تنها کتاب فلسفی مارکس “ایدئولوژی آلمانی” بین سالهای ۱۸۴۶-۱۸۴۵ نوشته شده است. مارکس خود بین سالهای ۱۸۱۸-۱۸۸۳ میلادی زندگی نمود. موضوع این کتاب بحث و نقدی است با متفکران دیگر مانند اشتیرنر، باور، هگل، و سوسیال دمکراتهای آن زمان آلمان. در مقدمه این کتاب، مارکس و انگلس اعلان جدایی از هگلیهای جوان چپ مینمایند. آن دو از این طریق تبدیل به تئوریسنهای جنبش کارگری کمونیستی شدند.
مارکس و انگلس هر نوع سوسیالیسم اتوپیستی را خیالپردازی غیرعلمی مینامند. آنها غالب آثارشان را در نیمه دوم قرن ۱۹ با توانایی یک فیلسوف و یا همچون یک اقتصاددان نوشتند. آن دو در زمینه علوم اجتماعی خالق یک “زبان تئوریک مدرن” برای مفاهیم اجتماعی جدید شدند. در بحث و جدلهای نظری و عملی در آلمان آن زمان؛ یعنی بین سالهای ۱۸۵۰-۱۷۵۰ میلادی، یک “زبان سیاسی” مدرن بوجود آمد که ایدئولوژیک، سکولار، و دمکراتیک بود.
کتاب “ایدئولوژی آلمانی” نه تنها یک اثر “فلسفه سیاسی” است بلکه عبور از فلسفه به علوم اجتماعی میباشد. از سال ۱۹۹۰؛ بعد از انحلال سوسیالیسم دولتی در شرق اروپا، این کتاب نه تنها بخشی از تاریخ اندیشه بشر بلکه با ورود به تاریخ، اکنون وارد محافل دانشگاهی، لیبرالی، و بورژوایی شده است. مارکس و انگلس در این کتاب در جستجوی یک “فلسفه ماتریالیستی و دیالکتیکی” بودند چون آن پلی است برای گذر از فلسفه به “تئوری اجتماعی”. در آنجا سخن از “فلسفه عمل” میرود یعنی دوری از فلسفه کلاسیک و خیالپردازیهای متافیزیکی آن.
در نیمه اول قرن ۱۹ میلادی در جنبشهای اجتماعی اروپا رقابت شدیدی میان افراد، اقشار، و گروههای فیلسوف، روحانی، خداشناس، ادیبان سیاسی، و سیاستمداران به وجود آمد. در آن فضای پر جنب و جوش، مارکس و انگلس به شکل “منتقد اجتماعی” وارد مبارزات زحمتکشان شدند. این کتاب کوششی بود برای نشان دادن راه “عملی کردن فلسفه” و نظری به پروسه شکلگیری نوعی “تئوری کلان”، جامع و جهانشمول.
در کتاب “ایدئولوژی آلمانی”، غیر از تسویه حساب با فلسفه کلاسیک، آن پل گذری است از فلسفه به تئوری مبارزه احتماعی. مارکس میگفت تنها علمی که وجود دارد و ما میشناسیم، “علم تاریخ ” است. او در این کتاب موضوعات فلسفی را مورد نقد و توجه قرار داد. با مطالعه آثار او میتوان با مارکس جامعه شناس، مارکس فیلسوف تاریخ، مارکس سیاستمدار، و حتی مارکس “پیامبر” آشنا شد. در این کتاب و در کتاب “خانواده مقدس”، او بیش از هر چیز با مواضع سیاسی و نظری گذشته خود تسویه حساب میکند. او این کتاب را کشف “قاره تاریخ” نامید. در این کتاب غیر از معرفی مواضع سیاسی انقلابی، انتقادی است از فلسفه کلاسیک متافیزیکی بورژوایی.
