شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۳:۴۳

شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۳:۴۳

پیچیدگی زیستن در قومیت‌‏ها/ گفتارهایی درباره وضعیت زندگی زنان عرب، بختیاری و ترکمن که مشکلات‏شان کمتر به گوش دیگران می‌‏رسد
متاسفانه برنامه‌‏ریزان مرکزنشین، غافل از این تفاوت‏‌های اجتماعی‏‌اند و هیچ‌گونه تمهیدی برای حل این مشکل در نظر نمی‏‌گیرند. برای مثال می‏‌شود سهمیه بومی دانشگاه‏‌های موجود برای زنان را به حداکثر...
۳۰ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: الناز محمدی
نویسنده: الناز محمدی
به یادِ ۹ یَلِ عاشق!
به نام جاودان رهروان آزادی, به یاد بی‌کران خوش‌رهان آزادی, به شوق جاری بیژن, به یاد شعر عزیز ...
۳۰ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: بیژن اقدسی
نویسنده: بیژن اقدسی
تقی رحمانی - از تپه‌های اوین سال ۵۵ تا زیرزمین ۲۰۹ در سال ۶٧
اعدام ۹ زندانی سیاسی در تپه‌های اوین در سال ۱۳۵۵، از جمله بیژن جزنی، که همگی حکم داشتند سؤالی تاریخی را زنده می‌کند: چرا؟ سال‌ها بعد، در ۱۳۶۷، جمهوری اسلامی...
۳۰ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: تقی رحمانی
نویسنده: تقی رحمانی
۵۰ سالگی جنایت در تپه‌های اوین/ تیرباران بیژن جزنی و ۸ زندانی دیگر با ادعای دروغ فرار از زندان
درست ۵۰ سال پیش و در همین ساعات عصر جمعه ۹ زندانی سیاسی را با دست‌ها و چشم‌های بسته به تپه‌های اوین بردند و اعدام کردند و روز بعد در...
۲۹ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: مهرداد خدیر
نویسنده: مهرداد خدیر
به یاد یاران، به یاد آن دوران
بگذار از ترنم باران و شرجی سخن بگویم، بگذار از هم بگوئیم، بگذار دوباره از گنو و پنجه بگویم. از آن عزیزانی که رفتند ...
۲۹ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد
کشتار تپه‌های اوین: توطئهٔ حذف رهبران مبارز آزادی‌خواه و عدالت‌طلب!
در آن دوره جنبش چپ آزادی‌خواه و عدالت‌طلب در حال تثبیت جایگاه خود به عنوان نیرویی موثر در برابر دیکتاتوری و ارتجاع بود. حذف رهبران برجستۀ این جنبش تلاشی اگاهانه...
۲۹ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: هیئت سیاسی ـ اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت سیاسی ـ اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
تصویری انسانی از بیژن جزنی در خاطرات هارون یشایایی
بیژن نه برای جان، که برای معنا می‌جنگید. او آخرین متن دفاعیه‌ی جزنی را خوانده بود و سطری از آن را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کرد: "آزادی را نمی‌شود خاموش کرد؛ حتی...
۲۹ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: شهناز قراگزلو
نویسنده: شهناز قراگزلو

لباسها

در همان روزهائی کە محلە ما سرگرم برگشتن لباسها و پیشوازی از آنان بودند، سربازان هم بعد از سالها از جنگ برگشتە و در حالیکە تفنگهایشان را بر لبە بامها آویزان کردند و رختهای گردگرفتە و کثیف خود را در گوشە و کنار کوچەها و حیاط بر روی زمین انداختند، بە درون اتاقها رفتە و در پی زندەکردن خاطرات سالها پیش، روی زمین از فرط خستگی ولو شدند

