آستانه و دامنه تحمل و تنوع، وضرورت دموکراسی
وحدت نظریه پردازانه و تنوع اقدام سیاست گذارانه
دولت (استیت) و حکومت (گاورنمنت)
روشنفکران نمیتوانند نقاد باشند چون اول واقعیت را کنار گذاشته اند تا روشنفکرشوند، بهمین دلیل “حکم” را مقدم نه بلکه جانشین خود واقعیت میانگارند- واینچنین توهم را به بیماری واگیردارتبدیل می کنند. ما به متفکرمحتاجیم و دیگ روشنفکری دهه هاست که برایمان سرریز کرده است. ارزش مصرف متفکراینستکه واقعیت راهمیشه مقدم برنقد قرار میدهد وبهمین دلیل ارزش مبادله اش در توان باز تولید واقعیتی جانشین برای واقعیت پیشین نقدش می باشد.
روشنفکرمحصول بلاواسطه تناقضات تداعی گرایانه وکنش وواکنشی لایه بیرونی ارتباطات وپدیده های جمعی است، درحالیکه متفکرمحصول ساختاریندی علت ومعلولی لایه زیرین (اقشار وطبقات) همین ارتباطات وپدیده ها می باشد که جمع را بعنوان اجتماع ادراک کرده وبروزنظریه پردازانه می دهد. موضوع روشنفکرجمع است و موضوع متفکراجتماع است. جمع واقعیت دیسکریت (اجزای بدون کل) میباشد واجتماع واقعیت کانکریت (کل با اجزاء) است.
بطریقی دیگر، روشنفکر کاونده (تجزیه گر) است، و متفکرسازنده (ترکیب گر) می باشد. درروشنفکر، اجزاء از محورمختصات (فریم آوریفرنس) برخوردارنمی باشند، وبهمین دلیل، تجربیات خالصی هستند بعنوان مواد اولیه تولید دانش واین مواد اولیه تجربیات بوسیله متفکردرمحور مختصات وارد شده وموجب تولید دانش می گردند، چیزیکه تداعی کنش وواکنشی لایه بیرونی را به ساختارعلت ومعلولی لایه زیرین تبدیل میکند- گروهبندی جامعه شناسانه را به ساختار طبقاتی تحویل می کند.
از سوی دیگر، تغییربعد تسلسلی پدیده ها به بعد منطقی عوامل، حاصل این روند درحوزه چیزیکه زمان مینامیم از جوانب دیگر تفاوت روشنفکر وکار روشنفکری با متفکر وکار متفکری می باشد.
روشنفکر پیوسته درجستجوی رهایی است در حوزه پدیده شناسی، ومتفکر درپی تحقق رهایی است درحوزه ساختارها. اولی درنظام مستقر شریک وتوجیه گر است، درحالیکه متفکردرنظام مستقر شریک تحول خواه می باشد. توازی وتلاقی این دو روند روشنفکری ومتفکری، هم ریشه درتلاطمات اجتماعی دارند وهم موجب آنها نیز می گردند.
درجوامع صنعتی، حکومت (گاورنمنت) بعنوان دستگاه اعمال اقتداردولت (استیت)، با ابزارمختلف، این توازی و تلاقی را مدیریت جذبی- ایجابی یا دفعی- سلبی میکند. حتا احزاب نیز مدیریت توازی وتلاقی برای حفظ انسجام درونی واستقراربیرونی را بکار میبرند وبه نسبت تناسب قوای روشنفکری یا متفکری وساختاربندی سازمانی، آستانه وبنابراین دامنه تحمل وتنوع دربین دوقطب مدارای ناهدفمند وبدون راهبرد تا هدف و راهبرد عقیدتی و اعتقادی شده درحرکت ویا نوسان قرار می گیرند. سخت و پیچیده ترین کاررهبری نیز درهمین جا تکلیف هم رهبری وهم سازماندهی- شکست یا موفقیت- اهداف وراهبردها را معین میکند – ولنگاری تا سرسختی اداره تشکیلات بروز این وضعیت میباشد که بترتیب پایه به عمر کوتاه کارآ، و یا عمر طولانی ناکارآ درتشکیلات می دهند.
واما درتعریف واژه یی “روشنفکر”، باید گفت که طبق معمول ترجمه های بسیاری دیگر، روشنفکر را در فارسی ما هم بعنوان ایلومینستی آن، که کم وبیش معادل عرفان (عرفانی) ماست بکاربرده ومصطلح کرده ایم (دل-پایه)، وهم بمعنی رشنالیستی آن که کم وبیش معادل حکیم، خردمند، بکاربرده ومصطلح کرده ایم (مغز-پایه). اما این هردو، آنچه که غرب در اصل از آنها درک کرده است، هم هستند وهم نیستند، باصطلاح حوزه معنایی (سمانتیک کمپ) آنها مخدوش شده اند. بە حتمال زیاد این نیز از مشکلاتی است که با صنعتی شدن ایران، واز مسیرستیزهای اجتماعی و تجربی رشد نیروهای تولیدی وتحول روابط و مناسبات این نیروها، به سروسامانی دقیق تروهم بومی شده خواهند رسید.
واما، این جوانب به یاری چه کار وادراکی ازواقعیت وتحولات اش درروند جاری ایران می یآیند.
شاید اگر بخواهیم به اشتیاق بسیاری – تاییدی یا تکذیبی- راجع به تحولات چند قرن اخیرکه شامل رنسانس موخر نیز میباشد، پاسخی داده باشیم – ازجمله تحولات اتحاد شوروی- باید گفت که تعاریف مارکسی ومارکسیستی، وهم لنینی و لنینیستی ازدولت (استیت) و حکومت (گاورنمنت)، بخصوص، وجمع وجامعه، نظریه وفلسفه، سیاست و قدرت (پاوور)، و زور (فرس) ازهمان ابتدا درمیانه قانونمندی عام تا مناسبت زمانه نادقیق وناروشن، وسردرگم بوده وهنوز مانده اند. ازیکسو هنوز جامعه صنعتی والبته هم سرمایه داری دوران طفولیت شان را میگذراندند، و هم تحولات بعدی موجب شتاباندن حوزه تبدیل تجربه به اندیشه شده وعملا بسیاری مناسبت های زمانه بسمت قانونمندیهای عام، وبسیاری قانونمندیهای عام بسمت مناسبت های زمانه برده شده ویاغلطیده اند.
چنین وضعیتی، درعمل وضروریات، به نوعی اسکولاستیسیسم نوظهور، حول محورهای تحولات اجتماعی، شده اند. این اسکولاستیسیسم ازتاروپود نقد وتولید تاریخ چشم پوشیده است وتنها نقش وگره و رنگهای قالی حیات انسانی را به موضوع بررسی وتحول اجتماعی تبدیل کرده است. اتحاد شوروی از این لبه وسمت پشتبام در غلطید و فروافتاد.