به مناسبت ۷۰ سالگی کودتای ۲۸ مرداد روزنامه شرق مصاحبهای با رفیق فرخ نگهدار انجام داد که در روز شنبه، ۲۸ مرداد ۱۴۰۲، انتشار یافت. در سطور زیر متن کامل مصاحبه باز نشر میشود.
۱. ارزیابی شما از عملکرد حزب توده در کودتای ۲۸ مرداد چیست؟
تحلیل مواضع نیروها و سیاست آنها در دوران نهضت ملیشدن صنعت نفت ایران یکی از درسآموزترین مطالعات برای همه فعالین سیاسی ایرانی حتی در عرصه بینالمللی است. هر کدام از این نیروها را که زیر ذرهبین قرار دهیم برای کارهایی که امروز داریم و مسائلی که کشورمان امروز با آنها مواجه است نکته قابل ملاحظهای را در خود دارد.
چهار نیرو در دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران در صحنه حاضر بودند. آنها عبارت بودند از اقتدارگرایان طرفدار دربار، اسلام گرایان طرفدار روحانیت، گروه های ملی-لیبرالی طرفدار مصدق و چپ گرایان هوادار حزب توده ایران. سرنوشت ایران در گرو عملکرد این نیروها در صحنه عمل سیاسی در آن دوران بود.
در این میان اتفاقا بررسی روش و عملکرد حزب توده ایران نقش کلیدی دارد و به نظر من اهمیتی بیش از سایر نیروها برای درسگیری در سیاستهای دورههای بعد و حتی امروز در خود دارد. و من توجه خودم را، نظر به علایقی که نسبت به چپ ایران همواره داشتهام، روی عملکرد حزب توده ایران در این دوره متمرکز میشوم و قضاوت خود در این مورد را با شما در میان می گذارم.
دیدگاه من نسبت به نقش حزب توده ایران در روندهای منتهی به کودتای ۲۸ مرداد به دو دوره ۳۰ ساله قابل تفکیک است. توجه کنیم که امسال کنشگری سیاسی من ۶۰ ساله شد. در دوره اول، یعنی از اوایل دهه ۴۰ تا اواخر دهه ۶۰ شمسی، ارزیابی کلی من از نقش حزب توده ایران در روندهای منتهی به کودتای ۲۸ مرداد و پس از آن این بود که حزب توده ایران مسئولیت تاریخی را که برعهدهاش قرار داشت پاسخگو نبود، حزب نمی باید در جریان کودتا معطل دستور مصدق می شد، حزب می باید خود نقش رهبری مقاومت، و در نهایت مسئولیت هدایت کشور را، بر عهده میگرفت. تلقی نسل ما این بود که در دهه ۲۰ شمسی تنها نیرویی که میتوانست از مصیبتها و دردهایی که کشور ما در آن دوره با آن مواجه بود نجات دهد حزب توده ایران بود.
ما، بر اساس مسئولیت و رسالتی که برای «پیشاهنگ طبقه کارگر» قائل بودیم، انتقاد ما به عملکرد حزب توده ایران در ۲۸ مرداد متوجه بیعملی، اقتدارپذیری، دنبالهروی حزب از نیروهای وابسته به بورژوازی ملی بود. معتقد بودیم که ناتوانی این نیروها در مقابله با نیروهای دستراستی از قبل محرز بود. اما حزب توده ایران ماهیتا ظرفیت این ایستادگی را داشت و میبایست خلا را پر میکرد و نکرد.
در روند جنبش ملیشدن صنعت نفت وقتی به صحنه سیاسی نگاه میکنیم میبینیم که هر چهار نیروی حاضر در صحنه هر یک فکر میکنند آنها به دلیل ماهیتی که دارند، تنها نیرویی هستند که قادرند ایران را از مخمصه بیرون بکشند و سعادت و خوشبختی را برای مردم به ارمغان بیاورند و برای اینکه ایران به کامیابی و پیروزی برسد سه نیروی دیگر در نهایت باید از صحنه سیاسی حذف شوند. اسلامگرایان دیگران را خائن یا وطنفروش یا ضد حقیقت و دین می بینند. سلطنتطلبان و درباریان دیگران را وطنفروش، نادان، هرج و مرج طلب، و خائن می شناسند. نیروهای ملی-لیبرال و چپها هم حامیان دو نهاد سلطنت و روحانیت را مرتجع و وابسته، و حتی مزدور استعمار می دانند.
