تیغ انتقام جمهوری اسلامی، همچنان در حال درو جوانان عرب ایرانی است و دژخیمان حاکم، کماکان در حال فرود آوردن شمشیر دهشت افکنی بر گردن خلق محروم عرب. هم اکنون پنج هموطن عرب به نامهای محمد علی عموری، هاشم شعبانی، هادی راشدی، و دو برادر به نامهای مختار و جابر آلبوشه به جرم فعالیت سیاسی- فرهنگی در انتظار اجرای حکم اعدام نشسته اند. این در حالی است که از به جوخه اعدام سپرده شدن چهار نفر از فرزندان این مردم ستمکش توسط حکومت، بیش از چند هفته نمی گذرد. در جریان آن کشتار، جمهوری اسلامی سه برادر حیدریان را به نامهای عباس، جمشید وعبدالرحمن بهمراه علی نعامی شریفی بخاطر شرکت آنان در اعتراضات فروردین ۱۳۹۰ بگونه کینه توزانه ایی کشت و خانواده ها ی آنان و هزاران نفر ازمردم عرب را در سوگ مرگ این چهار جوان نشاند.
این اعدامهای نوبتی عربها درخوزستان، ادامه تروریسم دولتی جمهوری اسلامی در خیابانها و شکنجه گاهها و نیز کشتارها در میادین اعدام، طی همه دوران حاکمیت آن علیه فریاد گران معترض به تبعیض و سرکوب مردم عرب زبان است. سابقه این تیغ کشی ها و جوان کشی ها به اردیبهشت خونین سال ۱۳۵۸ بر می گردد که از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی بیش از سه ماه نگذشته بود. جمهوری اسلامی، سیاست مبتنی بر بگیر و ببند وحدزنی و قتل جوانان عرب را بیش از سی و چهارسال است که ادامه می دهد و هنوز هم و باز هم، لجوجانه بر این رفتار اصرار می ورزد. اما این سیاست، نه تنها قادر به کنترل خشم برخوردار از زمینه های عینی و ذهنی این مردمان نیست، که منشاء تولید هر چه بیشتر خشمی برحق در آنهاست. اینهمه دهشت افکنی حکومتیان جز خشم گسترده تر و کینه عمیق تر، جز تولید جسارت بیشترو رادیکالیسم فزون تر حاصل دیگری نداشته و نخواهد هم داشت. آدمکشان یقین کنند.
عرب زبانهای ما، ساکن زرخیز ترین و ثروت ساز ترین منطقه در ایران زمین اند، ولی در همانحال جزو فقیرترین و محرومترین مردمان این کشور. آنان مشمول بالا ترین نرخ بیسوادی و حامل عقب مانده ترین مناسبات اجتماعی در ایران هستند، و در عین حال رنجور از بی اعتنایی تاریخی دولتهای صاحب امکانات، طی نزدیک به یک سده گذشته برای کمک به رفع و دستکم تعدیل این درد ها. اکثریت قاطع روشنفکران و نخبگان این اقلیت ملی در ایران اگر در حبس و بند نباشند و از کشت و قتال جان بدر برده باشند، در مهاجرت و تبعید عمر می گذرانند. در این سالها، تبعیض و تحقیر ملی – فرهنگی، همواره همزاد و همراه عرب زبانان و عرب تباران در ایران بوده است. و پرسیدنی است که چنین حدی از ستم اجتماعی و ملی- فرهنگی چگونه می تواند از سوی جوانان زیرتبعیض و زور این مردمان، جوانان امروزینی که در مقیاس گسترده در معرض دانش و آگاهی قرارگرفته و زیست شان در پرتو دنیای فناوری اطلاعاتی و آگاهی از همه داده ها جریان دارد، به سکوت و تمکین بگذرد و بی پاسخ بماند و واکنش نیابد؟ خشم اعتراضی جوان عرب، زائیده خشن ترین نوع جوری است که بر وی می رود و همانا بر بستر نوع هستی غیر قابل تحمل اوست که جریان می یابد. او به چشم خود می بیند که هویت فرهنگی و ملی اش له می شود، موجودیت اش مورد تمسخر قرار می گیرد و هر کنش و واکنش اش با بدگمانی و خشونت پاسخ می یابد. او شاهد اینست که در”مملکت امام زمان”، زبان مادری او – زبان عربی- آنجا که به عنوان زبان دین و شرع مطرح است نه تنها مورد تکریم سوداگرایانه که الگوی تقلید تهوع آورقرار می گیرد و حتی به زبانهای رایج در این کشور تعرضهای نا لازم می کند، اما همین که می خواهد بطور طبیعی و حقوقی در مقام محمل فرهنگی وی برآمد کند و خلاقانه توسط نخبگان فرهنگی اش شکوفا شود، موجبات آزارو سرکوب او را فراهم میاورد. او می بیند که عرب بودن وی بجای آنکه به مثابه پل دوستی بین مردم ایران با مردمان کشورهای عربی منطقه – که امری است هم ناگزیر و هم مفید به سود همگان- فهمیده شود، بلکه نشانه “عامل” دولتهای عربی بودن وی جلوه می کند و بدینسان موجبات درد و رنج او می شود. چنین انسان تحت تبعیض و زیر فشاری، چرا و به کدام امید باید صبر پیشه کند و نخواهد که بپا خیزد؟ او چرا نباید دینامیت خشم شود؟ و حتی به فرض، نخواهد که اینجا و آنجا و بگونه ناخواسته و نیز نا پی برده به ورای قضایا و مناسبات و معادلات پیچیده سیاسی، با این یا آن جریان خارجی ارتباط نگیرد؟ آخراین چه خیال باطلی است که گویا می توان علت را رها ساخت و با کشتن و دار زدنها، متوهمانه مسئله را به اصطلاح حل شده تلقی کرد؟
واقعیت اینست که جمهوری اسلامی، با عرب زبانهای ایران مشکل مذهبی ندارد.عربهای ایران از نظر باورهای دینی به شاخه شیعی دین اسلام تعلق دارند؛ همانی که حکومت جمهوری اسلامی خود را نماینده شاخص آن معرفی می کند و بنام آن فرمان می راند. “مسئله”عرب زبانهای ایران، در مقوله معضل ستم ملی می گنجد که همانا یکی ازگرهی ترین چالشهای سیاسی و اجتماعی ایران است. همانی که میراث ناسیونالیسم بیمار گونه پهلوی ها است و ریشه در فهم ضد دمکراتیک و انحرافی بخش نه چندان کمی از ایرانیان دارد از فرایند تاریخی تشکیل دولت – ملت در ایران، که ناقص و کج تکوین پذیرفت. جمهوری اسلامی در این سیاست سراسر تبعیض و ادامه آن در شکل جنایت علیه عربهای هم وطن ما، به هیچ وجه بی شریک نیست. و مشکل مقدم، همین است. این شرکاء، اگرچه خود قربانیان حاکمیت استبداد مذهبی هستند ولی دریغا که جنایتهای حکومت را عمدتاً در بعد اعمال ولایت و دیکتاتوری کلاسیک توضیح می دهند و نه به تمامی در همه جهات آن از جمله در نمایندگی این حکومت دینی برای اعمال انواع تبعیضات از جمله تبعیضهای ملی- قومی، جنسیتی و فکری- فرهنگی در کشور. فهم این نکته، دارای اهمیت محوری است در مبارزه برای دمکراتیزه کردن حیات اجتماعی- فکری – سیاسی ایران، و نیز البته موجد مسئولیت ویژه در حوزه سیاست.
حد رشد یافتگی و بلوغ دمکراتیک یک دمکرات ایرانی را از جمله می باید در رهایی او از تنگ نظری ناسیونالیستی و البته از هر نوع آن سراغ گرفت. یک دمکرات فارس زبان آن هنگام می تواند مدعی ظرفیت بالای دمکراتیسم باشد که نه فقط علیه اعدام هموطن حق طلب عرب و کرد و بلوچ خویش طغیان کند و به اعتراض برخیزد، که با خواستهای ملی- فرهنگی بر حق آنان همراه شود. یک ایرانی، آنگاه می تواند آرزومند صادق در عمل امر صلح و شکوفایی در ایران باشد که در اندیشه و کردارش متعهد به «ایران از آن همه ایرانیان» بماند. و این به دست نخواهد آمد، مگر و از جمله در تامین برابر حقوقی همه شهروندان در ایران و رسمیت یابی همه هویت های ملی – قومی این سرزمین با همه حقوق متعلقه به آنان در ایران واحد و دمکراتیک.
امروز در این برهه عرب کشی و اصولاً حق کشی، آنچه که می تواند بمثابه وجدان دمکراتیک و بیدار ایرانی ثبت شود، همانا تجلی اعتراض روشنفکر ایرانی و در پی آن و در الهام از آن اعتراض گروههای اجتماعی ذینفع در دمکراسی است به هر نوع جنایت علیه آزادی، دمکراسی، حقوق بشر و تبعیض. جمهوری اسلامی آنگاه در این چرخاندن گردونه مرگ علیه جوان عرب و بطور کلی علیه حقوق برحق ملی همه مردمان مورد تبعیض ملی در کشور بکلی منزوی خواهد شد که با صف آرایی روشنفکر فارس زبان ایرانی در اعتراض فعال بر ضد سیاستهای عرب ستیز، کرد ستیز، ترک ستیز و بلوچ و ترکمن ستیز مواجه شود.
آیا در این برهه از اعدامهای نوبتی جوانان عرب، وجدان بیدار روشنفکر ایرانی او را به اعتراض گسترده علیه این گردونه مرگ رهنمون خواهد شد تا که اجرای احکام سراسر قساوت اعدام فعالان سیاسی- فرهنگی عربهای کشور ما با مانع و مقاومت در خور مواجه شود؟