رفتن و حرکت کردن به هدف تبدیل می گردد. حرکت می کنیم پس زنده هستیم و در راه هدف گام برمی داریم. همین مثبت و همین کافی است. خود راه رفتن، گامی به پیش برداشتن در جای خود نشانه ای از زنده بودن و قدرت و حضور جنبش آزادیخواهی می باشد. در شرایطی که عدم موفقیت در غلبه بر نظام اوتوکراسی ولایی نظامی و استقرار نظامی مبتنی بر آزادی، سکولاریسم، حقوق بشر و عدالت اجتماعی، در مدت زمان سی و سه ساله گذشته به صورت عارضه پایان ناپذیر و بیماری لا علاجی خود را نشان می دهد، ما را مجبور می کند تا عوض اینکه در مسیر هدف حرکت بکنیم، خود حرکت کردن را بمنزله هدفی استراتزیک تلقی بکنیم. طبیعتا این بیماری موجب می گردد که در کوره راههایی دور خود بچرخیم و از سرابی به سرابی دیگر با سرگردانی در حرکت باشیم.
مصاحبه رفیق بهروز خلیق را در مورد “انتخابات آزاد” و چگونگی های آن در جمهوری اسلامی ایران می خواندم، بیشتر از اینکه برای من مشکل گشا باشد، سوال بر انگیز بوده و مرا سر در گم کرد. در قسمتهای اول مصاحبه مطرح می گردد که ” از نگاه ما انتخابات در جمهوری اسلامی به هیچ وجه با معیارهای انتخابات آزاد، دمکراتیک و سالم هم خوانی ندارد”. و در قسمتهای آخر مصاحبه با چنین گفتاری پایان می یابد “از نگاه ما انتخابات آزاد میتواند از سوق یافتن کشور به ورطه خشونت جلوگیری کند، راه را بر فروپاشی کشور ببندد، به تامین برابر حقوق شهروندان یاری رساند و شرایط گذار جامعه از استبداد دینی به دمکراسی را فراهم آورد”. فاصله عمیق ما بین ایندو جمله خلا بزرگی را در مصاحبه ایشان نشان می دهد که نمی دانم ایشان چگونه می خواهند پربکنند. به برداشت من این مصاحبه در برخورد دو پهلوی خود بیشتر به آشفته فکری، ایجاد توهم و امیدواری دادن غیر واقع بینانه منجر می گردد و فقط به “راه رفتن و حرکت کردن در راستای یک هدف” اکتفا می کند، نه به تدوین یک استراتژی و تاکتیک محوری رئال و متناسب با واقعیتهای امروزین جهت عبور و گذر از استبداد دینی به دموکراسی مدرن.
این مصاحبه از یک طرف تلاش دارد تفاوتهایی را بین دیکتاتوری استبدادی جمهوری اسلامی ایران از یک طرف و دیکتاتوری استبدادی دیگر کشورهای اتوکراتیک در شرف سرنگونی منطقه را از طرف دیگرترسیم بکند. این تحلیل با این ارزیابی می خواهد نشان بدهد که “در جمهوری اسلامی ما با پلورالیسم نیروهای حکومتی روبرو هستیم “و در جمهوری اسلامی ایران ” انتخابات بین نیروهای “خودی” صورت می گیرد “و بالاخره ” انتخابات وسیله ای بود در دست حکومت برآمده از انقلاب” . این ارزیابیها نشان می دهد که ایشان تا چه اندازه تلاش می کنند که با وجود اینکه خود معتقدند که انتخابات دموکراتیک در جمهوری اسلامی ایران غیر ممکن است، به انتخابات در جمهوری اسلامی ایران مشروعیت ببخشند و به این توهم دامن بزنند که با شرکت در انتخابات غیر دموکراتیک می توان بر روند تحولات سیاسی تاثیر تحولی دموکراتیک گذاشت. این بینش عملا معتقد است که در انتخاباتی فرمایشی که از درون صندوقهای رای در هر صورت اسامی کاندیداهای ولایت فقیه بیرون خواهد آمد، شرکت کردن تاکتیک موثر و تحولگرایانه ای می باشد. البته این ارزیابی ها به آموزه های دیگری هم می پردازند که خود جای مکث ویژه ای دارند. قبل از پرداختن به دیگر پارامترها و آموزه ها، اجازه بدهید در مورد مطالب مطرح شده در بالا کمی مکث بکنیم.
