من به عنوان یک کرد ایرانی بر این باورم که کردها چه در ایران، چە در ترکیه، عراق و یا سوریه و … از نگاه فرهنگی زبانی وقومی و یا دموگرافیک و به ویژه تاریخی بسیار به ایران و فرهنگ و تاریخا به ایرانی نزدیکترند تا به کشورهای دیگر. لذا بهترین گزینه در تئوری، گرد آمدن و پیوستن داوطلبانهشان به آن حوضه جغرافیایی – تاریخی و سیاسی است که بدان نزدیکترند. اما به باور من این پیوستگی و یا جدایی خلقهای ایران نمیتواند به زور تهدید و سرکوب باشد. این همپیوستی باید داوطلبانه بوده و زمانی میتواند محقق شود، که حق مشارکت در قدرت و تصمیمگیری برای ساختن آن سرزمین مشترک به طور یکسان برای همە تضمین شدە باشد.
درآن سرزمین جغرافیایی سیاسی باید آنچنان جذابیت فرهنگی، پیشرفت اقتصادی واجتماعی، برابر برای همه شهروندان، اقوام و ملیتها نهادینە شده باشد، که آنها آگاهانه و با اشتیاق و تمایل، خود را پارهای جداییناپذیر از آن سرزمین بدانند و حس کنند. اگراین گونه نباشد، خواست نپیوستن و حتی جدایی و گریز نه تنها در میان کردها، بلکه در میان دیگرخلقهای میهنمان شدت و شتاب میگیرد. نمونهٔ کوچک این تجزیه و یا گریز را بە خوبی میتوان در واکنش و کوچ اقلیتهای مذهبی و آیینی همچون، ارامنه و مسیحیان، یهودیان و بهاییان، زرتشتیان ایران طی ۴۳ سال گذشتە بە دیگر کشورهای جهان دید. و یا در بستری بسیار گستردهتر، کوچ میلیونها ایرانی از زندان بزرگ ایران را به شکل فرار مغزها، چه به نام پناهنده و چه به نام مهاجر کاری و نیروی متخصص بە خارج. به نگاه من این پدیده خود بزرگترین تجزیهٔ نه یک خاک، بلکه از آن بدتر بیرون راندن، و گریزاندن اجباری مردم یک سرزمین از یکدیگر است. این پدیده بدبختانه در همهٔ رژیمهای حاکم در منطقه به ویژه در کشورمان ایران بسیار بسیار گسترده است.
من برای تجسم بهتر این گفته، سرزمین واحد را به یک نمایشگاه ثابت ویا کتابخانەای بزرگ و متنوع در مقیاس ملی تشبیح میکنم. نمایشگاهی کە در آن از سنتی تا مدرن و نوینترین کتب و نوشتەهای موجود در جهان وخدمات دیجیتالی و مجازی پیشرفتە برای استفادە کاربرانش و نە برای کنترل آنها در چارچوب عرضهٔ خدمات ارائە میشود. جایی کە عرضهکنندگان بە شکلی قانونمند و پیشرفتە مصرفکنندگان سیاسی – اجتماعی و قومی را با فراهم نمودن و دادن امکانات عادلانە گرد هم آوردهاند. اگر یک عرضهکننده بتواند نیازهای مصرفکنندهٔ خود را با کیفیت خوب، نرخ مناسب، به شکلی جذاب و با سرویس وخدمات خوب ارائه نماید، آنگاه این عرضهکننده نه تنها مشتریان خود را نگاه خواهد داشت، بلکه خریداران جدیدتری نیز بدان افزوده خواهند شد و موجب رشد و رونق کار خود از یکسو، و رضامندی مردم وحس مشارکت آنان برای توسعهٔ این تشکل از سوی دیگر میگردد.
