خشونت علیه زنان چهرههایی گوناگونی دارد؛ فیزیکی، کلامی، اقتصادی و جنسی. خشونت علیه زنان محدود به طبقه خاص اجتماعی نیست. زنان در همه جای دنیا با هر سطح از تحصیلات یا درآمد، ممکن است قربانی خشونت باشند. دیده شده مرد تحصیلکرده نیز مانند مرد بیسواد همسرش را مورد ضرب و شتم قرار دهد یا با کلمات تحقیرآمیز با او سخن بگوید. در ایران آمار دقیقی از خشونتهای خانوادگی یا مزاحمتهای خیابانی علیه زنان در دسترس نیست. اما خشونت با ارائه آمار دقیق یا غیردقیق وجود دارد و همه ما چه در مورد خودمان چه در مورد دیگر زنان شاهد شکلهای مختلف آن در جامعه یا درون خانواده هستیم.
گاهی فکر میکنم شاید بسیاری از مردان نسبت به برخی از خشونتهایی که در حق زنان اعمال میکنند آگاهی ندارند. بهویژه شکلهای کلامی آنکه مخربتر از اشکال فیزیکی آن است بنابراین معتقدم که باید در مورد خشونت خانوادگی و انواع و اقسام آن بسیار گفت تا جامعه بهخصوص مردان در مورد اشکال آن آگاه شوند و بدانند رفتارهای آنان تا چه حد میتواند برای زنان به شکل روانی یا فیزیکی زیانبار باشد.
از چند زن خواستم در مورد خشونتی که از سوی همسرشان متحمل شدهاند و در ذهنشان مانده است برایم بگویند:
دخالت در نحوه پوشش و رفتوآمد
محبوبه که شاغل است و همسرش ۴ سال از خودش بزرگتر میگوید: «عاشورا گفتم برویم تماشای دستهها، گفت پسرهای مجرد این مواقع توی خیابان هستند، رفتن ندارد. من با خواهر رفتم بیرون کسی متلک گفت و بعد دعوایی پیش آمد در خیابان. همسرم بعدازاین که فهمید گفت تقصیر تو بوده است. میز عسلی را بهطرف من پرت کرد و هولم داد. من شروع کردم به دادوبیداد کردن و گفتم که به پدرش میگویم. خیلی از او حساب میبرد. فردا صبح آمد و عذرخواهی کرد». محبوبه، به چتری موهایش هم اشاره میکند و میگوید: «شوهرم از من میخواهد چتری نگذارم، وقتی او هست موهایم را میپوشانم وقتی به کوچه میرسم دوباره درستشان میکنم».
حسنا محجبه است و شاغل و همسرش به او اعتراض میکند که چرا در بیرون از خانه آرایش نمیکند.
ملکه با همسرش ده سال اختلاف سنی دارد. ملکه یادش میآید یکبار که بلوز آستینکوتاه پوشیده است (در زمان شاه) همسرش او را زده و بعدازآن دیگر او رعایت کرده است. او هنوز هم خودش را مقصر میداند. میگوید خودم مقصر بودم. از لباس من خوشش نمیآمد.
رقیه نیز میگوید همسرش به او میگوید چرا پیش مهمان چادر بر سر میکنی. او میگوید سالها با مادر شوهرم زندگی کردیم آشپزی او خوب نبود و مال من خوب بود و او مو میگذاشت لای برنج و سر سفره میخندید و همسرم مرا کتک میزد. یا رب را قایم میکرد که غذای من خوب نشود و باز من کتک میخوردم الان از آنها جدا شدهایم و اوضاع من بهتر شده است.