در آن ایام این باور که «ما تنها نیرویی هستیم که میتوانیم جامعه را رهبری کنیم و کشور را نجات دهیم» در وجدان هر چهار نحله سیاسی ایران در آن دوره عمیق و ریشه دار است. در عمل هم میبینیم حزب توده ایران در آن دوره از سوی پایگاه اجتماعی خود سخت مورد انتقاد قرار میگیرد که به این رسالت تاریخی خودش عمل نکرد، صحنه را واگذار کرد، منتظر ماند، دچار بیعملی شد و اجازه داد نیروهای دست راستی غلبه کنند. البته بر این نقدی که در آن دوره بر وجدان نسل ما و نسل قبل از ما حاکم بود دفاعیات دیگری هم وجود داشت که میگفت: نه. حزب توده ایران اینقدر قدرت نداشت. اگر تعرض میکرد با شکستهای سنگینتری مواجه میشد و این توقع از حزب توده ایران که در مقابل کودتا بایستد و وقتی مصدق از موضع رهبری کنار زده میشد خود جایگزینش شود و مهار قدرت را در دست بگیرد و مردم را دعوت به ایستادگی کند، همه خیالاتی است ناشی از عدم شناخت توازن نیروها در صحنه.
در دوره دوم، یعنی از زمانی که در اواخر دهه ۶۰ شمسی، از طرز تفکر انقلابی و از پایبندی به اینکه انقلاب میتواند راهگشای مسائل و پیچیدگیهای سیاست در ایران باشد، فاصله گرفتم و به ضرورت تحولات تدریجی روی آوردم، دیدگاه من نسبت به عملکرد حزب توده ایران در ۲۸ مرداد در روندهای قبل و بعد از کودتا، نیز از بنیان دگرگون شد.
اگر خیلی خلاصه بخواهم عناصر اصلی تفکر تازه را با خوانندگان در میان بگذارم خواهم گفت اگر آرزو این بوده که جلوی فاجعه عظمیی که تمام سرنوشت و تاریخ ملت ایران را تغییر داد، یعنی از کودتای ۲۸ مرداد، جلوگیری شود، حزب توده ایران میبایست اساسا سیاستهای دیگری را در پیش میگرفت. در آن دوران دو نهاد اصلی قدرت در ایران یکی نهاد سلطنت و دیگری نهاد روحانیت بود. نیروهای غیر وابسته به روحانیت و سلطنت قدرت فائقه نبودند و بخشهای ضعیفتر جامعه را تشکیل میدادند. این نیروها، نیروهای لیبرال (مصدقی) و سوسیالیست (توده ای) بودند. هرگاه هدف ما این بود که ایران را در مسیر توسعه و تکامل قرار دهیم، از حقوقش در عرصه بینالمللی دفاع کنیم، سربلندی و استقلال و آزادی و دموکراسی و رفاه برای مردم خودمان رقم بزنیم، این تصور که ما قادریم با حذف این دو نهاد، صحنه سیاست را مدیریت کنیم یک تصور غیرواقعبینانه بود. این بلندپروازیها در جریان ملی و چپ حزب توده ایران به خوبی مشاهده بود. البته میزان بلند پروازی چپها نسبت به ملی گرایان لیبرال قابل مقایسه نبود. چپها تصورات بسیار رویاییتری را حمل میکنند و میزان آرزوپروری در عمل آنها محسوسا برجستهتر بوده است.
