تلخنای بیست و نه فروردین ۵۴! شباهنگام شوم جنایت. کشتار ۹ دربند دست بسته به جرم فضیلت. فضیلت “نه!” گفتن به استبداد و ایستادن بر پیمان. ایستادگی و پایداری تا پای جان. شرف آزادیخواهی، برای شان آزادی.
روزی که دیکتاتور، در رذالت مطلق فرو رفت تا که توطئه استبداد خود فریب از جایگاه مردم فریب به نمایش درآید.
روزی که بیژن جزنی، آخرین برگ اثر سترگ “نبرد علیه دیکتاتوری” را با خون خویش نوشت؛ و در آن حسن ضیاء ظریفی دو دهه پیکار سراسر حقوقی خود علیه بی حقوقی را پروازی جاودانه داد.
روزی که لاله های تپه های اوین، سرخی خود را به شرم نشستند و خار بته های آن از خشم در خود پیچیدند آنگاه که دیدند چه سان عباس سورکی، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپان زاده، احمد جلیل افشار – این سروهای ایستاده بر سر باور به آزادی و داد، یک یک:
” در سواحل برخورد به زانو درآمدند،
بی آنکه به زانو درآیند؛
و مردند، بی که بمیرند!”
روز مانایی ۹ سرود خوان ضد استبداد: هفت فدایی حلق و دو مجاهد خلق- ذوالانوار و جوان خوشدل.
شبانگاه ۲۹ فروردین ۵۴، روزی است که جباریت، قهقهه مرگ سر داد تا که حقارت خویش را، در عظمتی کاذب قاب گیرد و زمان مرگ خویش را پس برد. اما، فقط سه سال و اندی زمان نیاز بود تا که خاک سست استبداد فرو بریزد و بی آینده گی و بد فرجامی دیکتاتوری دیگر بار چهره کند.
بیست و نه فروردین، تاریخ است و هنوز تاریخی زنده. هم دریغا تاریخ تکرار جنایت استبداد و هم اما شادا، که تاریخ تداوم نبرد علیه استبداد. و این بار، نبرد بر ضد ولایت به جای سلطنت؛ و اما کماکان، برای جمهوریت، جمهوریت بر پایه آزادی و دمکراسی. نیروی آزادی و داد، در حال نوشتن این تاریخ است تا که دمکراسی فرا رسد، و پا در ایران زمین سفت کند.
29 فروردین ماه ۱۳۹۲