زهرا که خانهدار است میگوید: از ابتدای زندگی من برای هر چیزی از او اجازه گرفتهام. ۱۸ ساله بودم که ازدواج کردم. همسرم ۸ سال از من بزرگتر است. فکر میکنم چون سنم کم بود و آگاهی نداشتم به خودم احترام نگذاشتم. او هم یاد گرفت به من احترام نگذارد. همه کارش را با دادوبیداد پیش ببرد و من سکوت میکردم. الان دیگر من بعضی وقتها داد میزنم دیگر کوتاه نمیآیم. میگوید که خیلی کم کتکخورده و او را با دستزده است. اینها به همان اوایل ازدواجشان برمیگردد. زهرا بیشتر مورد بیاعتنایی همسرش قرار میگیرد و رفتوآمدش هم توسط همسرش کنترل میشود
منع رفتوآمد راهی برای تلافی اختلافات
فاطمه خانهدار است. همسرش نمیگذارد منزل اقوامش برود. حتی نمیگذارد که با برادرش تلفنی صبحت کند. گویا قبلا اینگونه نبوده بعد که بین همسر و برادرش اختلافی رویداده شوهرش تصمیم گرفته از این طریق تلافی کند. البته بهجز این شوهرش میگوید که برای بیرون رفتن از خانه مانتو تنگ نپوشد و آرایش نیز نداشته باشد.
مریم میگوید شوهرش او را کتک میزند. البته زیاد نیست چراکه او کوتاه میآید وگرنه اگر حرف و حدیثی پیش بیاید همسرش بهجای حرف زدن دادوبیداد به راه میاندازد و او را کتک میزند. او هم مشکلی شبیه فاطمه دارد. شوهرش اجازه نمیدهد با برادرش رفتوآمد داشته باشد. میگوید فقط در خانه و برای او آرایش کند نه در بیرون از منزل و پیشترها با محبت نکردن و اهمیت برای او قایل نشدن، او را آزار میداده است هرچند اکنون بهتر شده. میگوید در قبال کارهای او سکوت میکند چراکه دوستش دارد.
سونیا بسکتبالیست است و عاشق ورزش. شوهرش اما مخالف ورزش کردن اوست. او را از رفتن به آخرین مسابقه منع کرده و البته او هم نرفته است.
قاضی زن گفت برو آشتی کن
وضعیت عالیه از همه بدتر است. او آرایش گر است و سالن زیبایی دارد. همسرش دست به زن دارد و بارها پلیس به در خانه آمده است. در خیابان کتک خورده در خانه اقوام هم همینطور و خانه خودشان که دیگر جای خود دارد. گاهی رفته پزشکی قانونی و از شوهرش شکایت کرده است. او ۴۶ ساله است و همسرش دو سال از او بزرگتر. میگوید یکبار پیچگوشتی را توی بدن من فروکرد. رفتم پزشکی قانونی طول درمان داد. قاضی زن بود و فقط گفت برو آشتی کن. میگوید اوایل ازدواج من خوب صحبت نمیکردم ارتباط کلامی را بلد نبودم. داد میزد، من هم جواب میدادم. هرچه جلوی دستش بود پرتاب میکرد یا مرا میزد. الان کتک زدنهایش کمتر شده است اما هر اتفاقی که میافتد، میگوید مقصرش تو هستی. پسرم درس نمیخواند، میگوید تو مادر خوبی نبودی. دقت نکردی. سکوت میکنم وگرنه بدتر میشود.
عالیه معتقد است دادگاه باید در لحظهای که جرم اتفاق میافتد رسیدگی کند. نیروی انتظامی میآید اما قاضی همراهش نیست؟ چرا مشاور میآید؟ اگر قاضی همان لحظه حضور داشته باشد از ۵ نفر بپرسد میتواند حقیقت را کشف کند نه اینکه بعد از دو ماه از من شاهد بخواهد. چرا یک زن باید اثبات کند که کتک خورده است؟ از طرف دیگر اینقدر آدم را میبرند و میآورند که آدم کلافه میشود و شکایت را رها میکند. بهجای آنکه دادگاه مرد را سرجایش بنشاند با این حرکت اختلاف را بیشتر میکند. قاضی پرونده من بااینکه زن بود کاملا رفتارش هم مردانه بود و طرف همسرم را گرفت.
عالیه میگوید که همسرش سرکار هم با دیگران دعوا میکند و اشیا را بهسوی آنها هم پرتاب میکند. جالب است که قاضی هیچ کنکاشی در مورد این مرد نکرد. میگوید چندبار شده که میخواسته از خانه بیرونش کند؛ اما چون چادر نداشته خودش بیرون نرفته است. به دلیل رفتارهای خشونتبار همسرش دچار پارگی گوش هم شده و کارش به عمل هم کشیده است بعد از عمل هم شنواییاش کاهش یافته است.
