مدرسه فمینیستی: خیلی پیش از دیدن چهرۀ ملاله – دختر جوان پاکستانی که برای دریافت حق آموزش همجنسانش حتی تا آستانه مرگ نیز کشیده شد و اهمیت آموزش دختران در کشورهای فقیر را از بلندگوی سازمان ملل فریاد کرد – در تصویرهای تلویزیونی و روزنامه ها، «ملاله» ها را در گوشه و کنار حاشیۀ شهرها و روستاهای کشور خودمان دیده بودم.
بیش از ده سال پیش، هنگام نوشتن پایان نامۀ کارشناسی ارشد با تعداد زیادی از آنها مصاحبه کردم و رنج تک تک آنها را از محرومیت تحصیلی از نزدیک حس کردم. در پایان دفاع از تزم یکی از استادان سوئدیم پرسید :«چه چیزی آنها را زنده نگه می دارد؟»
«امید» تنها صدایی بود که از میان بغض گلویم بیرون جهید. ملاله یوسف زی جهانی را به تکاپو انداخت. هر چند موضوع آموزش دختران در رأس فعالیت های جنبش های خودجوش مردمی است و هزاران فعال حقوق بشر جایی نیست که با تاکید به آن نپرداخته باشند، باز با این همه انگیزه ای تازه ایجاد کرد که یکبار دیگر به اهمیت آموزش دختران و کمبودهای آن پرداخته شود.
هیچ کدام از ارگانهای بین المللی مانند سازمان ملل و یونیسف آمارها یا گزارشهای معتبرو تمام عیاری از وضعیت تحصیلی و محرومیت تحصیلی دختران در ایران ندارند. اما هر دو نهاد به روند پیشرفت ایجاد مدارس برای کودکان وابسته به اقشار فقیر جامعۀ ایرانی امیدوارند و کم و بیش به آمارهای دولتی واکنش مثبت نشان می دهند.
مقامات ایرانی چه ارقامی در اختیار نهادهای بین المللی می گذارند و چه تضمینی به صحت آنها وجود دارد، از توان این نوشته خارج است. اما بهرحال می توانیم تا این اندازه شاد باشیم که موضوع آموزش های اولیۀ کودکان ایرانی به اجبار هم شده، جایی در بحثها و برنامه ریزیهای ارگانهای دولتی باز کرده است.
یونیسف در گزارش ۲۵ می ۲۰۱۲ خود استان سیستان و بلوچستان را به عنوان پایین ترین شاخص ثبت نام در مدارس ابتدایی در ایران اعلام کرد. دختران اولین قربانیان خانواده های فقیر را تشکیل می دهند که در شرایط بحرانی اقتصادی قادر نیستند به تحصیل بپردازند. بنا به همین گزارش در این سرزمین دورافتاده و با کمبود مدارس متوسطه، خانواده ها اجازه نمی دهند دخترانشان به مدارس دورتر راه پیدا کنند.
اختلافات جغرافیایی و جنسیتی در پوششی از نگرشهای سنتی دیر یا زود به موضوع سرنوشت سازی برای دختران این مرز و بوم تبدیل می شود.
همۀ این نارساییها در حالی است که طبق مصوبات جلسۀ ۷۶۴ شورای عالی آموزش و پرورش، ایران نه تنها به آموزش کودکان خود بها می دهد بلکه نگاهی جهانی دارد: «۵- پاسداری از حق تعلیم و تربیت کودکان جهان در دسترسی برابر به فرصتهای آموزشی بویژه دختران و کودکان روستایی».
یونیسف در سایت اطلاع رسانی خود در ایران می نویسد: «زنان و دختران در مناطق روستایی از همنوعان خود در شهرها عقب مانده اند.»
دسترسی به سیستم آموزشی یکی از جدی ترین چالش های پیش روی دختران در مناطق روستایی و حاشیۀ شهرهاست. بیش از ۴۰ درصد از دختران روستایی از دورۀ انتقال از ابتدایی به راهنمایی و سخت تر از آن انتقال به دوره های دبیرستان و مؤسسات حرفه ای محروم می شوند.