اما کشورما مانند یک مغازهٔ کوچک وتنگ سنتی است، که درآن تنوع کالایی نبوده و اگر هم باشد بسیار محدود است. جایی که فروشنده آن چیزی را عرضه میکند که خودش میخواهد و بە آن باور دارد، نه آن کالا وخدمات خوب و مدرنی را که در این زمان و جهان امروز، نیاز مصرفکننده است. در این مغازۀ تنگ و تار، کالا و خدماتی با کیفیت بسیار پایین، کە تاریخ مصرفشان گذشته و بنجل با نرخی گران بدون هیچگونه ضمانت، خدمات سرویسی و با مدیریت سنتی وشدیداً واپسگرایانە به خورد مصرفکنندگان داده میشود، جایی که فروشنده در بساطش تنها کالاها و خدمات برگرفتە و برآمدە از برداشتهای تجاری کهنەشدەاش، و شرع واحکام دینی کە تنها خود بە آن باورمند است راعرضه میکند.
اینجا این رفتار فروشندە است کە تعیینکنندۀ واکنش خریدار و مصرفکنندە میشود، رفتاری کە آنان را وادار بە انتخاب و یا ساختن جایی میکند که در آنجا حقوقشان محترم وحداقل امنیتشان در هر زمینەای فراهم است. پر واضح است کە یکی از برآیندهای اجتماعی این رفتار روی برتاختن، فرار و قهر و بیاعتمادی مصرفکنندگان ومشتریان با استفادە از هر امکانی و ارتباطاتی کە در دستشان است خواهد بود و آنان برای برگزیدن و رسیدن به جایگاهی مناسبتر در این سودا و داد و ستد اتنیکی، اجتماعی و سیاسی تلاش خواهند کرد. جایی کە با برگزیندش دستیابی به این امکانات را نزدیکتر، آسانتر و از هر نگاهی کمهزینەتر میکند.
و این یعنی داشتن حق انتخاب، یعنی باو رداشتن بە حق تعیین سرنوشت. اندیشەای که ما به عنوان کنشگران سوسیالیست، باید پاسخی شایستە و در خور، بە خواست گروههای اتنیکی – ملی ایران که حق زندگی داوطلبانە دریک سرزمین ومشارکت بالفعل و بالقوەشان در یک سیستم فدرالیستی فرا قومی – ملیتی است، را بدهیم.البته سیاست بازار مکارە نیست که بتوان همه چیز را در آن فروخت، اما به عنوان یک اندیشۀ چپ و سوسیالیستی مدرن گفتمان ما از دموکراسی وآزادی ممکن است در بزنگاههایی حتی با نیروهای لیبرال اجتماعی در جهان همسو شود.
ولی این بە معنای آن نیست کە با پوپولیسم راست کە در سطح جهانی از رایدهندگان برای گرفتن قدرت وهژمونی خود استفادە میکند، همپیالە شویم. و یا درسطح داخلی، به ویژە در رابطە با ساختار بە غایت ضد خلقی رژیم حاکم بر میهنمان کە ۴۳ سال است مردم را فریفتە و بە بازی گرفتە همآوا شویم. با این وجود من بر این باورم که نباید فرض را بر این گذاشت که مردم دراین جهان و قرن بیست ویکم هیچ انتخاب دیگری ندارند. این پدیده نه تنها در چارچوب یک سرزمین و قلمرو جغرافیایی، حتی درمیان سازمانها و احزاب و تشکلهای سیاسی به نام انشعاب و جدایی برای درست کردن و یا یافتن خانهای مناسبتر و فراختر سر باز زدە و به وفور دیده میشود.
امروز در تلاطم خیزش زنان و مردان کشورمان برای آزادی، برای مشارکت درساختن ایرانی آباد و آزاد، ایرانی دموکراتیک و همەرنگ و در جریان و تداوم مبارزە، ما باید بتوانیم پاسخگویی شایستە، و دادخواه ملیتها واقلیتهای ساکن این کشورهم باشیم.من بە امید بر افراشتە شدن پرچمی هستم کە رنگ سبز و سپید و سرخش، نە نشان اللە و شیر وخورشید، بلکە نشانی از پرچم خلقهای ایالات و فدرالهای ایران را در خود داشتە باشد.