نداشتن اجازه حمام در غیاب همسر!
زهرا دو سال زندگی مشترک داشته و میگوید همسرش آدم فاسدی است. خودش محجبه است و چادری. او نیز دل پردردی دارد. ۴ سال دوندگی کرده تا توانسته غیابی طلاق بگیرد به دلیل نفوذ یکی از بستگان همسرش که قاضی است، طلاق آنها باطل میشود. از همسرش که میگوید اشک در چشمانش جمع میشود. او حتی اجازه حمام کردن تا در غیاب همسرش را نداشته است. «از بس خودش فاسد بود فکر میکرد من هم مثل او هستم. در خانه نباید آرایش میکردم تا او میآمد. لباس نباید عوض میکردم مگر او حضور داشته باشد. ۳ تا پسر خواهر کوچک دارم، اجازه نمیداد حتی با آنها هم حرف بزنم چه برسد به مردان دیگر فامیل.
محبت نکردن یکی دیگر از خشونتها
مهناز از بیماری که داشته میگوید. دلش میخواسته همسرش در آن زمان بیشتر به او محبت کند، در کنارش باشد و کمک بیشتری در امور منزل داشته باشد. اما چنین توجهی را دریافت نکرده است. البته میگوید: «خودم هم نگفتم که اینها را میخواهم».
سمیرا ۳۴ ساله است و میگوید مواقعی که گریه میکنم و حالم خوب نیست، دلم میخواهد سراغ من بیاید. نازم را بکشد یا با من همدردی کند، اما نمیکند. من هم دیگر ادامه نمیدهم. البته او هم برای رفتار و لباس پوشیدنش در خیابان از سوی همسرش کنترل میشود.
سهیلا از بیمحلیهایی آزردهخاطر است که همسرش بعد از بگومگو با او در مهمانیها تلافی میکند و جلوی جمع نشان میدهد رابطهشان شکراب شده و تحویلش نمیگیرد.
ستاره نیز از بیمحبتی و ایراد گرفتنهای زیاد همسرش که اعتمادبهنفس او را گرفته حکایت میکند.
خشونتی به نام تحقیر
رویا با همسرش ۱۲ سال اختلاف سنی دارد میگوید اوایل ازدواجشان مدام به او میگفته تو بچهای و با او در مورد امور مشترک مشورت نمیکرده است.
روژان هم از اینکه همسرش به او میگوید چاق شده، همه بدنش بهجای عضله چربی است، برود ورزش، پستانهایش افتاده، غمگین است. هرچند که میگوید من اهل عمل کردن نیستم. دردش زیاد است. اصلا هم فکر نمیکنم باید شبیه هنرپیشههایی باشم که از بدنشان نان میخورند؛ اما وقتی به من گفت پستانهایت افتاده، شکمت بزرگ است، انگار پتک بر سر من زدند. هرچند که قبلش به من گفت که من به دلیل خوبیهایت میخواهم با تو زندگی کنم. فکر کردم با همه سختیهای زندگی با او کنار آمدهام آنوقت در حین قدردانی توی سرم هم میزند.
برای هر مسئلهای نامربوطی زن باید پاسخگو باشد
راضیه هم به خاطر نمره کم گرفتن دخترش مورد توهین و بازخواست همسرش قرار میگیرد؛ و اگر سکوت نکند کتک میخورد. او میگوید سکوت میکند تا عصبانیت همسرش بیشتر نشود.
مونا میگوید هر وسیلهای که خراب شود تقصیر من میاندازد. میگوید تو خوب نگهداری نکردهای.
مرجان ۱۱ سال باردار نشده بود. در تمام آن سالها شوهرش به او سرکوفت میزده که مقصر اوست درحالیکه طبق نظر پزشکان مشکل از همسرش بوده است. آنها الان بچهدار شدهاند اما هنوز رد خاطرات بد آن سالها با اوست. بیشتر بگومگوهایشان بر سر بچه بوده است الان که بچهدار شدهاند این درگیریها کمتر شده.
