همان گونه که پیش بینی می شد، اعلام عدم شرکت در انتخابات توسط گرایشهای متنوع اصلاح طلبان، تهاجم متفق اصولگرایان علیه آنان را برانگیخته است. تهاجمی که نوک تیزش بیش از هر کس متوجه محمد خاتمی است. از جعل خبر توسط “کیهان شریعتمداری”، دایر بر سازماندهی اصلاح طلبان برای شرکت گسترده در انتخابات، تا نوشته امیر محبیان، نظریه پرداز منعطف جریان اصولگرا، مندرج در روزنامه “رسالت” ۵ دیماه که در آن هنوز کوشش می شود با تحبیب و تهدید میان خاتمی و دیگر اصلاح طلبان گوه گذاری شود، تا شاید خاتمی در میانه راه از عدم شرکت در انتخابات روی برتابد و به تعبیر نویسنده “سناریوی بازگشت نامشروط” را پیش گیرد، و سرانجام ارائه گزارش کمیسیون اصل نود مجلس در آخرین روز پیش از تعطیلات یک هفته ای مجلس، و وارد آوردن اتهامات سنگینی به خاتمی چون “انجام سفرهای خارجی در بحبوحهی انتخابات [ریاست جمهوری گذشته] برای متقاعد کردن طرف خارجی که میرحسین موسوی گزینه مناسب آنها برای انقلاب مخملی است”، با این پیام به خاتمی که در صورت عدم انصراف از عدم شرکت در انتخابات، منتظر روزهای سخت و سختتر نیز باشد، تنها نمونه های محدود اما قابل تأملی از این تهاجم اند. تشخیص جانمایۀ این لحظه، که شاخص آن اشتراک موضع وسیع میان نیروهای اصلاح طلب و تحولخواه نسبت به انتخاباتی نمایشی است، و تلاش برای فراتر رفتن از این اشتراک در راستای الزامات تحول مسالمت آمیز و دموکراتیک جامعه ما، دارای اهمیت فوق العاده و حتی تاریخی است (۱). چه اهمیتی و چرا حتی تاریخی؟ پیش از پرداختن به این سؤال، باید تأکید کرد که انصراف اصلاح طلبان از شرکت در انتخابات، در هر حال تکمله ای بر آموخته های عموم نیروهای سیاسی ایران در کار سیاست ورزی به طور کلی و از جایگاه انتخابات در سیاست ورزی مسالمت آمیز و اصلاح طلبانه به طور خاص است. “تجربه انتخابات” می رفت که در سیاست ورزی مسلط ایرانی چنین جمعبندی گردد که “صندوق رای … بواقع باید “فصل الخطاب” همه اختلافات و منازعات و رقابتهای فکری و سیاسی در جامعه باشد. برای دستیابی به دموکراسی جز از راه صندوقهای رای نمی توان به پیش رفت… (۲)”. تجربه های پیشین از تحریم و عدم شرکت در انتخابات توسط بسیاری از نیروهای اپوزیسیون، بی پاسخ ماندن دعوت به تحریم و برعکس اخذ موضع شرکت فعال در انتخابات توسط مردم، به واقع اهمیت انتخابات را برای آن نیروهائی از اپوزیسیون که عدم شرکت در انتخابات برایشان امری بدیهی و پیشی نبوده، آشکار کرده است. اما ایراد جمعبندی مذکور این است که در مواجهه با انتخاباتی همچون انتخابات نهمین دورۀ مجلس شورای اسلامی، راه چندانی جز دوگانۀ “انتخابات و اردوکشی خیابانی” برایش متصور نیست. عدم شرکت اصلاح طلبان در انتخابات این جمعبندی را تصحیح و تکمیل می کند: توسل به اردوکشی خیابانی، نه در تقابل که در تکمیل انتخابات، گاه ضرور است. مهم درک رابطۀ تقریباً “سرراست و خطی” بین منفذها و مفرهای قانونی برای اصلاح وتحول با وزن قوای حاضر در میدان برای انجام اصلاحات است. محدودتر شدن انتخابات به عنوان منفذی قانونی برای اصلاح، تنها با موازنۀ مؤکد نیرو به نفع اصلاح می تواند پاسخ درخور یابد؛ نه الزاماً با اردوکشی خیابانی، اما ای بسا با اردوکشی خیابانی. دو دیگر این که تعیین موضع شرکت یا عدم شرکت در انتخابات موضوع اکیداً مشخصی برای سیاست ورزی است و بجاست که از حیطه های ایدئولوژیک، منطقی و برنامه ای سیاست ورزی به حیطۀ تحلیلی آن انتقال یابد. به سؤال پیش نهاده برگردم. لحظۀ حاضر دارای چه اهمیتی و چرا حتی تاریخی است؟ آیا انتخابات نهمین دورۀ مجلس شورای اسلامی و عدم شرکت اصلاح طلبان در آن بخودی خود یک لحظۀ تاریخی، مثلاً در سیاست ورزی اصلاح طلبانه از طریق انتخابات است؟ پاسخ پاره ای از کنشگران سیاسی به این سؤال، به تصریح یا به تلویح، یک آری تقریباً نامشروط بوده است. این پاسخ بر تغییر در مناسبات گرایشهای درون حاکمیت و واقعیت رانده شدن اصلاح طلبان از آن انگشت نهاده و از این رو فقدان یک نیروی اصلاح طلب در درون حاکمیت و بسته شدن راه های عبور چنین نیروئی به درون آن را پایانی بر سیاست اصلاح طلبانه از طریق انتخابات تلقی می کند. اما اولاً راندن اصلاح طلبان و سیاست اصلاح طلبی از درون حکومت مختصّ و محدود به دورۀ حاضر نبوده و هنوز نیز کمال نیافته است، ثانیاً چنان که فوقاً تصریح شد، محدودتر شدن منفذهای قانونی برای سیاست اصلاح تنها شکل دادن به توازن قوای مساعدتر را ایجاب می کند. هستند دیگر کنشگرانی که اهمیت لحظۀ حاضر را با امکان سازماندهی به یک تحریم گسترده و فعال توضیح می دهند. بی تردید، توفیق در این امر بی اهمیت نیست. اشتراک موجود اگر بتواند تحریم گسترده و فعالی را – گسترده به معنای اقنای اکثریت جامعه به پرهیز از رأی دادن، و فعال به معنای بخشیدن مضمون اثباتی و مشخص به تحریم – سازمان دهد و عیان سازد، خواهد توانست گامهای بلندی در پیشگیری از سیاستهای سرکوبگرانه داخلی، تنش زای خارجی و ویرانگر اقتصادی جمهوری اسلامی بردارد. با این حال امکان جمهوری اسلامی، چه برای جلب لایه هائی از مردم و چه برای تقلب و بزرگنمائیهای چندباره از “توفیق” انتخابات، می تواند این معنا از موفقیت و اهمیت را به بازی ای شکننده با هیئت حاکمه تبدیل کند. به نظر من اهمیت لحظۀ حاضر مقدمتاً به لحاظ امکانی که برای نیل به تفوقی تاکتیکی نسبت به حاکمیت در آن نهفته است، نیست؛ بلکه در مجالی است که این لحظه در اختیار نمایندگان سیاسی [بالفعل و بالقوه] دو نیروی اجتماعی قابل اعتنای جامعه ما، برای نگاهی واقعبینانه به یکدیگر قرار داده است: نیروهای اصلاح طلب و تحولخواه جامعه ما با دو مطالبه متفاوت نسبت به سکولاریسم در حاکمیت. در جریان اعتراضات پس از “انتخابات” دوره دهم ریاست جمهوری، و خاصه در راهپیمائی روز قدس سال ۱۳۸۸، ما شاهد این نگاه واقعبینانه در پایه های اجتماعی دو نیروی مورد نظر بودیم. حکایت روشن آن اعتراضات به قوت این بود که کلید تغییر دموکراتیک در جامعه ما در گرو پیوند این دونیرو است و نه چنان که از جنبش مشروطیت تا همین اخیر شاهد بوده ایم، در تقابل این دو. اهمیت لحظه حاضر نیز در این است که می تواند و بتواند این حکایت ملموس را تا سطح یک جمعبند ارتقاء بخشد. *** (۱) قطعاً یکی از کم اهمیت ترین نکات در ارتباط با اعلام عدم شرکت اصلاح طلبان در انتخابات این است که آنان از ترم “تحریم” برای بیان موضعشان بهره نگرفته اند. اما متأسفانه این کم اهمیت ترین نکته، در نزد پاره ای از کنشگران سیاسی چندان جلوه پررنگی داشته است که در واکنش شان نسبت به آن، واقعیت پراهمیتی چون تحقق وسیعترین اشتراک موضع نسبت به انتخابات در میان نیروهای اصلاح طلب و تحولخواه، زیر آواری از یک بحث اسکولاستیک در مورد “تحریم” یا “عدم شرکت” مدفون مانده است. (۲) گزیده من از نوشته ای از علی مزروعی، “انتخابات و اردوکشی خیابانی”، دوشنبه ۵ دی ۱۳۹۰، “کلمه”. عنوان این نوشته، یعنی “انتخابات و اردوکشی خیابانی” و تلقی ای که در آن از جایگاه انتخابات به دست داده می شود، برای بیان مقصود بسیار گویا اند.