آن سالی کە لباسها، تنها با خود، بدون وجود هیچ تن و روحی در درون، تنهای تنها با خاطراتشان بە خانەهایشان بازگشتند، با خود قطراتی از رنگ سفید و سرخ بەهمراە داشتند کە محلە ما را در خود و در خلوت خود دچار تردید، بهت و سرانجام غمی بی پایان کرد. محلە کە نمی دانست می بایست رنگ سفید را باور کند یا رنگ سرخ را، رنگ سفیدی کە طعم و بوی عرق و رنج و کار در طی سالیان دراز و مدید را می داد و رنگ سرخی کە بوی پایان، یکی یکی همە لباسها را در آغوش کشید، و بعد از گریە و بوسەهای بی پایان آنها را بە درون اتاقهای نمناک و مرطوب و نیمە تاریک خود هدایت کرد، و بعد از مدتی باز همە را در همان گنجەهای زهوار دررفتە قدیمی جاداد کە از قدیم الایام قبل از اینکە راە سفر در پیش گیرند، جایشان بود. گوئی محلە ما بر این باور بود کە آنها هنوز در درون لباسها می زیستند و هنوز این امکان وجود داشت کە شبی از شبها، درست مانند سالهای قبل، کسانی در دل شب پیدا شوند و با بیرون کشیدن آنها از اتاقها (و این بار از درون گنجەها)، دوبارە بە همان جائی ببرندشان کە در آن برای همیشە تنها ماندند. تنهای تنها.

محلە ما، تا من، و نسل من و نسلهای بیشمار قبل از من بە یاد دارند، مهربان و مهمان نواز بود. آنچنان کە جلاد هم می توانست در کنار هر خانەای اطراق کند، و بە یکی از عادی ترین همسایەهای دیوار بە دیوار مردم مهربان کوچەهای تودرتو تبدیل شود. و ازقضا جلادها، همسایە هم بودند. سر هر کوچە و در انتهای هر گذری یکی از آنها اطراق کردەبود. آنها مانند مردم محلە ما صبحها از خواب بیدار می شدند، با زن و بچەهایشان صبحانە می خوردند، بچەها را بە مدرسە می فرستادند، شب بە خانە برمی گشتند، شام می خوردند، بە تلویزیون نگاە می کردند و سرانجام در اتاق خوابهایشان مثل همە مردم محلە ما عشق می ورزیدند. من هنوز کە هنوز است نمی دانم آنها کجا و چطور جلاد شدند و بودند. من این را نمی دانستم تا آن روزی کە لباسها تنها برگشتند. آن روز آنان، جلادها، درها را بر روی خودشان بستند و تا صبح روز بعد در خلوت پستوهای خودشان دعا خواندند. دعاهائی از جنس ارادە و شاید پشیمانی. اینکە خداوند بخشندە و مهربان است و می تواند هرکسی را علیرغم هر عملی کە مرتکب شدە است را سرانجام ببخشد. آن شب، خانەهای آنان، تاریکترین خانەهای محلە ما بودند.

اما لباسها، سالهای سال کجا بودند؟… از کجا می آمدند؟ این را همە هم می دانستند، و هم نە. همە بە خانەهای تلنبار کنار هم روی آن تپەهای ماهور شمال شهر اشارە می کردند کە در خلوت شب از آنان صداهای عجیب وغریب و ترسناک بە بیرون تراوش می کرد، صداهائی از تبار جیغ، فریاد، و نعرەهای هولناک در پشت دروازەهای آهنین با سگهائی کە زوزەاشان از گرگ زوزەتر بود. سگهائی از برنز کە بالاخرە بعلت کهولت وجود، و گذر سنگین از یک تاریخ بدون ابتدا و پایان، سرتاپا زنگ زدەبودند. زنگ زدگانی هنوز بشدت زندە. مردم محلە ما برای آن خانەها هنوز نامی نداشتند. موقعی کە در بارەاشان صحبت می کردند، تنها ضمایر “آنها”، “آنان”، و “آن” را بکار می بردند. ضمایری کە در هنگام گذر جلادها هم برزبان آوردنشان ممنوع بود.

در همان روزهائی کە محلە ما سرگرم برگشتن لباسها و پیشوازی از آنان بودند، سربازان هم بعد از سالها از جنگ برگشتە و در حالیکە تفنگهایشان را بر لبە بامها آویزان کردند و رختهای گردگرفتە و کثیف خود را در گوشە و کنار کوچەها و حیاط بر روی زمین انداختند، بە درون اتاقها رفتە و در پی زندەکردن خاطرات سالها پیش، روی زمین از فرط خستگی ولو شدند.

