اولین بار هر کدام از این سه اثر را کی و در کدام موقعیت از حیات سیاسیتان نسبت به سازمان خواندید؟
من برای اولین بار نوشته “رد تئوری بقاء و ضرورت مبارزه مسلحانه” امیر پرویز پویان را در بهار سال ١٣۴٩ خواندم. این نوشته در چهار چوب مباحثات مربوط به چه باید کردی بود که در شرایط خفقان سیاسی حکومت محمدرضا شاه برای تشکیل حزب طبقه کارگر در گروه پویان- مفتاحی- احمدزاده مطرح شده بود. ما سه نفر بودیم که به صورت یک هسته تشکیلاتی در پائیز سال ۴۶ از طریق عباس مفتاحی به عضویت گروه در آمده بودیم. زنده یاد احمد فرهودی، رحیم کریمیان و من از اواسط سال ۴٧ با تهیه یک خانه امن در شهر ساری وظیفه تایپ بخش بزرگی از ترجمهها و نوشتهها و مقالات دستنوشتهها و برخی از مقالات نشریه درون گروهی را بر عهده داشتیم. در آن سالها امکانات تکثیر بسیار محدود بود و در عین حال توسط ساواک کنترل میشد. عباس مفتاحی دائماً سفارش میکرد نباید هیچ دستنوشتهای با خود داشته باشیم هر دستنوشتهای برای ساواک به منزله اسنادی هستند که در صورت لو رفتن ضربات جدی به گروه وارد خواهد کرد. ما واقعاً بخش عمده وقتمان را پس از برگشت از کار (ما هر سه نفر از دو سال پیش کارمند اداره دارائی بودیم) در دو زمینه گذاشته بودیم، یکی مربوط به بررسی و تحلیل میدانی شرایط اقتصادی و اجتماعی روستاهای اطراف شهر ساری پس از اصلاحات ارضی و دیگری تایپ کردن دستنوشتهها در خانه امن ما! در آن خانه ما همواره به نوبت مشغول تایپ بودیم. با ماشینی بودن تایپ در آن سال و کپیه کردن حدود ده نسخه روی کاغذهای نازک و روخوانی و اصلاح اشتباهات و غیره، کار ما بسیار دشوار و وقتگیر بود. طبیعی بود که ما همه نوشتهها را میخواندیم و با هم بحث میکردیم و هر بار که عباس به ساری میآمد مسائل خودمان را با وی در میان میگذاشتیم.
در بهار سال ۴٩ و شاید از یکی دو ماه پیش از آن، دست نوشتههای کوتاه حاوی تحلیلها و پیشنهادات مختلف راجع به چگونگی ادامه فعالیت گروه هم برای مطالعه ما و هم برای تایپ کردن به دستمان میرسید. جزوه پویان هم در بین آنها بود. اما آن مقاله چیز دیگری بود. البته هیچ یک از نوشتهها نام نداشتند و گاهاً زیر برخی از آنها نام کوچک مستعار دیده میشد. نوشته پویان هم امضاء نداشت. بحث ما پیرامون این نوشته متمرکز شد. ما نوشته را منسجم و نویسنده آن را رفیقی هوشیار و با دانش و توان ادبی و هنری میدیدیم. پیشتر مقاله “خشمگین از امپریالیسم و ترسان از انقلاب” را تایپ زده بودیم و با قلم شیوا و موشکافانه نویسنده آن مقاله سابقه ذهنی داشتیم. با مطالعه دست نوشته “رد تئوری بقاء” از این که در گروه ما چنین رفقائی هستند که با عباراتی فصیح و گویا و با شوری مطلوب، مسائل جنبش و فعالیت انقلابیون را مورد بحث و بررسی قرار میدهند به خود بالیدیم.
البته ما با مباحث آن چندان بیگانه نبودیم و در واقع در هر دیدار، عباس مفتاحی همین مسائل را که پویان به طور منجز و جمعبندی شده به رشته تحریر در آورده بود در میان میگذاشت و ما پیرامون آن بحث و گفتگوی جمعی داشتیم. تنها موضوعی که در نوشته پویان نظرمان را جلب کرده بود مربوط به وجود نیروها یا گروههای مارکسیستی بود که بقاء و دوام خود را در بیعملی مطلق خلاصه کرده بودند. از عباس در این باره پرسیدیم آیا واقعاً چنین گروه یا مبارزانی هم وجود دارند؟ وی در پاسخ گفت که خود نویسنده با کسی آشنائی و گفتگو داشته که در پشت سر آن یک گروه مارکسیستی ـ لنینیستی با چنین نظر و روشی به موجودیت بی اثر خود ادامه میدهند. بعدها در زندان قصر تهران عده زیادی از اعضای یک سازمان کمونیستی به نام “سازمان کارگران انقلابی ایران” مشهور به “ساکا” دیدم که معلوم شد منظور جزوه “رد تئوری بقاء” این سازمان بوده است.
