گروه اصلاح طلبان که بعد از روی کار آمدن دولت خاتمی با تشکیل چند حزب وگروه به وجود آمدند، در فضای سیاسی ایران فراز وفرودهایی داشته اند. اما آنچه مراد من است، اینست که این گروه بنام اصلاح طلبی لطمات فراوانی بر اقشار و گروههای مختلف و بخصوص طبقه کارگر وارد ساخته اند. اولا اینها خود را جز الیت جامعه می خوانند و نگاه تحقیر امیزی نسبت به طبقات فرودست و کلا کارگر دارند. هنوز جمله عباس عبدی در مورد انتخابات ۸۸ از یادم نرفته است که “اگر رای ما همان سیزدە میلیون باشد، کیفیت رای ما از رای احمدی نژاد بالاتر است. چرا که آرا ما مملو از نخبه و دکتر و مهندس و غیره است” مفهوم مخالف آن اینست که آرا احمدی نژاد بی کیفیت است، چرا که اقشار تهیدست و روستایی و کارگر، مهمترین پایگاه رای ایشان بوده است.
از طرف دیگر، طیف چپ جمهوری اسلامی که امروز خود را اصلاح طلبان می نامند، رادیکالترین جناح در دوران پسا انقلاب بودند که در بعضی از زمینه ها دست به اعمال رادیکالی زدند که حتا امروز هم مورد نقد جامعه و بعضی از جناحهای حاکمیت است. با این همه، این افراد ضمن تایید و توجیه رفتارهای سیاسی رادیکال خود در گذشته حالا اصلاح طلب و دموکراسی خواه و پایبند به ارزشهای حقوق بشر شده اند که بنظر من در این ادعا یک تضاد عمیق نهفته است.
در جنبه اقتصادی هم این گروه دچار یک دگردیسی تاریخی شده است. همانطور که گفته شد طیف چپ در دوران انقلاب و جنگ، طرفدار اقتصاد دولتی و سوسیالیسم اقتصادی و ملی کردن صنایع بودند که نمود آنرا در دوران جنگ در اقتصاد کوپنی می توان ملاحظه کرد. با این حال، امروز اصلاح طلبان با چرخشی ۱۸۰درجه ای در زمینه مناسبات اقتصادی بشدت پرو غرب و طرفدار مناسبات سرمایه داری هستند. که اعمال دولت یازدهم در زمینه اقتصادی، مانند آزاد سازی اقتصاد، کوچک کردن حجم دولت، خصوصی سازی های گسترده، تلاش در جهت تغییر قانون کار بنفع سرمایه داران و کارفرمایان و کلا هماهنگی با اقتصادی جهانی از این تغییر مکتب اقتصادی حکایت می کند.
در زمینه مسائل اجتماعی و سیاسی هم اصلاح طلبان با مصادره به مطلوب کردن سایر جریانات وجنبشهای اجتماعی، مانند جنبش زنان و جنبش دانشجویی، ضمن ابزار کردن این جنبشها در بازیهای سیاسی خود، موجبات نابودی این جریانات را فراهم کردند. جریاناتی که می توانست مسائل مربوط به این اقشار را در فضای بهتری ارتقا دهد. کما اینکه این اصلاح طلبان که در انتخابات ۸۸ جنبش سبز را پدید آورده بودند با امنیتی کردن فضای سیاسی جامعه، اولا جنبش هایی مانند جنبش زنان و دانشجویی را در درون خود هضم کردند و نابود ساختند، بطوریکه امروز هیچگونه (و یا کمترین) اثری از آنها باقی نمانده است، و ثانیا با امنیتی کردن فضای سیاسی، هزینه حرکت های اجتماعی در زمینه بهبودی وارتقا سطح زندگی را بشدت بالا برد. بطوریکه امروز، هزینه یک فعال کارگری بخاطر فعالیت در جهت ساختن یک زندگی شایسته تر، بسیار بالا تر رفته است. همین طور در مورد جنبش زنان و غیره. همه اینها دست پخت اصلاح طلبان و جنبش سبزها بود.
در خاتمه، بنظرمن طرح ادعاهایی مانند دموکراسی خواهی و حقوق بشر و توسعه سیاسی از طرف این گروه را صادقانه و خیرخواهانه نمی دانم. همانطور که گفته شد آنها در عین تایید تندروی های گذشته خود، امروز میانه رو و اصلاح طلب شده اند. از طرف دیگر هیچ گاه هم اعلام نکرده اند که اصلاح طلب یعنی چه؟ و قرار است که چه چیزی را اصلاح کنند؟ چارچوب اصلاحات کجاست؟ کما اینکه در دوران دولت خاتمی هم بزرگترین حزب اصلاح طلب، یعنی جبهه مشارکت، تبدیل به بنگاه کاریابی شده بود. بیشترین وزرا و مدیرکل ها و روسای بانکها وادارات از این حزب بودند. همه اینها نشان می دهد وجود اصلاح طلبان مصیبتی ست برای جامعه به طور اعم وبرای طبقه کارگر بطوراخص. چرا که در زمان دولتهای نزدیک به اینها ،اوضاع زندگی ومعیشت کارگران وضعیت ناگواری پیدا می کند.