تا اینجای کار مشکل نبود. مردم کە با برگشتن سربازان (هرچند تعدادی از آنان زخمی و ناقص العضو شدەبودند)، مرهمی بر زخم عمیقشان گذاشتە شدە بود، سعی کردند خاطرە تلخ لباسها را بنوعی فراموش کنند. اما مشکل از آنجا شروع شدە کە سربازان بعد از اینکە خستگی اشان دررفت و لمیدە بر زمین، چندی با خاطرات تلو تلو خوردند، بسوی گنجەها رفتند تا با پوشیدن جامەهای نوین یکبار برای همیشە گذشتە جنگ آلود خود را بە فراموشی بسپارند.

مادران فریاد زدند کە نکنند! اما دیگر دیر بود. سربازان بی خبر از تاریخ محلە، لباسها را پوشیدند و در خنکای غروب بیروم آمدە تا کوچەهای محلە را گردشی کنند،… و کردند.

اما بە یکبارە افق محلە را رنگ دیگری گرفت و جلادهای همسایە بسرعت از خانەهایشان بیرون آمدە و در همان افق رنگ نوین، مثل مە بی شکلی گم شدند. واقعیت این بود کە دورتادور محلە را آدمهائی از جنس سایە گرفتە بودند با تفنگهائی از همان جنس تفنگهای سربازان از جنگ برگشتە. آنان بە گمان اینکە زندگان قدیم درون لباسها، دوبارە از گورهایشان برخاستە و با پوشیدن همان لباسها درصدد تکرار تاریخ گذشتە هستند، شتابان بە سوی کوچەهای غروب آن روز غریب شتافتە بودند. اما از طرف دیگر، سربازان هم بە یکبارە با پوشیدن لباسها، متوجە تاریخ محلە ما شدند، تاریخی کە جنگ باعث عدم آگاهی از آن شدە بود.

سایەها ماندەبودند چکار کنند، و سربازان سرشار از خاطرات مردگان نیز ماندە بودند تاریخ بازیافتە اتفاقی را چطور در سینەهای پر از دود میدان جنگ خود هضم کنند، و درست آنگاە کە در افق محلە، این دو جمع بهم رسیدند، ابتدا چنان سکوت سنگینی دنیا را فراگرفت، کە یکی از کودکان محلە ما سرانجام فرصت یافت تا قرآن را کە بزور ملای پیر چندین صد سالە نتوانستە بود ازبرکند، در چند لحظە حفظ کند. پس از گذشت لحظاتی چند، سایەها توانستند بە علت فرمان رئیس خود زودتر از سربازان بر تردید نفس گیر خود غلبە کردە، از تفنگهایشان خواستند کە شلیک کنند و بر تاریخ زندە، یکبار دیگر مهر و نشان تاریکی و پایان بزنند. تفنگها بی مهابا غریدند و خروشیدند، اما در آن طرف هم سربازان کە یکدفعە کل ماجرای تاریخ دستشان آمدە بود، خیلی سریع روی زمین خوابیدند و یا در گوشە و کنار کوچەها شتابان پناە گرفتند. گلولەها غران گذشتند بدون آنکە کسی را با خود ببرند، و این اولین بار در تاریخ محلە ما بود کە گلولەها بدون ادای وظیفە خود گذشتند،… و چە غمگین گذشتند.

از آن روز محلە ما، محل درگیری میان سایەها و سربازان از جنگ برگشتەای است کە بە شیوەای اتفاقی با پوشیدن لباسهائی از جنس خاطرە، بە عمق تاریخ آشنا شدند و دیگر چارەای نداشتند جز ماندن در آن تاریخ و ادامە آن. دراثنائی کە مدام صدای قرآن خوان پیری می آید کە می پندارد آوایش سرانجام صلح بهمراە خواهد آورد.

 

 

تاریخ انتشار : ۲۴ مهر, ۱۳۹۴ ۱۱:۲۹ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی
پرنیان شفق

کشتار تپه‌های اوین: توطئهٔ حذف رهبران مبارز آزادی‌خواه و عدالت‌طلب!

