شنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۴ - ۲۱:۵۲

شنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۴ - ۲۱:۵۲

تأملی پیرامون نسبتِ ضدامپریالیسم؛ آزادی و عدالت اجتماعی در گفتمان چپ
سیاوش قائنی: کارزار چپ‌ستیزی در ایران تنها یک رقابت سیاسی ساده نیست؛ بلکه جنگی تمام‌عیار علیه حافظه، عدالت و امید جامعه است. هر نسل تازه‌ای که در راه عدالت و...
۱۷ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: سیاوش قائنی
نویسنده: سیاوش قائنی
به یاد دکتر سعید فراروی
فرخ نگهدار: سعید همزمان یک رکن موثر تشکل‌های مدنی‌ ایرانیان مقیم بریتانیا بود. سال‌ها برای تدوین و نشر منظم مجله علمی فرهنگی برانوش زحمت کشید. در اواخر دهه ۹۰ میلادی...
۱۷ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: فرخ نگهدار
نویسنده: فرخ نگهدار
بازدارندگی هسته‌ای؛ امنیت یا انزوا؟ | آیا ایران باید به سمت ساخت سلاح هسته‌ای برود؟ گفتگوی ملیحه محمدی و فرخ نگهدار
در این گفت‌وگوی چالشی از وحید فرخنده در برنامه «کلیدواژه» ملیحه محمدی و فرخ نگهدار درباره موضوعی حساس و سرنوشت‌ساز بحث می‌کنند: 🔹 آیا بازدارندگی هسته‌ای می‌تواند امنیت واقعی برای...
۱۷ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: وحید افراخته «کلیدواژه»
نویسنده: وحید افراخته «کلیدواژه»
فقر در ایران؛ آینه‌ای از نابرابری و تورم ساختاری
شهناز قراگزلو: گزارش تازه بانک جهانی نشان می‌دهد که فقر در ایران روندی ساختاری و فزاینده پیدا کرده است. ترکیب تورم مزمن، نابرابری درآمد، بحران منابع طبیعی و محدودیت‌های مالی...
۱۷ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: شهناز قراگزلو
نویسنده: شهناز قراگزلو
پیروزی چشم‌گیر زُهران مَم‌دانی، نشانهٔ توان‌مندی چپ شهری در قلب سرمایه‌داری
هر چند انتخاب مَم‌دانی جشن بزرگی برای چپ است، اما هم‌زمان آغاز آزمونی بزرگ نیز است. ساختار سرمایه تلاش خواهد کرد رادیکالیسم او را «مدنی» و عدالت‌خواهی‌اش را در پوشش...
۱۶ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: گروه کار امور بین‌الملل سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: گروه کار امور بین‌الملل سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
ماری کوری؛ الگویی بی‌همتا در دانش و خدمت به بشریت
گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت): نگاهی به جایزه نوبل نشان می‌دهد که این افتخار بزرگ، که در آغاز با هدف پاسداشت خدمت واقعی به بشریت بنیان نهاده...
۱۶ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
پانزدهمین تحلیل، گفتگوی ویژه | «بازداشت صاحب‌نظران چپ»؛ «مسئله کرد(۲)؛ تعاریف و راه‌حل‌ها» | عباس ولی، امید اقدمی، فرخ نگهدار
در پانزدهمین تحلیل هفته، گفت‌وگویی ویژه با حضور عباس ولی، امید اقدمی و فرخ نگهدار برگزار می‌شود. در این برنامه، مهم‌ترین مسائل سیاسی و قومی روز مورد بررسی و تبادل‌نظر...
۱۶ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: تحلیل هفته، پرسش و پاسخ
نویسنده: تحلیل هفته، پرسش و پاسخ

چمدانی کوچک در یک کمد قدیمی (قسمت پنجم)

چه کشیدیم در آن هشت ماهی که هیچ خبری از تو نداشتیم. بعد تو را از کمیته به زندان قصر بردند. سخت بود، اما خیالمان راحت شد. روزهای ملاقاتی دیدن آن‌همه جوان رعنا و آن‌همه خانواده‌ها از شهرهای مختلف، تا یک هفته زندگی‌مان را پر می‌کرد. تمام هفته را به عشق روزهای ملاقات سپری می‌کردیم.

