سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۷

سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۷

نقدی بر مقاله‌ی «تفکیک جنسیتی: مسئله‌ای مدرن در ساختار اجتماعی ایران»
شهناز قراگزلو: نویسنده با رویکردی تاریخی و تحلیلی، به بررسی ریشه‌ها و تحولات سیاست‌های تفکیک جنسیتی در ایران می‌پردازد. نویسنده تلاش می‌کند نشان دهد آنچه امروز به‌عنوان «تفکیک جنسیتی» شناخته...
۱۰ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: شهناز قراگزلو
نویسنده: شهناز قراگزلو
از زبان رحمان هاتفی‎
کدام نامم را می خواهی...؟ در پشت هر یک از نامهای من، سرهایِ از بدن جدا شده، مناره  شدند، تن های در آتش سوخته و پیکرهای به دار آویخته صف...
۱۰ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: رحمان ـ ا
نویسنده: رحمان ـ ا
گفتمان چپ: بایسته‌ها و درس‌های تاریخی
می‌توان تصور کرد که به‌هر‌حال تمامیِ جریاناتِ طیف چپ، از راستِ چپ، چپ میانه، چپ انقلابی، و منفردین چپ، به درجات مختلف با هر برنامه و هر گذشته‌ای در صحنه...
۱۰ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: سعید رهنما
نویسنده: سعید رهنما
آشتی ملی؛ از بیانیه تا عمل: گذار از بحران‌های جمود سیاسی به سوی آینده‌ای مشترک
مهرزاد وطن‌آبادی: برای تبدیل شعار آشتی به یک پروژه ملی، باید الزاماتی را به طور شفاف برشمرد: به رسمیت شناختن حق‌ حضور و حق‌ اعتراض همۀ نیروهای اجتماعی و سیاسی،...
۱۰ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: مهرزاد وطن آبادی
نویسنده: مهرزاد وطن آبادی
مردم همسایه و هم‌تبار افغانستان، مصیبت و غم شما، مصیبت و غم ماست!
مردم ما خود بارها رنج و مصیبت ناشی از زلزله و دیگر بلایای طبیعی را تجربه کرده و با آن آشنا می‌باشند و قطعاً در این لحظات همسایگان‌مان را تنها...
۱۰ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: هیئت سیاسی ـ اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت سیاسی ـ اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
موتورسواری زنان در ابهام
مهسا کسنوی: در اصل ۱۹ قانون اساسی، رانندگی موتور برای زنان منعی ندارد و جرم تلقی نمی‌شود اما بنا بر ماده ۲۰ قانون رسیدگی به تخلفات رانندگی، گواهینامه رانندگی موتور،...
۱۰ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: مهسا کسنوی
نویسنده: مهسا کسنوی
دفاع ملی و میهنی - وظایف ما | با دکتر ناصر زرافشان | کافه مکث
دعوت شما به جلسه کلاب هاووسی با دکتر ناصر زرافشان موضوع: دفاع ملی-میهنی- وظایف ما زمان یکشنبه ۹ شهریور - ۳۱ آگوست مکان : کلاب مکث - لینک زیر...
۱۰ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: کافه مکث
نویسنده: کافه مکث

جنگ و گلهای یاس مادر (۲)

پدر معتقد است اگرچە جنگ بد است،... و پر از حوادث ناگوار و ناخوشایند، اما برای ارتقاء روح و اندیشە آدمی مهم است و برای همین خدا جنگ را آفریدەاست. پس خدا جنگ را آفریدەاست. هم اوست کە می خواهد گلهای یاس بە زیرزمین بروند، شهر ما از جوانان خلوت شود و شبها همە خوابهای ناخوشایند ببینیم. و بەیاد می آورم دروس مدرسە را کە در آن از جنگهای مقدس گفتە می شد. و جنگ همیشە حداقل برای یک طرف مقدس است. آدمها در قدسیت است کە مرگ دلخراش خود را بە جاودانگی نسبت می دهند.