اگر ما میخواستیم در آن دوران جلوی کودتای ۲۸ مرداد گرفته شود مهمترین اقدامی که باید انجام میدادیم می بایست نحوه ای عمل می کردیم که دستگاه روحانیت و سلطنت، در برابر جنبش ملی و ترقیخواهان ایران در برابر مصدقی ها و توده ای ها، به سوی اتحاد و همدستی با یک دیگر رانده نشوند . ایالات متحده آمریکا و سیاست راست حاکم بر آمریکا و بریتانیا در آن زمان یکی از جهاتی را که برای حفظ کنترل خود بر نفت ایران در دستور کار قرار داده بودند ،همین کمک به همگرایی این دو نهاد قدرت در ایران بود از راه غلو کردن قدرت حزب توده و ترساندن آنها از همگرایی حزب توده با جبهه ملی.
در تمام منابعی که ما خواندهایم به وضوح میبینیم که این تلاش برای بدگمان کردن دو نیروی سلطنتخواه و اسلامخواه نسبت به مصدقی ها و توده ای ها به شدت ادامه دارد. و حزب توده ایران بر این تصور است که تشدید شکاف و تقابل میان جبهه ملی و بلوک روحانیت و سلطنت، و ملحق کردن جبهه ملی به حزب توده ایران راه نجات جامعه ایرانی است. در حالی که اگر میخواستیم از کودتای ۲۸ مرداد جلوگیری کنیم حتما جبهه ملی و حزب توده ایران میبایست سیاست ها و رویکردهایی را پیش می گرفتند که طیفهای معتدل تر در بین نیروهای وابسته به دربار و روحانیت منافع خود را در عدم مقابله با آن سیاست ها و رویکردها می دیدند؛ نه اینکه آنها را به یکباره و به طور کلی به عنوان ارتجاع مورد تقابل قرار دهند و بخواهند آنها را از صحنه سیاست ایران حذف کنند. همین جا اضافه کنم اتفاقا تاکتیکهای شخص مصدق تا حدود زیادی همین خصلت را داشت. در حالی که سیاستها و تاکتیکهای حزب توده بیشتر در جهت رادیکالیزه کردن جبهه ملی و تضعیف جناح راست آن دور میزد.
طی ۳۰ ساله اخیر من همیشه تاکید کرده ام که برای اجتناب از کودتای ۲۸ مرداد می بایست هر چهار مولفه اصلی حاضر در صحنه سیاست در آن دوران از بسیاری از توقعات خود دست می کشیدند و قبل از همه حاضر می شدند حق موجودیت و فعالیت یکدیگر را به پذیرند و به همزیستی مسالمت آمیز با یک دیگر تن دهند. این سیاست به شرطی پیش میرفت که نیروهای ترقیخواه و ملی ایران سعی در جذب گرایشهای معتدلتر در میان روحانیت و مدافعین دربار داشتند و نه در جهت حذف کلی آن.
در پایان اضافه می کنم که گرچه من منتقد سیاستهای هر چهار نحله سیاسی فعال در آن صحنه هستم ولی اگر بخواهم ماهیت
عملکرد آن چهار نیرو را با هم مقایسه و درباره آنها قضاوت کنم خواهم گفت: اقدام دربار و بخش هایی از روحانیت به کودتا حرکتی ضد ملی و و مختل کننده روند تکامل طبیعی جامعه ایرانی است. من در آخرین تحلیل در سمت قربانیان کودتا، یعنی جبهه ملی و حزب توده، خواهم ایستاد.
معتقدم کودتای ۲۸ مرداد سرنوشت قهری ملت ایران نبود. مشروط بر این که جبهه ملی و حزب توده موفق می شدند مواضع و سیاست هایی عرضه کنند که ظرفیت جلب اعتماد نیروهای گرایشهای معتدل تر در میان روحانیون و دربار را در خود حمل کند و مانع همگرایی آن دو شود.