 نخستین سالی که به مدرسه رفتی کمد قدیمی را به تو دادیم. با چه دقتی وسایل اندک خود را درون آن چیدی، تشکچه‌ای را روبروی در آن انداختی، در یک طرف را باز می‌کردی و کف کمد را که در حالت نشسته برابرسینه‌ات بود، تبدیل به میز می‌کردی و می‌نوشتی. پدرت چراغ کوچکی داخل کمد کشید. می‌گفتی: “بابا برایم اتاق درست کرده است”.

تمام شش سال ابتدائی همان‌جا نشستی و نوشتی، حساب کردی، نقاشی کردی؛ کمد بخشی از زندگی تو شد. وقتی این اتاق را گرفتی نخستین چیزی که داخل آن نهادی همین کمد قدیمی بود. این بار لباس‌های خود را در آن جای دادی. هر بار به این کمد نگاه می‌کنم، لحظه‌لحظه بزرگ شدن تو در مقابل چشمانم جان می‌گیرد. از کودکی کوچک که نشسته مشق می‌نویسد، تا پسر نوجوانی که مرتب تیغ بر صورت می‌اندازد.

 صورتی که آرام‌آرام از شکل کودکی خارج می‌شود. جوانی که پیراهن می‌پوشد؛ مقابل  آیینه می‌ایستد؛ به‌دقت موهای خود را شانه می‌زند؛ کفش‌های خود را برق می‌اندازد و باعجله از خانه خارج می‌شود. پسرم کجا می‌رفتی؟ چه کسی را می‌دیدی؟ یک روز از دور تو را با دختری دیدم؛ چه دختر زیبایی! فکر کنم پیراهن آبی داشت و تو پیراهن سفید پوشیده بودی. چنان ذوق‌زده شده بودم که می‌خواستم داد بزنم آن پسر زیبا،پسر همراه آن دختر زیبا، پسر من است! نمی‌دانم آن دختر چه حالی داشت، اما وقتی نخستین بار من با پدرت قدم زدیم، تمام مدت می‌لرزیدم و دست‌هایم مانند یک قالب یخ شده بودند. کلمات در دهانم نمی‌چرخیدند. بهار بود او کت خود را بر شانه‌ام انداخت. کت جادوئی! بدنم گر گرفت، داغ شدم گوئی این تن او بود که من را گرم می‌کرد. شاید آن کت کرم رنگ را به خاطر می‌آوری؟ که هر وقت سردم می‌شد به تن می‌کردم. تو می‌گفتی: “باز مامان بابا شده است! بخاری‌اش را روشن کرده”.

حال هر دو رفته‌اید؛ دیگر کسی نیست که کت او را بپوشم و خود را گرم کنم. چرا  آن روز جلو نیامدم؟ چرا نگفتم که به خانه بیایید تا  یک چای با هم بخوریم. من که زیبایی آن لحظات جادوئی  را می‌دانستم چرا قدم پیش ننهادم؟ این شرم، این سنّت چیست که چنین راه بر من بست؟ منی که خود را زن آزادی می‌دانستم، قادر نشدم آن را بشکنم؟ شاید ترس از شکستن حریم خصوصی شما بود؟ اما هر چه بود دلم می‌خواست تنها یک چای با شما به خورم و نتوانستم! آرزویی که برای همیشه در دلم ماند. نه من سؤالی کردم و نه تو چیزی گفتی؛ چه زود تمام آن روزهای خوب و کوتاه به پایان رسیدند.

پنج شب خانه نیامدی. من و پدرت  به هر جا که ممکن بود سر زدیم هیچ‌کس جوابمان را نداد. شب پنجم بود که ساواکی‌ها تو را دست بند بر دست به خانه آوردند. تمام خانه را زیرورو کردند. بخشی از کتاب‌هایت را داخل گونی ریختند و بردند. حتی اجازه ندادند یک‌کلام با ما صحبت کنی. من و پدرت تا صبح نخوابیدیم. از همان شب پدرت دیگر آن مرد شاد قبلی نبود؛ کم‌حوصله شده بود. مرتب به من می‌گفت: “دیدی چه کفش بزرگی پایش کرده بودند. نمی‌توانست راه برود. پسرم را زده بودند.” مرتب تکرار می‌کرد: “آن‌ها پسرم را زده بودند”.