اینکه مطرح می شود که در جمهوری اسلامی ایران انتخابات آزاد مفهومی ندارد، و انتخابات فقط بین خودیهای حکومتی وجود دارد، این “پدیده انتخابات” از بطن انقلاب بیرون آمده است و ماهیتی انقلابی و یا دموکراتیک دارد. از طرف دیگر مطرح کردن اینکه “انتخابات آزاد از تلاشی کشور جلوگیری می کند”، رویهم رفته چه پیغامی را میرساند؟ این کدام نیروها هستند که می خواهند “کشور را متلاشی بکنند” که انتخابات فرمایشی جمهوری اسلامی ایران نهادی در مسیر جلوگیری از یک چنین متلاشی شدنی می باشد و تکلیف ما در غلبه بر چنین معضلی چیست؟ می شود حدس های مختلفی را در این زمینه زد. آیا این جنبشهای دموکراتیک ملیتها در داخل چهارچوبه جغرافیایی ایران از قبیل جنبش جنبش مبارزه علیه خشک شدن دریاچه اورمیه، جنبش ملی آذربایجان، کردستان، ترکمن صحرا و دیگر ملیتها از جمله جنبشهایی هستند که کشور را به سمت تلاشی می برند؟ آیا این خطر تهاجم نیروهای خارجی و منطقه ای است که میتواند موجب چنین تلاشی باشند؟ آیا در راه جلوگیری از چنین متلاشی شدنی، ما در کنار و دوشادوش جمهوری اسلامی ایران قرار خواهیم گرفت؟ کشور در خطر است و برای حفظ یکپارچگی آن به همان انتخابات نیم بند قناعت بکنیم و در کنار جمهوری اسلامی ایران جهت حفظ یکپارچگی کشوری در یک صف واحد قرار بگیریم.
فاکتور بعدی که به این ارزیابی های ایشان اضافه می گردد به این صورت بیان می گردد که “در کشور ما حرکت و یا جنبش اجتماعی در انتخابات امکان بروز می یابد”. البته در این زمینه ایشان به مورد مشخص به خیزشهای دموکراتیک و مردمی در دوره انتخابات ۱۳۸۸ و دوره انتخابات خاتمی اشاره می کنند و مساله را به قدر کافی می شکافند که چگونه از درون انتخابات “رای من کو” جنبش سبز بیرون آمد. باید از یکطرف اذعان کرد که شرکت و یا عدم شرکت در انتخابات، چگونگی تعریف مشخص از شرایط و ویژگیهای چگونگی شرکت ویا تحریم پیچیدگیهای خاص خود را دارا بوده و باید متناسب با شرایط مشخص تعریف گردد. این قضیه به این مفهوم میباشد که این برخورد تاکتیکی در خدمت عمق بیشتر بخشیدن به رادیکالیسم جنبش دموکراتیک و افشا ترفندهای فریبکارانه حکومت ولایت فقیه می باشد و بس. اگر این تاکتیک در خدمت ایجاد توهمی در اذهان مردمی بوده و در خدمت واقعی جلوه دادن یک اتوپی بوده باشد، خطای ما یک خطای استراتژیک و نا بخشودنی خواد بود. این خطایی می باشد که هنوز ما داریم بصورت دور تسلسل تکرارش می کنیم.