۲. شما در دوره اول فکری خود، در ارزیابی از عملکرد حزب توده نکتهای را فرض میگیرید که خود این نکته محلِ اختلاف است. میگویید حزب توده نباید به رهبری ملیون تن میداد. اما به نظر میرسد چنین امکانی برای حزب توده وجود نداشت، چرا که طرح ایده ملی شدن صنعت نفت دست بالا را به مصدق و ملیون داده بود و حزب توده ناخواسته به این هژمونی تن داد. پس یکی از دلایلی که حزب توده نمیتوانست انقلابی عمل کند این بود که خالق نظریه ملی شدن صنعت نفت و فاعل آن نبود. شما براساس این فرض که محل تردید است تغییر دیدگاه داده و مخالف رویکرد انقلابی شدهاید و نظریه توازن قوا را برای رسیدن به هدف برگزیدید.
سکه ملی شدن صنعت نفت به نام دکتر محمد مصدق ضرب شد و هیچ نیروی دیگری امکان یا فرصت صاحبقران شدن در این دوره را نداشت. به زبان دیگر رهبری نهضت ملی برای ملی شدن صنعت نفت ایران به نام جبهه ملی رقم خورده بود و دیگران فقط امکان داشتند که با این رهبری همسویی کنند یا مقابله. اگر از پایان سال ۱۳۲۹ و اوایل سال ۱۳۳۰ تا تیرماه ۳۱ را در نظر بگیریم، تردید شما در اینکه هیچ نیروی دیگری به شمول حزب توده ایران امکان رقابت بر سر هژمونی در نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران را نداشت، کاملاً درست است. اما بحث ما درباره روزهای پایانی نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران است، روزهای منتهی به ۲۸ مرداد. در این روزها سوال مرکزی این بود که با اتکا بر کدام نیروها میتوان از دستاوردهای این جنبش، که ملی شدن صنعت نفت محصول عمدۀ آن بود، پاسداری کرد. سؤال مرکزی این بود که چگونه نهضت ملی از خود در برابر یورش معارضان باید حفاظت کند.
در این روزها وجدانِ عمومیِ فعالینِ چپ، که عمدتا اعضای حزب توده ایران بودند، بر این باور بود که رهبری بورژوازی ملی، یعنی مصدقیها، امکان و توان ایستادگی در برابر امپریالیسم و کودتاگران را ندارد و نیروهای انقلابی، تودهای ها، لزوماً باید خلاء ناشی از سازشکاری و تسلیمپذیری نیروهای ملی را جبران کنند. آنها می گفتند ولی رهبری حزب توده ایران به این تمنای عمومیِ فعالین میدانی چپ میدان نداد و شکست دادن کودتا را بر عهده نگرفت و نیروهای خودش را به میدان نیاورد. هم از اینروی، پس از کودتای ۲۸ مرداد، موج مخالفت، اعتراض، انتقاد از بدنۀ حزب برخاست و در نهایت چند سال بعد، رهبری حزب توده ایران هم پذیرفت که در آن مقطع ۲۵ تا ۲۸ مرداد دچار انفعال، بیتصمیمی، گیجسری و عدم پاسخگویی
به مسئولیت تاریخی که بر عهده رهبری حزب بوده، دچار شده است. درحالیکه حزب میبایست در بعد از ۲۸ مرداد یا روز ۲۸ مرداد رهبری را در دست می گرفت و با تمام نیرو برای تبدیل کودتا به پیروزی یا غلبۀ نیروهای ملی اقدام میکرد.
بنابراین پرسش اصلی این در تمام دوران ملی شدن صنعت نفت این بود که آیا حزب توده ایران میبایست به این مسئولیت یعنی پر کردن خلأ ناشی از ضعفهای رهبری بورژوازی ملی و دست گرفتن هژمونی یا رهبری نیروهای ملی و وطنخواه دست میزد یا نه.
من در سی سالۀ اول فعالیت سیاسی خود نه تنها به طرح پرسش به شیوه فوق تن داده ام، بلکه همراه با بنیانگذاران جنبش فدایی، بهویژه زندهیاد بیژن جزنی، همه با این وجدان زندگی کردیم که حزب توده ایران به وظیفۀ تاریخی خودش در مقطع ۲۸ مرداد عمل نکرد و دچار بیعملی و انفعال و سرسپردگی به رهبری بورژوازی ملی شد. مصوبات پلنوم کمیته مرکزی حزب، که ۴ سال بعد از کودتا تشکیل شد، نیز همین نقد را به عملکرد رهبری حزب وارد می داند.