علیرغم محدودیتها، عدم اعتماد و عدم پذیرش فعالیت یونیسف در ایران، این نهاد عمدتا به یاری فعالان حقوق بشر همچنان تلاش می کند که توجه مسئولین را به تطبیق وضعیت آموزشی دختران در مناطق محروم با استانداردهای کشوری جلب کند. گزارشهای یونیسف در ایران از سالهای ۱۳۸۲ تا به امروز بیانگر کاهش مداوم در میزان اتمام دورۀ ابتدایی در گروه های سنی مختلف است. این گزارشها به عوامل موثری مانند کیفیت پایین امکانات آموزشی، مربیان بی تجربه، کمبود معلمان زن و وجود عقاید منفی نسبت به تحصیل دختران در اقشار فقیر و سنتی جامعه اشاره می کند.
طبق آمار سرشماری سال ۹۰ در ایران نرخ باسوادی زنان به حدود ۸۱ درصد رسیده است.
هر چند چنین اعداد و ارقامی هر خواننده ای را دلشاد می کند و خبر از کاهش تبعیض های جنسیتی در حوزه آموزش می دهد اما ماجرا به اینجا ختم نمی شود. بخش قابل توجهی از این رقم مربوط به دختران جوانی است که با سوادی در حد آموزش ابتدایی ارزیابی شده اند.
دخترانی که به هر دلیل از آموزش محروم می مانند، به دلیل عدم امکان تجربه اندوزی و یادگیری حرفه ای به اجبار به کارهای ساده و غیر تخصصی رو می آورند. در واقع در یک برگشت تاریخی شکوه و جلال ۸۱ درصد را بی اعتبار می کنند.
در گزارش مفصلی بنام «تحولات شاخص های حوزه زنان و آموزش دختران در ایران ۱۳۷۵-۱۳۸۵» از انتشارات دفتر مطالعات اجتماعی مجلس شورای اسلامی، دی ماه ۱۳۸۶ می خوانیم: «… در حال حاضر در پایه سوم راهنمایی (۱۳ ساله) ۶۴.۳۲ درصد دختران ( برابر ۶۹.۸۴ پسران) تحت پوشش خدمات آموزشی قرار دارند و مابقی به دلایل مختلف مشغول به تحصیل نیستند.» (صفحه ۵۲).
به عبارت دیگر حدود ۳۶ درصد از دختران حدود ۱۳ سال که جزء آمار با سوادها حساب می شوند، از سن سیزده سالگی از آمارهای رسمی کشور محو می شوند. کجا هستند چه می کنند و چه کسی صدایشان را می شنود؟
در پاسخ به این سؤال که چرا دختران از تحصیل محروم می شوند، محققین می گویند چندین فاکتور اساسی باعث محرومیت ناخواسته دختران و پسران از تحصیل می شود:
– ۱. فقر و محرومیت اقتصادی
– ۲. عدم وجود امکانات و فضای آموزشی
– ۳. پذیرش محرومیت آنها از جانب بزرگترها و همراهی نکردن با آنان برای احقاق حقوقشان
– ۴. فقر فرهنگی خانواده و پایبندی به سنتهای گذشته
– ۵. تبعیض جنسیتی
– ۶. زندگی در مناطق محروم و محدودیتهای اجتماعی ناشی از روابط اینگونه جامعه ها
– ۷. تأمین نیاز مالی و کارهای مربوط به خانواده
– ۸. جذب در گروه کار کودکان
– ۹. بزرگسالی زودرس و تحمیل ضوابط آن. در دختران به شکل ازدواج های زودرس تبلور پیدا می کند.
– ۱۰. …
محرومیت دختران از تحصیل مشکل جهانی است که پاره ای از کشورها در تشریک مساعی و تبادل تجارب و آموزه های خود در حال کاهش آن هستند. سرنوشت کودکان محروم از تحصیل کشور ما نیز تا زمانی که با جنبش جهانی که برای از بین بردن این معضل انسانی شکل گرفته است، پیوند نخورده باید منتظر باشیم که حقایق زندگی و رنج این محرومین همچنان در پردۀ ابهام باقی بماند.