به هر حال ما در آن زمان با توجه به مجموعه شناختها و روحیات انقلابی و شورشیمان تشنه چنین جمعبندی برای ادامه مبارزه بودیم. نزدیک به سه سال بود که گروه ما فعالیت خود را آغاز کرده بود. ما سه نفر در سال ۴٨، یکبار تحلیلهای اقتصادی اجتماعی خودمان را به صورت یک نوشته نسبتاً مفصل به عباس داده بودیم. به سفارش او قرار شد که ما مجدداً روی آن بیشتر و گستردهتر کار کنیم. ما عملاً مشغول تایپ و هم تکمیل تحلیل اقتصادی بودیم در عین حال با دقت بحثهای جاری در گروه را دنبال میکردیم.
نوشته پویان موجب وجد و خوشحالی ما شده بود. تا آن زمان گروه ما در روند هموار کردن راه تشکیل حزب طبقه کارگر قرار داشت و مضمون اصلی بحثهای جاری در گروه اساساً پاسخ به همین موضوع بود. از نظر ما نوشته پویان ضرورت در پیش گرفتن مبارزه مسلحانه را که با شرایط دیکتاتوری حاکم بر کشورمانمان همخوانی داشت نشان میداد. این که برای تشکیل حزب طبقه کارگر از این روش و شیوه مبارزاتی باید استفاده کرد.
البته در آن زمان درک خودم از مبارزه مسلحانه به طور عملی “تبلیغ مسلحانه” بود. من گمان میکردم تنها با تبلیغ مسلحانه میتوان قدرقدرتی ساواک و رژیم شاه را شکست. تنها با تبلیغ مسلحانه میتوان بنبست موجود در صحنه سیاسی کشور را باز کرد و راه ارتباط با کارگران و جنبش طبقه کارگر را همواره ساخت. خلاصه این که ما از نوشته پویان کاملاً استقبال کردیم و عملاً بر آمادگی روحی و عاطفی خود برای شروع مبارزه مسلحانه افزودیم.
برداشت شما از مفاد آن ها چه بود و به چه پیوند فکری بین شما با ایدههای منعکس در آنها منجر شد؟
بحث پیرامون مقاله “رد تئوری بقاء” پویان به پایان نرسیده بود که در اوائل شهریور ١٣۴٩، یک روز عباس مفتاحی به ساری آمد. ما همیشه عباس را مخفیانه ملاقات میکردیم. او مقالهای مفصل ولی تایپ شده و طبق معمول بدون نام نویسنده به همراه داشت که عنوان آن “مبارزه مسلحانه هم استراتژی، هم تاکتیک” بود. میگفت قبل از آمدن از تهران، تازه تمام و تایپ شده و به علت تعداد اندک نسخههای آن باید با خود ببرد. به خاطر دارم که در آن جلسه احمد فرهودی به دلیلی که یادم نیست حضور نداشت. عباس مقاله را یک نفس برای من و رحیم خواند. یادم هست که به علت طولانی بودن و کمبود وقت فرصت نشد آن را تمام کند!
به این شکل من اولین بار با این نوشته روبرو شدم. در آن زمان عباس مفتاحی با معلومات گستردهاش در همه زمینههای نظری و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و تاریخی و با دارا بودن اراده و عزم بسیار قوی و روحیه منعطف و اخلاق فروتنانه راهنمای فکری و در واقع سمبل ما بود. او تابلوی گروه ما بود چون غیر از او با هیچیک از اعضای دیگر گروه آشنا نبودیم. پس از مقاله “رد تئوری بقاء” حالا ما با نوشته رفیق دیگری روبرو شدیم که به مراتب وسیعتر و عمیقتر مسائل مهم جنبش را مورد بحث و بررسی قرار داده و جسورانه راه حل مشخصی به همه مبارزان مارکسیست- لنینیست ارائه کرده بود. این مساله ما را خوشحالتر و امیدوارتر کرد.