سال ها بعد بود که متوجه شدم که اگر حزب، آنگونه که شعار می داد «کودتا را به ضد کودتا بدل می کنیم» عمل می کرد، با توجه به قدرت نیروهای نظامی، عشایری، مذهبی، و برخورداری آنها از حمایت لجستیک و مستشاری امریکا و انگلستان، راهی برای کنترل کشور توسط یک دولت توده ای، حتی با حمایت سیاسی یا لجستیک شوروی، وجود نداشت. شک نکنیم که تسخیر قدرت توسط حزب توده ایران بخش های مهمی از نیروهای حامی جبهه ملی را هم به سوی بلوک مقابل سوق می داد.
۳. آیا اتخاذ چنین رویکردی برای حزب توده که سه جریان سیاسی دیگر (سلطنتطلبها، روحانیون و ملیون) آن را حزبی مستقل نمیدانستند، عملی بود؟ به اعتقاد شما، شوروی تا چه میزان در تصمیمات حزب توده در مواجهه با کودتای ۲۸ مرداد نقش داشته است؟
در اینجا ما داریم درباره سالها و روزها و ماههای پس از جنگ دوم جهانی صحبت میکنیم. در آن روزها بر ذهنیت همه نحلههای سیاسی ایرانی این تصور غالب است که ابرقدرتها رقمزننده سرنوشت ملتها هستند؛ تصوری که تا حد زیادی هم قرین واقعیت بود. یعنی نفوذ و مداخله اتحاد شوروی و ایالات متحده آمریکا و انگلستان، بهخصوص در منطقه خاورمیانه، غیرقابل انکار و حتی در برخی موارد تعیین کننده است. با این حال حد توانمندی ابرقدرتها در ذهن فعالین سیاسی ما با اغراق بسیار همراه است. تصور غالب بر ذهن الیت سیاسی ایرانی در میانه قرن بیستم چنان است که گویی آمریکا و شوروی و انگلستان در تعیین سرنوشت کشور ما نقش تعیینکننده دارند و تصمیم نیروهای ایرانی زیاد تاثیری در سرنوشت کشور ندارد. در حالی که شواهد تاریخی بسیار نشان می دهد که، علیرغم قدرت عظیم ابرقدرتهای جهانی، نیروهای داخلی کشور در تحلیل نهایی نقشِ تعیینکننده دارند. از عهده غرب و شرق در کشور ما بدون تکیه بر ۴ نیروی اصلی تشکیل دهنده جامعه سیاسی ایرانی، واقعا تشکیل حکومت و کشورداری ساخته نبود.
تاثیر این تصور یا توهم درباره حد تاثیر ابرقدرت ها در مسائل داخلی ایران تا آنجاست که مثلاً جناحهایی از روحانیون و جریان وابسته به دربار، تلاش و کوشش بسیار به خرج می دهند و موفق هم میشوند که نظر صاحبان قدرت در آمریکا و بریتانیا را به «خطر» مصدقی ها و تودهای ها جلب کنند. بهبهانی و اشرف توانستند حمایت آمریکا و انگلستان را از راندن و بیرون کردن و سرنگون کردن دولت ملی دکتر مصدق جلب کنند و آنها را قانع کنند که راهی جز کودتا وجود ندارد. و به محض این که موافقت امریکا را با به زیر کشیدن مصدق به دست می آورند نیروهای خود را به میدان می کشند و کودتا می کنند.
همچنین نگاه حزب توده ایران به اتحاد شوروی بهمثابه کشوری که میتواند در روندهای سیاسی در ایران تاثیر داشته باشد هم مطرح است. تلقی حزب توده ایران از نیروهای وابسته به روحانیت و سلطنت دقیقاً این است که آنها تلاش میکنند که قدرتهای غربی را به پایان دادن به حکومت مصدق تشویق کنند و خود حزب هم میکوشد که وجدان سیاسی مردم، و همچنین نظر پشتیبان اصلی بینالمللی خودش، اتحاد شوروی را – البته بعد از وقایع ۳۰ تیر – به ضرورت حمایت فعال تر از مصدق، جلب کند.