 چه کشیدیم در آن هشت ماهی که هیچ خبری از تو نداشتیم. بعد تو را از کمیته به زندان قصر بردند. سخت بود، اما خیالمان راحت شد. روزهای ملاقاتی دیدن آن‌همه جوان رعنا و آن‌همه خانواده‌ها از شهرهای مختلف، تا یک هفته زندگی‌مان را پر می‌کرد. تمام هفته را به عشق روزهای ملاقات سپری می‌کردیم. حال تنها تو نه، همه آن بچه‌ها فرزندان ما شده بودند. مادران و پدرانی که درد مشترک هم‌دلشان کرده بود. دوستی‌های زیبایی که شکل می‌گرفتند.

هنوز سیمای مادر بدیعی که گوشه چادر سیاه خود را به دندان می‌گرفت و هر هفته قابلمه بزرگی را به زیر چادر می‌زد و در گرما و سرما به‌سختی خود را به در زندان می‌رساند مقابل چشمم است. «دزفولی مهربان» می‌گفت: “تمام هفته‌ام به عشق این روز می‌گذرد. این غذا را با عشق محمدرضا و رفقایش درست می‌کنم “. هیچ‌کس نمی‌توانست منصرفش کند؛ حتی اگر قبول هم نمی‌کردند، می‌گفت: “بدهید نگهبان‌ها بخورند.” اگر گرفتن غذا  تحریم هم می‌شد، غذای خانم بدیعی مستثنا بود. با قابلمه‌اش می‌آمد مقابل درب زندان چمباتمه می‌زد و با  چشمانی که خنده و گریه در آن مخلوط شده بودند، می‌خندید و منتظر باز شدن در می‌شد.

خانم امام همیشه آراسته می‌آمد. گوئی به مهمانی بزرگی دعوت شده است. هرگز شکایت نمی‌کرد؛ دکتر یگانه، وزیر اقتصاد، برادرش بود. اما هرگز نه او و نه پسرش درخواست کمک نکردند. چه غرور دل‌چسبی داشت! هنوز هم وقتی به جلسه مادران می‌آید همان‌گونه است که  بیست سال قبل بود.

خانم لطفی همان‌طور پرشور بود، با همه خوش‌وبش می‌کرد، جلوی رئیس زندان درمی‌آمد. تمام مادران و پدران بودند. تعداد همسران کم بود. نبض این جماعت با نبض بچه‌های داخل زندان می‌زد. هیچ‌کدام از بچه‌هایشان گله نداشتند. همه عاشق بودند! مادران کرد، لر، بلوچ با لباس‌های محلی می‌آمدند؛ از راه دور. کسی زمستان و تابستان نمی‌شناخت. همیشه آنجا بودند. جلوی درب زندان و مجادله‌ای که همیشه با زندانبان‌ها بود. مردمان رهگذری که برخی با تعجب، برخی بی‌تفاوت و تعدادی محدود در همدلی به این جمع نگاه می‌کردند و می‌گذشتند. جامعه گوئی از وجود چنین زندان‌هایی بی‌خبر بود.

 شبی که گلسرخی و دانشیان را در تلویزیون نشان دادند، پدرت برای اولین بار سخت گریست. آرام‌ و قرار نداشت؛ به هر کس که می‌شناخت تلفن کرد. “دیدید این مردان  چه  کردند؟” روز ملاقات، گل سرخی به یقه‌اش زد و به دیدن تو آمد. او هم به شما پیوسته بود. بعدازاین برنامه بود که  بقال سر کوچه پس از یک سال که از دستگیری تو می‌گذشت، وقتی من را دید از دکان بیرون آمد و گفت: ” سلام من را به آقازاده برسانید، انشالله که به‌زودی به خانه برگردند؛ ببخشید که تا حالا جویای احوالشان نبودم”.

