برای کارگران مس سونگون
رگههای مس
اینجا چه دور است از همه جا
و مدیدی است در این جای دور
مس از کوه
و جوانی از ما
بار میکنند و میبرند
نزدیک است پایان رمق
آن روز که سنگینی کند
پتک میان بازوان
خم شوند زانوها مقابل کوهستان زخمی
و بگذرند تنهای فرتوت ما از سراشیبی دره
تا مرگ بگشاید روزی، در درگاهمان
تن به این ذلت نخواهیم داد
سنگ شکنها ساکت اند
کوهستان پژواک فریاد ما را
تا دور دستها برده است
کفتارهای تیز دندان قصد دریدن کرده اند
ایستاده ایم اما
ومیایستیم این بار تا به آخر
حتی به بهای سرخ شدن
رگههای رنگین مس
م-سعید