آقای بیات، ارزیابی کلی شما از امضای توافقنامهی ژنو چیست؟
به مصداق مثل “هر جا جلوی ضرر را بگیری سود”، است در وهله اول شهروندان ایران از این توافق سود میبرند. با توجه به اینکه برنامهی هستهای ایران تا کنون میلیاردها شاید در ابعاد صد میلیارد دلار، چه مستقیماً و چه به لحاظ سیاسی، هزینه ایجاد کرده، و این هزینه ادامه خواهد یافت، اینکه در یک لحظهای از این جلوگیری شود، خود یک سود محسوب می شود. این سودی که شهروندان ایران میبرند.
برای حاکمیت جمهوری اسلامی هم به لحاظی، دستکم به لحاظ ظاهر، سودی در بر دارد که توانسته با حفظ صورت و حفظ آبرو، از اینکه از خط قرمزش تجاوز بشود جلوگیری کند. و آن اینکه در پایان توافقنامهی نهایی، اجازهی غنیسازی به ایران داده خواهد شد. منتها اگر به کُنه مطلب بخواهیم نگاه کنیم، شکست یزرگی است برای جمهوری اسلامی. از این لحاظ که برنامهای که این اندازه رویش تبلیغ کرده بود و سالهای متمادی این همه هزینه در آن انجام داده بود، به سر نوشتی مبتلا شده که از قبل قابل پیشبینی بود. از این نقطهنظر، به لحاظ ظاهری، به سود جمهوری اسلامی است، ولی به لحاظ عمقی نه.
برای جهان هم مفید است؛ از این لحاظ که از یک جنگ و آشوب توأم با آن جلوگیری میکند و برای غرب هم از این لحاظ مفید و حائز اهمیت است که از یک طرف خطراتی را که برای برنامهی هستهای ایران متصور بود، تخفیف میدهد و یا از بین میبرد. از طرف دیگر به طور بلقوه میتواند باعث این شود که دولت جمهوری اسلامی یا کشور ایران از یک مزاحم به یک نیروی همکار و یک نیروی سازنده در خاورمیانه تبدیل شود.
تاثیرات کوتاهمدت و بلندمدت این توافقنامه را بر شرایط اقتصادی کشور چگونه میبینید؟ آیا این توافق میتواند زمینهای برای بازگشایی فضای سیاسی کشور باشد؟ یا وضع فعلی ادامه خواهد یافت؟
اثر کوتاهمدت آن این خواهد بود که به لحاظ وضعیت روزمرهی زندگی مردم مثلا کمبود مایحتاج اولیه مانند دارو و شاید پارهای مواد غذایی، اندک گشایشی فراهم میشود و از جنبه دیگر، این توافق کوتاه مدت بلاواسطه به لحاظ روانی، روی کنشگران اقتصادی ایران که به خاطر نامعلوم بودن وضع، از فعالیتهای اقتصادی چشم پوشیده بودند، اثر میگذارد و میتواند محرکی باشد برای فعالیت مجدد آنان در عرصهی اقتصادی. منتها این اثر کوتاهمدت بخش بزرگ آن نیست. به نظر من، اگر این توافق موقت به یک توافق همهجانبهی نهایی بیانجامد، اثرات بزرگ اقتصادی میانمدت و بلندمدت خواهد داشت. از جمله، میتوان تصور کرد که برای ایران درها به سوی بخش بزرگی از جامعهی پیشرفتهی جهانی امروز -که غرب باشد- باز خواهد شد و این، به شرط آنکه دولت کآرایی سر کار باشد، زمینهای خواهد بود برای پیشرفت سریع اقتصاد کشور و پیوستن به بازار جهانی.
در مورد بازگشایی سیاسی باید نگاه کرد که آیا آقای روحانی تکیهگاه خودش را بیشتر مردم ایران میداند یا اینکه بیشتر سعی میکند با رهبری نظام کنار بیاید؛ اینجا منظور این نیست که کلاً از یکی به نفع دیگری صرف نظر کند، صحبت بر سر این است که تکیه بیشتر بر روی کدام طرف باشد. در آن صورت طبیعتاً باز شدن فضای اقتصادی، باز شدن روابط با دنیا، میتواند کمک کند به آنکه در داخل کشور نیز شرایط سیاسی باز شود. اگر دولت جمهوری اسلامی متوجه این اصل بشود که بدون بازگشایی فضای سیاسی، بهطور دراز مدت نمیشود پیشرفت اقتصادی پاینده داشت، طبیعتاً باید به بازگشایی نیز بپردازد. منتها این قطعی نیست و تا حدودی هم نقش غرب در اینجا مهم است که آیا فقط اکتفا بکنند به اینکه دولت جمهوری اسلامی روی برنامه هستهای کوتاه آمده یا ارزشی هم برای وضعیت حقوق بشر و وضعیت دمکراسی در ایران قائل بشوند یا نه. البته این نقش اساسی را ندارد بلکه نقش اساسی را فعل وانفعالات داخل کشور خواهند داشت.