موضوع بحث کتاب “ایدئولوژی آلمانی”، انتقاد تئوریک از جامعه بورژوایی، و از نظر سیاسی، ارتقاء ماتریالیسم عملی به کمونیسم انقلابی است. مارکس و انگلس محصول و کودکان زمان خود بودند. مارکس بعدها اشاره کرد که این کتاب مقدمه نوشتن کتاب “مانیفست کمونیسم” بود، یعنی مقدمه طرح یک فلسفه سیاسی رادیکال. در این کتاب غیر از نقد خود و فلسفه، آن اشارهای است به پایان فلسفه آکادمیک دانشگاهی. در نظر او فلسفه رشته مستقل و صوری نیست بلکه با هستی و واقعیات در رابطه است. در مقدمه این کتاب او برای تغییر انقلابی جامعه به تفسیر جدیدی از واقعیت میپردازد.
کتاب “ایدئولوژی آلمانی” نقدی است به فلسفه گذشته و پیشین غرب، جدلی است با نظرات هگل و جانشینانش که بعد از کتاب “تزهای فویرباخ” و کتاب “دستنوشتههای فلسفی اقتصادی” نوشته شد. مارکس بجای آزادی رمانتیک و فرمالیستی روسویی، خواهان آزادی حقیقی کمونیستی بود. او در این کتاب رابطه فلسفه با علم و عمل، رابطه فرد با جمع، و رابطه طبیعت با تاریخ را نشان میدهد. در نظر مارکس، آگاهی چیزی غیر از هستی و وجود آگاهانه نیست. هستی و وجود همان وجود اجتماعی است. مارکس واقعیت را به معنی هگلی به کار میبرد.
در انقلاب پرولتری مورد نظر مارکس نخستین بار سخن از پیوند تئوری و حرکت اجتماعی میشود. در آنجا یک فلسفه جدید یا تئوری نو با یک عمل انقلابی با هم متحد میشوند چون بدون یک تئوری سیستماتیک، هیچ انقلابی ممکن نیست و طبقه کارگر نیاز به یک برنامه و مانیفست عملی دارد. او بعدها کتاب “مانیفست کمونیسم” را یک برنامه حزبی با خصوصیات علمی نامید.
همکاران سالهای جوانی مارکس در میان هگلگرایان جوان خواهان واقعیت دادن به فلسفه شدند یعنی اجرای عبور از فکر و تئوری به عمل، و از مفهوم به زندگی. مارکس قبلا در کتاب “موضوع یهودیان” نظرات و مواضع جمهوریخواهی داشت. او در نظام کمونیستی آینده تقسیم اوقات روز مردم را این چنین ترسیم مینمود- صبحها شکار، ظهرها ماهیگیری، عصرها دامپروری، شبها بحث و جدل و جلسه؛ خلاصه هر طوری که مورد علاقه انسانها باشد؛ بدون اینکه آنها محبور باشند خود را شکارچی، ماهیگیر، چوپان، منتقد و روشنفکر بنامند.
در زمان جنگ سرد، لیبرالها و بورژواها، مارکسیسم را “الهیات سیاسی” و نوعی دین نامیدند چون در نظر آنان پرولتاریا همچون مسیح، ناجی جهان و بشر خواهد بود. لوکاچ بعدها میگفت باید از رسالت تاریخی پرولتاریا برای ایجاد بهشت زمینی و این جهانی، حمایت نمود.
اخیرا یکی از رهبران حزب کمونیست آلمان به مناسبت دویستامین سالروز تولد مارکس گفت او یکی از نبوغآمیزترین تحلیلگران نظام سرمایهداری بود، اشتباهات و شکست کمونیستها در قرن گذشته، هیچ ربطی به وی و تئوریهایش ندارد بلکه علتش ضعف انسان جامعه طبقاتی و سنگاندازیهای کینهتوزانه بورژوایی میباشد.
—————————————————————————–
منبع – نقد و تفسیر آثار کلاسیک، از جمله کتاب “ایدئولوژی آلمانی”، اثر مارکس و انگلس، ناشر هارالد بلوم،
۱۲مقاله از دوازده استاد دانشگاه، نشر آکادمی در برلین، سال ۲۰۱۰، در ۲۳۵ صفحه.
— klassiker Auslagen, deutsche ideologie, von marx und engels, heraugeber harald bluhm, akademie verlag, 2010 berlin, 12 essays.