دو سه روز اخیر، خبر مسرت بخش آزادی عظیم زاده و بازگشت او به کانون گرم خانواده اش را همه ما شنیدیم. ضمن شادباش و همچنین تاسف از مشکلات جسمی ایشان در نتیجه اعتصاب غذا، از پایان یافتن اعتصاب غذای وی عمیقا باید خوشنود و راضی بود. از سوی دیگر، بنظر شاید رسانەهای سرمایه داری از پایان یافتن این ماجرا زیاد خرسند نباشند، شاید در آرزوی شهادت سازی دیگری بودند، یا شاید هم خیلی خوشحال می شدند اگر بلایی برسر جعفر می آمد تا با واویلا کردن بر او در تقابل بین سرمایه داری جهانی و بورژوازی وطنی قربانی سازی و مظلومیت نمایی کنند.
امروز و بعد از برجام، سرمایه جهانی در تکاپوی تسخیر بازار ایران است. شاید در این میان استفاده از جان، شرافت وعزت کارگر دست مایه این رقابت و کشمکش باشد. کمااینکه از جنبه سیاسی هم می توان نمود این کشمکش را در تضاد دولت بعنوان حامی سرمایەداری جهانی در تقابل با آنچه در گذشته بنام دلواپسان و کلا مخالفین برجام ملاحظه کرد. این دو سوی معادله از هیچ کوششی در جهت پیروزی خود برحریف کوتاه نخواهند آمد.
یک سوی آن ‘دولت’ بشدت خواستار ورود به بازار جهانی سرمایه، خصوصی سازی و ایجاد دولت مدرن در ایران است. دولتی که برهمه ارکان اقتصادی سیاسی ونظامی کشور احاطه پیدا می کند. چنین دولتی بشدت کوچک و همسو با اقتصاد بازار آزاد ورقابت آزاد است، و از سوی دیگر، مخالفین که وابسته به عناصر مذهبی و نظامی هستند در صددند که با حفظ شرایط فعلی، از غلطیدن مناسبات اقتصادی و سیاسی کشور بسمت غرب، بدبین و نگران هستند. مهمترین شعار این گروه عدالت گرایی است. همانطور که طیف مقابل (جناح دولت و طیف اصلاح طلبان) بحث آزادی و حقوق مدنی و شهروندی سرلوحه شعارهایشان می باشد.
در ماجرای فیشهای حقوقی که از طرف طیف مخالف دولت، بشدت و بشکل رادیکالی دنبال می شود، بطوریکه برخلاف جریان دولت که فکر می کرد این مسئله در حد چند سایت و روزنامه و خبرگزاری باقی می ماند، ولی با توجه به تبلیغات جریان رقیب و مهمتر از آن فقر و بدبختی و شکاف فاحش طبقاتی، از حقوق پایین کارگران و معلمان و سایر حقوق بگیران گرفته تا سایر اقشار آسیب پذیر جامعه، امروز این مسئله در کوچه و خیابان و در لایه های مختلف جامعه مطرح است، و مردم بشدت از این همه فساد و بی بندباری اقتصادی ناراضی و ناراحتند.
این رخداد با توجه به اینکه سال آینده سال انتخابات است، بشدت از طرف جریان رقیب دولت مورد بهره برداری سیاسی قرار گرفته است. بطوریکه دولت را در موقعیت تدافعی قرار داده است. امروز مردم ایران تشنه عدالتند. این چه وضعیتی است که عدەای قلیل حقوقهای چند صد میلیونی می گیرند، و اکثریتی دستمزد چند برابر پایینتر از خط فقر؟ در چنین اوضاعی و در فضای مناسبات سیاسی، اقتصادی هر طرف با تکیه بر ابزارهایی که در دست دارند در تلاشند تا ذهنیت جامعه را همراه با خود و بر علیه رقیب تغییر دهند. ماجرای فیشهای حقوق مدیران دولتی چه از منظر اخلاقی و چه اقتصادی و اجتماعی یک باخت بزرگ برای دولت بود. باید دید که در آینده چه می شود، ولی با این حال در این کشمکش ،که بازهم بنوعی استفاده از حقانیت طبقه کارگر از طرف مخالفان دولت است، یعنی با آن حداقل دستمزد ٨٠٠ هزار تومانی و یادآوری این امر که ای کارگری که حقوق ناچیزت کفاف زندگی بخور ونمیر را نمی دهد، بیا ببین مدیران دولت تدبیر وامید چه دریافتیهای نجومی برای خود دارند!
طبیعی ست که در چنین احوالی کارگران وعموم مردم ناراحت باشند. هرچند که بنظرم حتا در این جریان (حقوقهای نجومی) که البته بشدت غیر قانونی وغیر اخلاقیست بازهم از وضعیت طبقه کارگر سو استفاده می شود. یعنی آن کسانی که در حال زیر ضرب بردن دستگاه دولت هستند. در زمان دولتهای قبلی،همان کاری را کردند که دیگران در دولت فعلی. مردم فقیر دراینجا در میانه بازی گیر افتاده اند. نمی دانند که کدام سو درست می گوید و به کدام سمت امید ببندند. این ماجراها در بازی قدرت همیشه بوده است. یعنی قیل و قال کردن جریان رقیب دولت مستقر برای کسب آرا در انتخابات بعدی. اما نباید بگذاریم که همیشه از طبقه کارگر استفاده ابزاری بشود. نباید بگذاریم که از زندگی و بدبختی ما، دیگران در بازیهای قدرت پیروز شوند، و بعدش هم کارگر برو به امید خدا! باید بپذیریم که “کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.”
اگر قرار است قربانی شویم و یا از گرسنگی بمیریم، برای خودمان بمیریم. برای طبقه کارگر بمیریم، نه نردبانی باشیم تا دیگران از مناره ما بالا بروند. دیگر بس است از مظلومیت کارگر گفتن،… دیگر بس است! چونکه قرن هاست در بازی قدرت و ثروت، ازمظلومیت و حقانیت کارگر چه سخنهای زیبا و شیرین که بر زبان جاری نساخته اند. زمانیکه بر اسب مراد نشستند از یاد می رود هر آنچه که بر زبان می آوردند. گویا که همشان آلزایمر می گیرند و نتیجه آن همه شعار برای کارگران و سایر اقشار فرودست همیشه هیچ بوده است. من نمی خواهم فقرم، بدبختیم، حقوق پایینم و خیلی از نداشته هایم دستاویز دیگران باشد. اگر کاری برای تغییر شرایط رقت انگیز زندگی،ازمن ساخته نیست، بگذار لااقل امکان سوء استفاده برای دیگران فراهم نکنیم. لااقل می توانیم کاری کنیم که شرایط را برای زندگی و مبارزه نسلهای بعدی ساده تر کنیم، و نه این که آن را دشوارتر کنیم. اگر هم عزت و افتخاری قرار است نصیب ما شود، این اتفاق هنگامی می افتد که روی پای خودمان بایستیم.