به هر حال ما فرصتی برای مطالعه با حوصله و با دقت نداشتیم. عباس آن را با خود برد. این مقاله برای ما جالب و حاوی محتویات گستردهای بود و به بسیاری از مسائل و بحثهای درون گروهی ما پاسخ میداد و ما جداً نیاز داشتیم آن را با تأمل و تعمق بخوانیم. عباس چند بار گفت که حالا دیگر چه میگویند؟ پرسیدیم منظور چه کسانی است؟ گفت برخی گروهها و نیروهای انقلابی که در کاربرد مبارزه مسلحانه شک دارند و یا مخالفت میکنند! ما فهمیدیم که این مقاله دیگر درون گروهی نیست و حتماً انتشار بیرونی خواهد یافت.
من و رحیم کریمیان ضمن آن که جذب استدلالات و مباحث نوشته شده بودیم و به ویژه خوشحالی عباس و دفاع کامل او بر روی ما تأثیر محسوسی گذاشته بود با این حال در مورد یک مساله محوری دچار مشکل شده بودیم. پرسیدیم تکلیف تشکیل حزب طبقه کارگر چه میشود؟ ما که طی این سالها دائماً در یافتن راه واقعی تشکیل حزب تلاش میکردیم و جزوه “رد تئوری بقاء” آن را به ما نشان داده حالا با این نوشته تکلیف حزب چه میشود. در این نوشته که اصلاً حزب طبقه کارگر به فاکتوری فرعی و حتا غیر لازم تبدیل شده و تشکیل آن عملاً موکول به بعد از کسب قدرت سیاسی شده است؟ یادآوری میکنم که ما در آن سالها حزب توده را اصلاً حزب طبقه کارگر نمیشناختیم و به شدت با آن مخالف بودیم. از این رو بخش اصلی کوششهای “گروه” صرف هموار کردن مشکلات تشکیل حزب شده بود. اما اینک در عرض چند ماه ضرورت وجود حزب طبقه کارگر به زیر سئوآل رفته و جای آن را “مبارزه مسلحانه” گرفت! ما تا آن زمان به طور کلی به مبارزه مسلحانه معتقد بودیم و آن را برای شکستن قدرت سیاسی طبقاتی اجتناب ناپذیر میدانستیم. اما آن را به عنوان یک هدف استراتژیکی و با شرکت وسیع تودهها در یک قیام عمومی در نظر داشتیم.
عباس میگفت مساله تشکیل حزب پیش از پیروزی انقلاب ضرورتی حتمی ندارد چون مبارزه مسلحانه، نقش بسیجگر حزب طبقه کارگر را دارد. نکتهای که عباس تأکید میکرد این بود که در جزوه “رد تئوری بقاء” مبارزه مسلحانه به صورت یک تاکتیک برای گشودن مشکلات تشکیل حزب طبقه کارگر مطرح شده است. ولی نوشته “مبارزه مسلحانه هم استراتژی، هم تاکتیک” مشکلات و موانع را مرتفع و راه وقوع انقلاب را هموار میکند. استدلال مرکزی این بود که شرایط عینی انقلاب فراهم است هر چند نمود آن به شکلی کلاسیک در کشورمان مشاهده نمیشود. بنا بر این هدف مبارزه مسلحانه نه تشکیل حزب طبقه کارگر بلکه هموار کردن راه انقلاب و تحقق استراتژی مبارزه مسلحانه است از این رو مبارزه مسلحانه هم استراتژی ما است و هم تاکتیک ما!
ما با این سئوآل و پاسخ دیگر هیچ کار مجزائی پیرامون این بحث نکردیم. چون عباس فرصت نکرد که نوشته را بار دیگر برایمان بیاورد. در ضمن در همان جلسه عباس گفته بود که احمد فرهودی باید خود را برای مخفی شدن هر چه زودتر آماده کند. ما پیام عباس را به احمد دادیم و او نیز مقدمات مخفی شدن را به بهانه یافتن شغلی تازه، ساری را ظاهراً به مقصد اصفهان برای همیشه ترک و به تهران رفت. وی عضو اولین تیم عملیاتی گروه ما بود که در کنار کاظم سلاحی، حمید توکلی، احمد زیبرم عمل بانک ونک را در دهم مهر سال ۴٩ انجام دادند.