شهر از جوانان خلوت شدەاست. از خانەها صدای گریە مادران و خواهران بە گوش می رسد، و پدرانی کە برای فراموش کردن غم سنگین خود، سعی می کنند از طریق گوش دادن بە اخبار، مثل سیاستمداران بزرگ رفتار کردە و ظاهرا، بر خلاف زنان، خود را بە دست عمق حوادث بزرگ بسپارند. و من اندیشە می کنم کە آیا خود جنگ چنین حادثە بزرگی نیست؟ آیا انسان لازم است از طریق صدا واقعیت زندگی را جور دیگری تصور کند؟

و راستی چرا گریە تنها برای زنان ماندەاست؟ فکر نمیکنم تولد سربازان از رحم آنها، دلیل کافی برای چنین گریەای باشد.

من جنگ را در سینما و در تلویزیون دیدەام. آنجا چە جریان مهیج و توجەبرانگیزی است… جنگ! مردانی کە بدون درد می میرند و یا انسانهائی کە تو مرگ آنها را نمی بینی، اما می دانی دارند آنجا جائی میان آتش و دود ساختگی جان می بازند. و تو این را تصور می کنی برای اینکە خود را قانع کنی کە حقیقتا داری یک فیلم واقعی را تماشا می کنی، فیلم و یا واقعیتی کە سعی می کند حقیقت تلخ بشر را برای تو بازسازی کند. حقیقتی کە همیشە با قهرمانان همراە است، قهرمانانی کە مسیر جنگ را تغییر می دهند و بە جائی می رسانند کە ما تماشاگران و شاید کل بشریت دوست دارند برسد. و آیا آن ‘جا’ حقیقتا وجود دارد؟ و من روزها و ماهها و سالهای بعد، بسیاری فیلمهای جنگی دیگری را دیدەام. همیشە بدان با خوبان، و یا خوبان با بدان در معارضەاند. و جنگ اوج این تعارض است. جائیست کە یکی باید پیروز شود، و می شود. اما در فیلم دیگری همان ماجرا ادامە دارد! و من فکر می کنم کە فیلمها درست مانند حوادث زندگی هیچ ارتباطی با هم ندارند. کارگردانان، هنرپیشەها و قهرمانان از زندگی و سرنوشت همدیگر خبر ندارند. پدر می گوید این عین تاریخ است. من با تعجب بە او نگاە کردە و تصور می کنم کە این جملەای است کە باید از دهان فیلسوف ما درآید. و اینکە چنین از دهان آلودە بە بوی سیگار پدر بیرون می زند، مرا قانع می کند کە جنگ همە را به نوعی فیلسوف بار می آورد.

خیابان خلوت است. همە آن جاهائی کە جوانان بودند، می ایستادند و قدم می زدند، و با هم تا دیرهنگام کلمات و جملات را بلغور می کردند، در سکوت سهمگینی فرو رفتەاند. مادرم می گوید مملکت بدون جوان عین خانە بدون گل یاس است. و آهی می کشد. و مادرم شاید درست می گوید. پیش خودم می گویم پس جنگ جائی است مثل زیرزمین کە گلهای یاس را بە آنجا منتقل می کنند. و از ترس اینکە نکنە گلها پژمردە شدەباشند با عجلە بە زیرزمین می روم. و مادر خوشبختانە آنجاست، با آفتابەای در دست. پدر می گوید یک قیاس مع الفارق! و من باز بە کوچەها و خیابانهای خلوت فکر می کنم.

