نوجوان که بودم، فکر کنم کلاس نهم بودم که <عیسی درگاهی> کتاب مادر را در دکان خیاطی برادرم به من داد و در گوشی گفت <مواظب باش، خطرناک است و ممنوعه!> همان شب تا ساعت چهار صبح کتاب را خواندم. در حالتی بین خواب و رویا.
قبلا در ‘جستجوی نان’ گورکی را خوانده بودم. همراه او در شب های سرد زمستان روسیه هم لرزیده بودم و هم با لذت گوئی که واقعی است روی قسمت بالای اجاق های روسی غرق در لذت خرناسه کنان به خواب رفته بودم. نوجوانیم تماما رویا بود و صحنه سازی. اما مادر کتابی به گونه دبگر بود. تمام شب، همراه پاول گردیدم، شعار دادم واعلامیه پخش کردم. مادرم را جای مادر پاول نهادم. صبح به نظرم با نوجوان شب قبل فرق می کردم.
به دقت به مادرم خیره شده بودم، به دستهایش به چشمان زیبا و پر اراده اش. تجسم می کردم دادگاهی است محکوم شدەام و مادرم فریاد می کشد و اعلامیه پخش می کند. قلبم فشرده می شد. تمام مدت می چرخیدم و کمکش می کردم. <مادر شما مانند مادر پاول هستید!> گفت <نه اولوب؟چه شده باز هم خیالاتی شدی!> سال ها گذشت وقتی برای اولین باردر زندان دیدنم آمد، به سختی می گریست.
<هفت ماه یک شب آرام نخوابیدم تمام مدت نماز خواندم دعا کردم همه جا رفتم به همه کس رو انداختم! پسرم درد مادران را نوشتن و گفتن آسان است، اما هیچ کس نمی داند و نمی تواند تجسم کند درد یک مادر را، مادری را که پسرش زندان است و هراسان از این که اتفاقی برای او نیفتد.> به شوخی گفتم <دیدی مادر حالا مادر پاول شدی!> میان گریه، خندید. <پسر دیوانه من. چه می دانی همین اسمش چی؟ مادر آن پسره چه کشید. داستان همیشه زیباست. اما درد واقعیت است. ما مادران مثل شما نیستیم. ما درد می کشیم!> اکنون او همراه بسیار مادران اعدام شدگان و زندانیان سیاسی، رفته است! با اندوهی جانگاه بر قلب!
به تصویر مادری پیر و درمند می نگرم. با عکسی از پسرش که زیر مشت و لگد جانیان جمهوری اسلامی جان داد. پسری که کارگر بود و زحمت کش، پسری که از آزادی سخن می گفت و شجاعانه از آن دفاع می کرد. چنان شجاعتی که تا آخرین دم زندگی زیر مشت و لگد جانیان زانو نزد و با دهان خونین خندید. قدرت خود را به رخ دژخیمان کشاند! او بزرگ شده کار ومحنت، بزرگ شده یک لقمه حلال به معنی واقعی بود! حق کسی را نخوردن و حاصل دست رنج شرافتمندانه خود را بر سر سفره نهادن!
ستار بزرگ شده مادری بود که بارنج، درد، کارسخت ،اما با شرافت، عزت نفس وعشق او را تربیت کرده بود. حماسه او حماسه مادر بود. حماسه میلیون ها زن زحمت کش!همان روز که مادر ستار بر بالای مزار او آن خطابه دردناک اما شجاعانه را خواند و عکس ستار بر دست همراه نرگس محمدی از ستم ومنگر بزرگ گفت! ستار در وجود او زنده گشت. من نیز در این پیرانه سری بار دیگر غرق در رویای نوجوانی پرشور! مادر پاول را دیدم! چه شباهتی است بین مادران مبارز! این شعله عمیق بر آمده از قلب مادران به عزا نشسته چگونه در همه جای جهان بیکسان شعله می کشد و آزادی را از زبان فرزندانشان فریاد می زند.
در عمق چشمان درد کشیده، اما زیبا و مصمم گوهر عشقی، چه عشق و اراده ای خوابیده است!چشمانی که هنوز اگر عمیق بر آن ها نگاه کنی پشتت خواهد لرزید.
امیر تیمور آن خونخواره ترسناک که هیچ کس را یارای نگاه کردن در چشمان او نبود! نشسته بر تخت. رو به زنی که در مقابلش ایستاده و بی هراس در چشمان او خیره شده بود! گفت <چگونه از این هم راه های سخت عبور کردی؟ آیا از مرداب ها، از پلنگان نهراسیدی؟> گفت از بسیار راه های دشوار گذشتم. در سر راه پلنگانی دیدم، با چشمانی ترسناک. اما نهراسیدم! من به آن ها گفتم که من مادرم و در جستجوی پسرم هستم. آن ها کنار رفتند. حال در مقابل تو ایستاده ام!همان گونه بی هراس! می خواهم پسرم راکه از سربازان توست به من بازگردانی.
تیمور آن خونخواره، مقهور قدرت مادر، گفت تنها قدرت وعظمت یک مادر می تواند در چشم پلنگان و در چشم تیمور خیره شود وفرزند خود طلب کند! او دستور داد در سرتاسر حکم رانی او و لشکریانش بگردند و پسر او را به حضورش بیاورند و چنان شد که او دستور داده بود.> خلاصه شده از داستان کوچک مادر گورکی آن چه در یاد داشتم. مادرانی چون مادر ستار هیچ هراسی از کسی ندارند. آن ها روح فرزندانشان را در درون خود زنده می کنند. یک روح زنده شده در وجود یک مادر را نمی توان گشت، به زندان برد و یا شکنجه کرد! او نماد روح های زنده شده در وجود مادرانی است که فرزندانشان نا جوانمردانه قتل و عام شدند! نماد درد و روح زنده شده یک ملت! دردی که بر مادران خاوران ها رفته است!
حال او با عکسی از پسرش در سرتا سر شهر، کشور وجهان می گردد وجان های آزاد را به خون خواهی فرزندانش فرا می خواند. مادری که خود از تبار کار است، از اردوی زحمت کشان و در این روز! روز جهانی کارگران با عکسی از ستار پیام می دهد. بر دست های پینه بسته از کارکارگران بوسه می زند واز حرمت سفره های خالی آغشته نشده به دزدی وفساد سخن می گوید! او بر آمدن سحر را بشارت می دهد. که با مژده آزادی می آید. روزت گرامی خانم گوهر عشقی! روزت گرامی مادر کار و زحمت، روزت گرامی مادر ستار. امرروز تمام کسانی که قلبشان با زحمت کشان، با مبارزان آزادی و دمکراسی است بر دستان تو بوسه می زنند. آه که چه درد و رنج تاریخی در این دست های شریف تو نهفته است. روزت گرامی باد!