روند تحولات فکری و عاطفی گروه سیاسی ما در پذیرش مشی مبارزه مسلحانه چنان با سرعت و شتاب دنبال شد که دیگر برای سوآل و جوابهائی از این دست مجالی باقی نمانده بود. سیل به راه افتاده بود و دیگر جای مکث و تأمل و حساب و کتاب و ماندن نبود.
هر یک از آنها چه زمانی و از چه زاویهائی برای شما زیر ذرهبین نقد قرار گرفت؟
یکی دو هفته بعد از دیدار با مفتاحی من و رحیم کریمیان موقتاً برای دیدن یک دوره سه ماهه ضمن کار به تهران رفتیم. بعد از عمل بانک ونک، شهربانی تهران به ما مشکوک شد و به زیر بازجوئی کشید اما به دلیل فقدان هیچ مدرکی ما را بازداشت نکردند. دو هفته بعد یک شب ما را در شهربانی مرکز نگهداشتند اما این بار نیز ما را نتوانستند بازداشت کنند. در نهایت شهربانی ما را آزاد گذاشت تا مخفیانه کنترل و مراقبت کند.
از طرف دیگر احمد فرهودی که شرکت وی در بانک ونک کشف شده بود مخفی و چندی بعد به گروه سیاهکل تحویل داده شد. این اولین اقدام عملی در راه وحدت دو گروه (گروه پویان- احمدزاد- مفتاحی و گروه رفقا حمید اشرف و غفور حسنپور و صفائی فراهانی و…) و ایجاد (سازمان) “چریکهای فدائی خلق” در اواخر فروردین سال ١٣۵٠ بود.
احمد فرهودی در چهارم اسفند ۴٩، پس از آن که درگیریهای مسلحانه سیاهکل زخمی شده بود در جنگلهای سیاهکل دستگیر شد. رحیم و من را در همان روز در ساری و بهشتر بازداشت کرده و به اوین بردند اما سه ماه بعد ما را آزاد کردند. در پی دیداری که با عباس مفتاحی در شهر بابل داشتیم او قراری برای مخفی شدن ما تعیین کرد اما در عمل تماس حاصل نشد. پس از بازداشت عباس مفتاحی، ما را هم در دهم شهریور سال ۵٠ بازداشت و هر کدام را به ده سال حبس محکوم کردند.
در زندان مشهد برخی از نوشتههای بیژن جزنی از جمله مشهورترین آن “چگونه مبارزه مسلحانه تودهای میشود” به دست ما رسید. من پس از مطالعه آن نوشتهها به دانش و معلومات گسترده و به توانائی تجربی و سیاسی و بینشی بیژن جزنی پی بردم. در همان زمان متوجه شدم که او از تجربه و نگاه متفاوتی به مساله مبارزه مسلحانه مینگرد. تجربه و نگاهی که در گروه ما وجود نداشت. تجربه فعالیت تودهای و اجتماعی جزنی در سالهائی به دست آمده بود که جنبش اجتماعی و اعتراضی در جامعه کم و بیش وجود داشت. اما گروه ما هم جوانتر بود و هم در دورهای شکل گرفته بود که دیگر از جنبش تودهای و از نقش و آثار محرکه آن عملاً خبری نبود. دیکتاتوری فردی محمدرضا شاهی بر شرایط سیاسی و اجتماعی کشور چنان سایه سنگینی انداخته بود که از نظر گروه ما نه تنها همه راههای سیاسی بالفعل اعتراضات تودهای مسدود شده بود بلکه برای شرایط کمی تغییریافته دیکتاتوری نیز هیچ پیشبینی و ظرفیت بالقوهای برای فعالیت در نظر گرفته نشد. تصور ما این بود که تنها و تنها مبارزه مسلحانه است که میتواند این دیکتاتوری را بشکند و انرژی عظیم تودهها را به میدان مبارزه جاری سازد. اما در نقطه نظرات بیژن جزنی مسائل تا حدود زیادی متفاوت بود. او تجربه تحولات اجتماعی را چه در تئوری و چه عملی در نظر داشت. او در زندان تجربه شروع موجوار مبارزه چریکی را مورد بررسی قرار داد و توانست کمبودها و نارسائیهای نظری آن را به نقد و اصلاح بکشاند. آمادگی شرایط عینی انقلاب را نادرست میدانست.