و شب خواب می بینم کە جوانان دیگر همان جوانان قبل نیستند. آنان با کلاه خودها و تفنگهای آهنین ترسناکشان در میان سنگرها و زمینهای کندە شدە مرطوب می لولند، و از درون سوراخ های گشاد بینی هایشان موهای زمخت و دراز بیرون زدەاست. با چهرەهای تکیدە و خشن، و چشمهای گشادە کە گوئی برایشان هر لحظە آخرین لحظە دیدن دنیا با تمام دیدنی های عجیب و غریب آن است. آنان دیگر جوان نیستند. گوئی در همین یکی دو ماە اتفاقی افتادەاست کە میان آنها و خاطرە خیابانها و کوچەهای شهر، دنیائی فاصلە انداخەاست. و من دست در جیبم می کنم تا موکشی پیدا کردە و با گرفتن موهای دراز درون بینی هایشان، لطافت خاطرات و جوانی را بە آنها بازگردانم. و با کشیدن هر موئی، چشمهایشان بیشتر پر آب می شود. قطرەهای اشک دروغین بر گونەها سرازیر می شوند. و ناگهان می بینم تمام جبهە بە صف می شود تا من موی دماغشان را بکنم. و فرماندە بشدت عصبانی می شود، و مرا بە جرم همکاری با دشمن دستگیرکردە به عنوان فردی فراری از خدمت سربازی بە دادگاە صحرائی می سپارد تا بە جرم خیانت بە میهن در حساس ترین لحظات تاریخی، و زخمی کردن سربازان دلیر وطن از ناحیە بینی، اعدام شود.

و درست هنگامیکە من با دستهای بستە در دل یک فضای بشدت خشن و خاکی و نیمە تاریک بە لولە تفنگ چند سربازی کە می خواهند بە من شلیک کنند، زل زدەام؛ از شدت ترس از خواب می پرم. و می فهمم کە جنگ تنها عبارت از مردن و یا کشتن آدمها در جبهە نیست.

و نصف شب مانند نصف شب سالهای قبل نیست کە کسی بواسطە پریدن تو از خواب، او هم از خواب بپرد. خواب جنگ، سنگین ترین خواب جهان است. کسی نمی خواهد بیدار شود. خوابیدن عبارت می شود از گریز آگاهانە از واقعیت دوروبر. یعنی خواب می شود جمع میان نیاز بە خوابیدن و نیاز بە گریز. و من صدای توپها و خمپارەها و بمبارانها را در خواب تجربە کردەام، بدون اینکە بیدار شوم. بهتر بگویم بدون اینکە بخواهم بیدار شوم. لحظاتی کە مادر خدا را بە نام گلهای یاس ندا می داد کە بوی خوش و رنگ زیبای آنها را در بی نهایت همچون گرد معطری بپاشاند. و این جا هم مادر عین فیلسوف همسایە ما می شد. پس با این حساب، اگر وضعیت این چنین ادامە پیدا می کرد، بعلت دزدیدن افکار فیلسوف محلە ما، او قادر بە تمام کردن کتابش نمی شد و باید روزی بە در همە همسایەها، شهر و مملکت می زد تا با جمع کردن دوبارە افکار از خانە دررفتەاش، قادر بە تالیف آن می شد.

پدر معتقد است اگرچە جنگ بد است،… و پر از حوادث ناگوار و ناخوشایند، اما برای ارتقاء روح و اندیشە آدمی مهم است و برای همین خدا جنگ را آفریدەاست. او می گوید خلقت هیچ چیزی در این دنیا بی دلیل نیست، و تنها باید منتظر ماند و از ورای سالها بە فلسفە وجودی آن پی برد. و باز با اشتیاقی پر از اضطراب گوشهایش را بە رادیو نزدیک می کند. و من نمی دانم چرا صدای رادیوی پدر همیشە پایین است! گویی کسی از بیرون، در کوچە خانە ما را می پاید. و بر حماقت خودم خندەام می گیرد. پدر حق دارد. او بە کانالهائی گوش می دهد کە متعلق بە بیگانەگانند. و من می فهمم کە جنگ تنها میان سربازان ما و سربازان آن طرف مرز نیست!