خشونتهای جنسی
شهره ۲۲ ساله است و همسرش ده سال از او بزرگتر. از نداشتن رابطه جنسی با شوهرش شاکی است. میگوید: «رابطه جنسی نمیخواهد پشتش را به من میکند. قبلا دادوبیداد میکردم اما بعدش احساس میکردم ارزش خودم زیر سوال میرود. الان دیگر سرکوب شدهام».
راحله رابطه جنسی مقعدی نمیخواهد اما نه هم نمیگوید و درد را تحمل میکند. میگوید چون همسرم خیلی کارها برایم کرده است با این مسئله کنار میآیم.
زیبا همسرش راننده است و معمولا خسته به خانه میرسد. او رابطه جنسی بیشتری میخواهد اما همسرش بیاعتنایی میکند.
لیلی شاغل است و به قول همسرش سردمزاج و بیشتر دعواهایشان بر سر این مسئله است. شوهرش میگوید میروم زن دوم میگیرم یا برو دکتر و خودت را درمان کن.
حوریه هم میگوید همسرش او را مجبور به رابطه جنسی مقعدی میکند و دیگر اصلا نزدیکی را دوست ندارد و بیشتر دعواهایشان هم بر سر همین مسئله است.
چشمچرانی همسر
مرضیه بعدازاین که به شوهرش میگوید چرا در کوچه و خیابان به زنان دیگر توجه دارد توسط او کتک میخورد.
مینا از چشمچرانی شوهرش و توجه ای که به زنهای دیگر در خیابان یا مهمانی دارد رنجیدهخاطر است.
حقوقی که به رسمیت شناخته نمیشود
بسیاری از این زنان خانهدار بودند. چندنفری شاغل اما به نظر میرسد تا زنان به آگاهی از حقوقشان نرسند شاغل بودن هم نمیتواند مانع اعمال خشونت علیه آنان شود. آنچه در مورد این زنان به نظر میرسد ناآشنایی آنان و همسرانشان با آزادیهایی است که هر فردی بهعنوان یک انسان از آنها باید برخوردار باشد. حق انتخاب پوشش، حق بر بدن و انتخاب نوع رابطه جنسی و میزان آن، حق رفتوآمد با سایر افراد چه دوست باشند چه اقوام و وابستگان. حق ورزش کردن، حق مورد احترام قرار گرفتن. این زنان خشونت را تحمل میکنند و با سکوت کردن به ادامه دادن آن از سوی همسرشان کمک میکنند. هرچند بعضیها راهبردهایی برای مواجه با آن پیداکردهاند از طلاق گرفته تا شکایت به پدرشوهر اما به نظر میرسد آنان از راهکارهایی که حقوقشان را به همسرشان یادآوری کنند بیاطلاعاند. گاه هم سکوت و تحمل کردن را مترادف با دوست داشتن میدانند. هرچند که شاید بیپناهی سببساز سکوت آنان میشود. هنوز خانوادههای زیادی فکر میکنند که دعوا و بگومگو شیرینی زندگی است و حتی اگر دخترشان مورد ضرب و شتم قرار گیرد او را تشویق میکنند که صبوری کند یا به خاطر بچههایش رعایت کند و اصلا به کسی نگوید چراکه خوب نیست. دیگران بدانند اوضاع زندگی ما چقدر بد است.
باوجود چنین فرهنگی و در غیاب قوانینی که مانع خشونت خانوادگی شوند، زمانی که خانه امنی برای پناه بردن زنان به آن وجود ندارد، زمانی که حاکمیت نسبت به پوشش زنان دخالت میکند و انواع و اقسام مجازات را در حق آنان روا میدارد، آگاهسازی زنان از حق کنترل بر بدن و حق داشتن زندگی بدون خشونت آسان نیست. در این زمان شاید نوشتن مقالهها، منتشر کردن تجارب زنانی که از چرخه خشونت بیرون آمدند، برگزاری کارگاهها در زمینهی کاهش خشونت علیه زنان بتواند تا حدودی تاثیرگزار باشد هرچند که قابلمقایسه با نقش قوانین بازدارنده از خشونت نیست. خلأ قوانینی که از زنان در برابر خشونتهای مردان بهویژه خشونتهای فیزیکی حمایت کند در ایران بهشدت احساس میشود.