 چه سنگین گذر بود آن روزها! هرروز خبر درگیری‌های خیابانی .هرروز کشته شدن عزیزی. روز ملاقات روز قرارها هم بود؛ برای رفتن به خانه  پدر و مادرهایی که بچه‌هایشان کشته می‌شدند.

 

تاریخ انتشار : ۲۷ شهریور, ۱۳۹۶ ۱۰:۴۱ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

احضار و بازداشت کنشگران و کارشناسان مترقی، آزادی‌خواه، عدالت‌جو و میهن‌دوست کشورمان را به شدت محکوم می‌کنیم

احضار و بازداشت این روشنفکران هراس از گسترش و تعمیق نظرات عدالت‌خواهانۀ چپ و نیرویی میهن‌دوست، آزادی‌خواه و عدالت‌جو را نشان می‌دهد که به عنوان بخشی از جامعۀ مدنی ایران، روز به روز از مقبولیت بیشتری برخوردار می‌شوند.

ادامه »

در حسرت عطر و بوی کتاب تازه؛ روایت نابرابری آموزشی در ایران

روند طبقاتی شدن آموزش در هماهنگی با سیاست‌های خصوصی‌سازی بانک جهانی پیش می‌رود. نابرابری آشکار در زمینۀ آموزش، تنها امروزِ زحمتکشان و محرومان را تباه نمی‌کند؛ بلکه آیندۀ جامعه را از نیروهای مؤثر و مفید محروم م خواهد کرد.

مطالعه »

زُهران مَمْ‌دانی: صدای بلند «سوسیالیسم دموکراتیک» در سیاست مترقی چپ ماوراءبحار

گودرز اقتداری: زُهران بدون ترس از مارک یهود ستیزی در شهری‌که به جرات محل سکونت بیشترین تعداد و متمول‌ترین یهودیان آمریکاست، پرچم مبارزه با نسل‌کشی نتانیاهو و دولت صهیونیست اسراییل را بلند کرد و با استقبال جوانان یهودی و سایر اقشار مترقی یهودی نیویورک علیرغم عدم حمایت حزب دموکرات پشت کومو نماینده اصلی نسل دموکرات های سنتی را بخاک مالید. تنها اباما بود که نه بعنوان اعلام حمایت حزبی بلکه فقط با پیام ارزوی پیروزی چند روز قبل از انتخابات به او تلفن کرد.

مطالعه »

هیچ انقلابی از تلویزیون پخش نخواهد شد!

گودرز اقتداری: اکنون رییس جمهور ترامپ با حمایت اخلاقی که کمیته نروژی صلح نوبل به رهبر جدید اپوزیسیون ونزوئلا هدیه کرد، نیروی دریایی ایالات متحده را به دریای کارائیب گسیل داشته و حلقه محاصره نظامی حول تنها کشور نفت‌خیز منطقه را تنگ کرده است. در جهان یک قطبی قاره آمریکا نیروهای نظامی ایالات متحده بدنبال پا پس کشیدن اتحاد جماهیر شوروی از کوبا در ۱۹۶۳ هفت دهه است که رقیبی ندارند.

مطالعه »
پادکست هفتگی
شبکه های اجتماعی سازمان
WP Twitter Auto Publish Powered By : XYZScripts.com
آخرین مطالب

تأملی پیرامون نسبتِ ضدامپریالیسم؛ آزادی و عدالت اجتماعی در گفتمان چپ

به یاد دکتر سعید فراروی

بازدارندگی هسته‌ای؛ امنیت یا انزوا؟ | آیا ایران باید به سمت ساخت سلاح هسته‌ای برود؟ گفتگوی ملیحه محمدی و فرخ نگهدار

فقر در ایران؛ آینه‌ای از نابرابری و تورم ساختاری

پیروزی چشم‌گیر زُهران مَم‌دانی، نشانهٔ توان‌مندی چپ شهری در قلب سرمایه‌داری

ماری کوری؛ الگویی بی‌همتا در دانش و خدمت به بشریت