پس خدا جنگ را آفریدەاست. هم اوست کە می خواهد گلهای یاس بە زیرزمین بروند، شهر ما از جوانان خلوت شود و شبها همە خوابهای ناخوشایند ببینیم. و بەیاد می آورم دروس مدرسە را کە در آن از جنگهای مقدس گفتە می شد. و جنگ همیشە حداقل برای یک طرف مقدس است. آدمها در قدسیت است کە مرگ دلخراش خود را بە جاودانگی نسبت می دهند.

ادامە دارد… 

 

تاریخ انتشار : ۲۸ اسفند, ۱۴۰۰ ۲:۰۱ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

مردم همسایه و هم‌تبار افغانستان، مصیبت و غم شما، مصیبت و غم ماست!

مردم ما خود بارها رنج و مصیبت ناشی از زلزله و دیگر بلایای طبیعی را تجربه کرده و با آن آشنا می‌باشند و قطعاً در این لحظات همسایگان‌مان را تنها نخواهند گذاشت. در این روزهای سخت در کنار شما دوستان و مردم هم‌تبار و همسایهٔ افغانستان خواهیم بود و بار دیگر مراتب هم‌دردی عمیق و صمیمانهٔ خود را با شما مردم و زلزله‌زدگان افغانستان اعلام‌ می‌داریم.

ادامه »

افول قدرت‌های غربی از هولوکاست تا غزه

تصاویر استخوان‌های برجسته و چشمان فرورفته این کودکان، تنها پوسته فاجعه را نشان می‌دهد؛ عمق آن، خاموش‌شدن آهسته یک نسل است. پزشکان و متخصصان تغذیه هشدار داده‌اند: حتی اگر جنگ همین امروز متوقف شود، این کودکان با زخم‌های جبران‌ناپذیر جسمی و ذهنی، تا پایان عمر زندگی خواهند کرد

مطالعه »

قحطی در غزه؛ آیینۀ تمام‌نمای پوچی ادعاهای قدرت‌های غربی

نتانیاهو با چه اطمینانی، علیرغم اعتراض‌های بی‌سابقۀ جهانی به غزه لشکرکشی می‌کند؟ در حالی که جنبش صلح تا تل‌آویو گسترش یافته و اعتراض‌ها به ادامۀ جنگ و اشغال غزه ده‌ها هزار شهروند اسرائیلی را نیز به خیابان‌ها کشانده، وزیر دفاع کابینۀ جنایت‌کار نتانیاهو با تکیه بر کدام قدرت، چشم در چشم دوربین‌ها می‌گوید درهای جهنم را در غزه باز کرده است؟

مطالعه »

مصونیت اسرائیل از مجازات برای جنایات جنگی، قتل روزنامه‌نگاران بیشتری را دامن می‌زند…

گرچه من و سایر هم‌کارانم در شورای سردبیری سامانه کار به هیچ عنوان خود را خبرنگار یا ژورنالیست حرفه ای نمی دانیم ولی نمی‌توانیم درد و نگرانی عمیقمان را از آنچه بر سر راویان تاریخی این دوران منحوس وسیله دولت اسراییل و رژیم نسل کش نتانیاهو آمده است را پنهان کنیم. ما به همه روزنامه نگاران و عکاسان شریفی که در تمامی این دو سال از میدان جنایات غزه گزارش فرستاده اند درود می‌فرستیم و یاد قربانیان این نبرد نابرابر را گرامی می‌داریم.

مطالعه »
پادکست هفتگی
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

نقدی بر مقاله‌ی «تفکیک جنسیتی: مسئله‌ای مدرن در ساختار اجتماعی ایران»

از زبان رحمان هاتفی‎

گفتمان چپ: بایسته‌ها و درس‌های تاریخی

آشتی ملی؛ از بیانیه تا عمل: گذار از بحران‌های جمود سیاسی به سوی آینده‌ای مشترک

مردم همسایه و هم‌تبار افغانستان، مصیبت و غم شما، مصیبت و غم ماست!

موتورسواری زنان در ابهام