توافق ژنو، یک توافق شش ماهه است. به نظر شما، این توافق پایدار خواهد ماند؟ چه عواملی میتوانند در تبدیل این توافقنامه به یک توافقنامهی دائمی نقش داشته باشند و چه عواملی میتوانند این مسیر را با مشکل و یا حتی شکست مواجه کنند؟ نقش افراطیهای دو طرف در این زمینه را چگونه میبینید؟
قضاوت در مورد این مسئله واقعا مشکل است. من خوشبینام که توافق پایدار خواهد ماند. از آنجا که میبینیم طرفین ارادهی سیاسی برای توافق تا کنون داشتند و امید این است که این ارادهی سیاسی استمرار پیدا کند. اما اینکه چه فعل وانفعالاتی در داخل این کشورها -در داخل ایران و در داخل طرف مقابل یعنی در داخل امریکا- صورت بگیرد، همچنین نقش اسرائیل و نقش متحدین عربی آمریکا مثل عربستان سعودی، همه نقش بازی میکنند. که از قبل دقیقاً قابل پیشبینی هم نیستند.
اگر فرض را بر این بگذاریم که دولت جمهوری اسلامی، از یک طرف، واقعاً به این عهدهایی که بسته وفادار بماند و این موافقتنامه را اجرا بکند و از یک طرف دیگر مسیر تفاهم با امریکا را بپیماید، در آن صورت شانس اینکه این موافقتنامهی شش ماهه به یک موافقتنامهی دائمی تبدیل شود، بزرگ است. باید توجه داشته باشیم که مشکل ایران با غرب، تنها مشکل هستهای نیست، بلکه مشکلات بزرگ سیاسی دیگری نیز هست که اندکی از آنها را در بالا بر شمردم. یکی از آنها نقش همراه با مزاحمت جمهوری اسلامی در منطقه است. تغییر چنین نقشی فقط در چاچوب یک توافقنامهی همگانی، اول با ایالات متحدهی آمریکا ممکن است. یعنی میتوان در یک بستهی پیشنهادی با امریکا به تفاهم رسید و ضمانت اجرا هم خواهد داشت. از این نقطه نظر مسئلهی گفتگوی مستقیم با امریکا نقش اساسی پیدا خواهد کرد. اگر چنین اتفاقی بیافتد، نقش کشورهایی مثل اسرائیل نقش شخصیت هایی مثل نتانیاهو، نقش عربستان سعودی و یا کسانی که در خود امریکا مقاومت میکنند بهشدت کاهش خواهد یافت.
در دو طرف مناقشه، افراطگرایانی وجود دارند که میخواهند از این تفاهم جلوگیری کنند:
در داخل ایران افراط گرایان، بخش قابل توجهی از حاکمیت جمهوری اسلامی است که در اثر تفاهم با امریکا دو چیز را از دست میدهد: یکی هویت ایدئولوژیک اوست که تاکنون دشمنی با امریکا تشکیل میداده، و دیگری هم راندهایی –راندهای اقتصادی- است که در دورو بر این دشمنی، برای محافل با نفوذی در ایران ایجاد شده است. در اثر این تفاهم، اینها از بین میروند.
در خارج از ایران نیز آقای نتانیاهو از دو جهت علاقهمند به حفظ وضع موجود است؛ یکی به این دلیل که دنیا را از مشکل بزرگ اسرائیل در رفتارش با مردم فلسطین منحرف کند و دیگر اینکه با حفظ شبح ایران، پشتیبانی شهروندان اسرائیل را برای خود جذب بکند. فزون بر این هم عربستان سعودی و محافلی در امریکا، نه تنها به خاطر پشتیبانی از اسرائیل، بلکه به این دلیل که در وجود شبح ایران، به ابعادی که اطلاع دارید، اسلحه به منطقه بفروشند، خواهان حفظ وضع موجود هستند.
———————
*دکتر بهروز بیات: کارشناس فیزیک هستهای که به عنوان کارشناس مستقل با آژانس بینالمللی انرژی هستهای نیز همکاریهایی داشته است.