نسیم خنک بهار سبز انقلابات دموکراتیک سرنگونی دیکتاتوریهای کشورهای عربی بر کشور ما می وزد. تاثیرات غیر مستقیم آن در روحیه تحولگرایانه نسل جوان به این صورت خود را بروز خواهد داد آنها هم به آن چنان خود باوری برسند که قادر هستند دیکتاتوری ولایی نظامی را برای همیشه منقلب کرده و نظامی بر پایه های حقوق بشر، دموکراسی، سکولاریسم و مدرنیته پایه گذاری بکنند. در مقابل چنین روحیه ای تحولگرایانه در نسل جوان، ما آنها را از خطر داخلی و یا خارجی کی می خواهد کشور را متلاشی کند هشدار داده، می ترسانیم و آنها را تشویق میکنیم که همه امیدهای خود را در گرو انتخاباتی قرار بدهند که از درون صنوقهای آن اسامی خودیهای ولایت فقیه بیرون خواهد آمد. این اندیشه چنین بیان میکند که اگر انتخابات آزاد زیر بیرقحکومت ولایت فقیه غیر ممکن است، به این دلیل از پدیده انتخابات در جمهوری اسلامی ایران دفاع می کنند که چون “از بطن انقلاب بهمن ۵۷ بیرون آمده است” . اگر مطرح می شود که انتخابات محملی است که بر بستر آن توده های مردم و خصوصا جنبشهای دموکراتیک از جمله زنان و جوانان به میدان می آیند و خواسته های محوری خویش را در مقیاس توده ای و بصورت قدرتمندی مطرح میکنند، آیا موثرترین تاکتیک روشنگرانه و هدایت کننده شرکت در انتخابات می باشد؟
مرحوم بازرگان بعد از انقلاب سال پنجاه و هفت در مقابل این معضل که قادر نبود بعنوان نخست وزیر، جوابگوی خواسته های مردمی بعد از پیروزی انقلاب باشد و با سازمانهای سیاسی دموکراتیک و انقلابی مردمی کنار بیاد، جمله مشهور خویش را بدینگونه مطرح کرد که “ما باران می خواستیم، سیل آمد”. استرانژی تشویق به شرکت فعال در انتخابات فرمایشی ولایت فقیه، از آمدن سیل هراس دارد و می خواهد جلو آن را بگیرد و حد الامکان، بتواند آنرا به یک باران آرامی تبدیل بکند که سیل آسا نباشد.
گویا ما بین کلمه تغییر و تحول ،ما بصورتی استراتژیک استراتژی تغییر را انتخاب کرده ایم و از هر گونه تحولی اجتناب میکنیم. چنین اندیشه هایی این را می رساند کهما خواهان تحول دموکراتیک و گذر از جمهوری ولایی به جمهوری سکولار و دموکراتیک نیستیم. ما با مطرح کردن چنین راه حلهایی عملا استراتژی برقراری مشروطه ولایی را دنبال می کنیم. اگر حدود بیش از صد سال پیش روشنفکرانی چون “طالبوف”، “میرزا فتحعلی آخوندزاده”، مستشارالدوله، میرزا اقاخان و حیدر عمواوغلی در راه استقرار حکومتی سکولار، مدرن، پارلمانی مبارزه می کردند و حداقل خواسته آنها بر مبنای مشروطه سلطنتی استوار بود. شعارهایی که امروز دنبال میشود مشروطه ولایت فقیه می باشند که خود همان حکومت مشروعه با تمام ویژگیهای آن می باشد. چنین برنامه سیاسی، از نظر برنامه ای ما را صدها سال از برنامه انقلاب مشروطه هم عقب تر می برند.
یکبار و برای همیشه باید با روشنی کامل مطرح کرد که هر نوع انتخاباتی در جمهوری اسلامی ایران غیر دموکراتیک خواهد بود. با آگاهی کامل بر چنین واقعیتی، باید از هرگونه ایجاد شبهه در اذهان مردم در این زمینه اجتناب کرده و از هرگونه تاکتیک شرکت و یا عدم شرکت در راستای افشا ی ماهیت این ترفندها و روشنگری در زمینه برملا کردن توطئه های انتخاباتی جمهوری ولایت فقیه استفاده کرد.