او فعالیتهای صنفی و صنفی- سیاسی را تا سطح نقش و عملکرد مبارزه مسلحانه در تشکل و بسیج تودهای ارج میگذاشت. او مبارزه مسلحانه را بدون چنین فعالیتهائی ناکارآمد میدانست.
برای من به زیر سوآل رفتن دو کتاب پویان و احمدزاده، به طور اصولی مطرح نبود. در زندان مشهد برای خودمان این وظیفه را قائل نبودیم که در باره مبارزه مسلحانه که در بیرون از زندان جریان داشت نظر و تحلیل انتقادی بدهیم. لذا بر همان نظرات سابق خود با مختصر تعدیلهائی تا آستانه انقلاب باقی ماندم. در ماههای پس از تجربه انقلاب بهمن، من به طور کلی از چنین نظراتی فاصله گرفتم و آنها را محصول تلاش و کنکاشهای فکری و عملی نسلی از نخبگان جان بر کف چپ انقلابی ایران در شرایط ویژه ملی و بینالمللی دهه پایانی رژیم شاه میدانستم.
نگاه امروزین شما به آنها چیست و ارزیابیتان از جایگاه تاریخی آنها و نویسندگانشان کدام؟
هر نوشته و نظریهای با بستر زایش و رویش و بالندگی آن مورد سنجش قرار میگیرد. آن شرایط و آن ویژهگیهای نزدیک به دو دهه پایانی رژیم شاه و توازن قوای جهانی و شرایط و اوضاع بینالمللی در آن سالها به گذشته تعلق دارند. نمیتوان در زمان متوقف شد و چشمان خود را بر حقایق و وقایع عظیمی که هم در صحنه ملی در کشورمان رخ داده و هم در عرصه بینالمللی شاهد آن بودهایم ببندیم. مسائل استراتژی و تاکتیکهای مبارزاتی در دل شرایط متغییر سیاسی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و تجربی شکل میگیرند و طبعاً نسخه ثابت متافیزیکی برای همه شرایط واقعی نیستند.
بحثها و استدلالات نظری و سیاسی نویسندگان کتابهای مزبور، جزو جدائیناپذیر تلاش در راه رهائی و آزادگی ملت ایران است. آنان در شرایطی به تدوین چنین آثاری دست زدند که دیکتاتوری محمدرضاشاهی امان مبارزان انقلابی را بریده و تمام راههای مسالمتآمیز فعالیت و مبارزه مستقل را به روی آنان بسته بود. آنان به فضای باز سیاسی حتا ناقص احتیاج داشتند تا انرژی و دانش و توانائی خود را نه تنها برای بخش کوچکی از انقلابیون بلکه برای توده وسیع ملت ایران در راه رهائی از استبداد و استثمار به کار گیرند. جان و روح کتابها و سایر نوشتههائی که از دیگر رهبران و کادرهای فدائی به جا مانده سرشار از شور و شوق و میهندوستی و آزادگی است و خودشان و بسیاری دیگر که چیزی ننوشتند یا از آنان نوشتهای به جا نمانده نمونه و نمادی از روحیه فداکاری و جانفشانی در راه رهائی خلق ایران بوده است. اینها نمایندگان نسلی جان بر کف بودند که با تمام وجود خود به راه و آرمانهای خود عشق میورزیدند. آنان شورشیان آرمانخواهی بودند که نه به فکر خود بلکه به هممیهنان خود میاندیشیدند و برای رهائی و رفاه آنان زندگی خود را فدا میکردند.
باید اضافه کنم شور و تعصبی که آنان در نظریاتشان داشتند، مختص و منحصر به جمعی کوچک نبود. آنان نمونه و سمبل نسلی شوریده سر بودند که با تعصب زیاد پای در راه مبارزه با رژیم شاه گذاشته بودند. البته تعصب در آن زمان همانطور که انقلاب بهمن ١٣۵٧ نشان داد در دل تعصبات عمیق در جامعه و در میان مردم و ملت ایران ریشه داشت. انقلاب ایران و نتیجه بلافصل آن جمهوری ولایت مطلقه فقیه تجربه بسیار سنگین و پرهزینه برای ملت ایران شد که در عین حال بخش مهمی از این تعصبات را هم با خود شست و گرایشات مدارا و تحمل و همزیستی مسالمت آمیز اندیشهها و افکار و عقاید مختلف را به ارمغان آورد.
نقی حمیدیان
استکهلم ٢٩ ژانویه ٢٠١۴