بعد از انقلاب، رژیم نو اسلامی، بلافاصلە با استفادە از عناوین مختلف سعی در سرکوب دگراندیشان و یا تمامی آن جریاناتی کرد کە بنوعی مبانی فکری، عقیدتی و وجودی آن را بە خطر می انداختند. سرکوبی کە بتدریج وارد یک روند سیستماتیک شد و بویژە با استفادە از فضای جنگ میان ایران و عراق بە اوج خود رسید کە در آن واکنش جامعە مدنی ایران، جهت عقب راندن سرکوب گران، تقریبا بە حداقل خود رسید. بدین ترتیب، حاکمیت با خیالی نسبتا راحت کار خود را بە پیش برد.
یکی از اتفاقات روی دادە در آن سالها برخورد حاکمیت نوین با هنرمندان زمان شاە بود. برخوردی کە عمدتا زیر عنوان، یا گفتمان ‘هنر مبتذل’ صورت گرفت. در تعبیر حاکمان نوین برای این گفتمان، هر آنچە پوشش ضد اسلامی را نقض می کرد، صحنەهای عشق بازی در فیلم ها، رقص، ترانەخوانی زنها و غیرە تحت عنوان هنر مبتذل مورد هجمە واقع گشتند کە این هجمە نە تنها در عرصە گفتمان، بلکە بە فشار فیزیکی نیز فرا روئید و ما شاهد آن بودیم کە بسیاری از هنرمندان زمان شاە بشدت مورد اذیت و آزار قرار گرفتند، یا بە خارج کشور کوچیدند و یا کنج عزلت برگزیدە و برای همیشە در انزوا زیستند. ناصر ملک مطیعی هم یکی از آنان بود.
بنابراین مرگ ناصر ملک مطیعی می تواند بهانەای باشد بر روی مکث مجدد بر عنوان ‘هنر مبتذل’. عنوانی کە در بزنگاههای سیاسی می تواند بە راحتی توجیەگر سرکوب شود و حاکمان نوین را مشوق هر آن گونە رفتاری کە آنان آن را در جهت حفظ مفاخر بشری می دانند! و معلوم نیست کە چگونە شکنجە، زندانی کردن، توهین و بی احترامی می تواند عین داعیە حفظ هنر متعالی و ضد هنر مبتذل باشد!؟
کیفیت هر هنری را البتە درجات دارد و این را بر کسی پوشیدە نیست، اما نوع نامگذاری آنها را باید یک بار دیگر بررسی کرد. باید بە شیاطینی اندیشید کە تحت عنوان چنین نامهائی چە جنایت هائی کە نخواهند کرد.