در آن دوره جنبش چپ آزادی‌خواه و عدالت‌طلب در حال تثبیت جایگاه خود به عنوان نیرویی موثر در برابر دیکتاتوری و ارتجاع بود. حذف رهبران برجستۀ این جنبش تلاشی اگاهانه برای جلوگیری از هم‌بستگی و رشد جریان‌های مترقی و باز کردن راه برای نیروهای واپس‌گرا بود. رژیم شاه با سرکوب و کشتار بی‌امان نیروهای مترقی چون فداییان و مجاهدین خلق و اعمال فشار بر نیروهای ملی، چپ، و ملی-مذهبی،میدان را برای رشد و نفوذ نیروهای مذهبی ارتجاعی هموار کرد.

ادامه »
سرمقاله

ریاست جمهوری ترامپ یک نتیجهٔ تسلط سرمایه داری دیجیتال

همانگونه که نائومی کلاین در دکترین شُک سالها قبل نوشته بود سیاست ترامپ-ماسک و پیشوای ایشان خاویر مایلی بر شُک درمانی اجتماعی استوار است. این سیاست نیازمند انست که همه چیز بسرعت و در حالیکه هنوز مردم در شُک اولیه دست به‌گریبان‌اند کار را تمام کند. در طی یکسال از حکومت، خاویرمایلی ۲۰٪ از تمام کارمندان دولت را از کار برکنار کرد. بسیاری از ادارات دولتی از جمله آژانس مالیاتی و وزارت دارایی را تعطیل و بسیاری از خدمات دولتی از قبیل برق و آب و تلفن و خدمات شهری را به بخش خصوصی واگذار نمود.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته
یادداشت

قتل خالقی؛ بازتابی از فقر، ناامنی و شکاف طبقاتی

کلان شهرهای ایران ده ها سال از شهرهای مشابه مانند سائو پولو امن تر بود اما با فقیر شدن مردم کلان شهرهای ایران هم ناامن شده است. آن هم در شهرهایی که پر از ماموران امنیتی که وظیفه آنها فقط آزار زنان و دختران است.

مطالعه »
بیانیه ها
پرنیان شفق

کشتار تپه‌های اوین: توطئهٔ حذف رهبران مبارز آزادی‌خواه و عدالت‌طلب!

در آن دوره جنبش چپ آزادی‌خواه و عدالت‌طلب در حال تثبیت جایگاه خود به عنوان نیرویی موثر در برابر دیکتاتوری و ارتجاع بود. حذف رهبران برجستۀ این جنبش تلاشی اگاهانه برای جلوگیری از هم‌بستگی و رشد جریان‌های مترقی و باز کردن راه برای نیروهای واپس‌گرا بود. رژیم شاه با سرکوب و کشتار بی‌امان نیروهای مترقی چون فداییان و مجاهدین خلق و اعمال فشار بر نیروهای ملی، چپ، و ملی-مذهبی،میدان را برای رشد و نفوذ نیروهای مذهبی ارتجاعی هموار کرد.

مطالعه »
پيام ها

پیام تبریک سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) به‌مناسبت پیروزی تیم ملی فوتبال ایران در صعود به جام جهانی!

با کمال تاسف روی‌کرد سیاسی مقابله با ایران از سوی برخی کشورهای ذی‌نفوذ در جهان در کنار تحریم‌های غیرقانونی و ظالمانه علیه کشور ما، مانعی عمده در برابر برگزاری دیدارهای دوستانه در مقابل تیم‌های قوی جهان، حتی امکان برگزاری اردوهای آمادگی، و وجود تجربهٔ بازی در این سطح برای ملّی‌پوشان ایران است.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

پیچیدگی زیستن در قومیت‌‏ها/ گفتارهایی درباره وضعیت زندگی زنان عرب، بختیاری و ترکمن که مشکلات‏شان کمتر به گوش دیگران می‌‏رسد

به یادِ ۹ یَلِ عاشق!

تقی رحمانی – از تپه‌های اوین سال ۵۵ تا زیرزمین ۲۰۹ در سال ۶۷

۵۰ سالگی جنایت در تپه‌های اوین/ تیرباران بیژن جزنی و ۸ زندانی دیگر با ادعای دروغ فرار از زندان

به یاد یاران، به یاد آن دوران

کشتار تپه‌های اوین: توطئهٔ حذف رهبران مبارز آزادی‌خواه و عدالت‌طلب!