در پاسخ به پرسش شما می گویم: تنها این نیست که سلطنت، روحانیت و ملیون، بدگمانی بسیار زیادی نسبت به تودهایها و وابستگی و حمایت آنها از شوروی در وجود خودشان حس میکنند بلکه اکثریت فعالین میدانیِ مدافع نهضت ملی و مصدقی به شمول تودهایها و جبهه ملیها، به وابستگی عمیق بخشهایی از روحانیت و دربار به انگلستان و آمریکا، و استمداد خواهی از آن قدرت ها، باور دارند.
۴. شما به این نکته اشاره میکنید که جریانهای سیاسی باید از رویاهای دستنیافتنی خود دست میکشیدند تا بتوانند با هم ائتلاف کرده و چهبسا از کودتا جلوگیری کنند. در حالی که، برخی از این جریانهای سیاسی ازجمله سلطنتطلبها و روحانیت حتی اگر به کودتا تمایل نداشتند، از آن منتفع میشدند. به نظر میرسد با توجه به آرایش نیروهای سیاسی در صحنه سیاست آن دوران، ایدۀ همکاری چندان واقعبینانه نیست و منافع هریک از جریانهای سیاسی اقتضا میکند تصمیماتی بگیرد که هرگونه ائتلاف را ناممکن میسازد. ازجمله حزب توده که در ماجرای ملی شدن صنعت نفت ناگزیر موضعی دوگانه دارد: از سویی باید منافع حزب و بهتبع آن شوروی را در نظر بگیرد و از سوی دیگر به حامیان و پایگاه مردمی خود چشم دوخته است. آیا با توجه به چنین شرایطی در دوران کودتا، ایده همکاری بیش از انقلابیگری و پایبندیِ نحلههای سیاسی به ایدههای خود، رویایی جلوه نمیکند؟
ما داریم درباره ذهنیت حاکم بر هر یک از چهار نحلۀ سیاسی موجود در صحنه در مقطع هفتاد سال پیش صحبت میکنیم. در ذهن همه آنها، و نه فقط توده ای ها، این جمعبندی غالب است که ما با هر نیروی دیگرباید یا اتحاد داشته باشیم و یا علیه آن مبارزه کنیم. این ذهنیت در واقعیت یک ذهنیت بدوی یا یک برداشت کمتر پخته از سیاستورزی خردمندانه و امر رهبری سیاسی است. این طرز فکر از پایههای محکمِ اندیشه انقلابی است و خود نیز مبتنی است بر مفروض گرفتنِ فراگیری و جهان شمول دیدن اصل تضاد در همه عرصه های جهان هستی و در این جا در صحنۀ عمل سیاسی.
این طرز فکر می گوید «دیگری یا با تو است یا علیه تو» و تنها گزینه های تو یا اتحاد است یا ستیز. در حالی که تجربه – و توانمندی در شناخت دقیق روندهایی که در درون هر جریان سیاسی در حال رخ دادن است – دائما به ما گوشزد میکند که در هر یک از این نحلههای سیاسی ۴ گانه یک نوع دینامیسم درونی هم همواره در تکاپوست. بخشهایی از نیروهایی که بهعنوان سلطنتخواه یا درباری خودشان را معرفی میکنند، سیاستهای متفاوتی نسبت به بخشهای دیگر همین نحله برای کل دربار توصیه میکنند. همین تفاوت در نوع نگرش به دیگری در میان روحانیون، تودهایها و مصدقیها هم وجود دارد. اگر ما سطح سیاستورزی را از سطح «یا ستیز یا اتحاد» قدری ارتقا دهیم و موضوع تاثیر گذاری بر دینامیسم درونی هر یک از این نیروها را هم در مرکز توجه قرار دهیم، آنوقت شعارها، خواستها، اَشکال مبارزاتی و اقداماتی را در دستور کار قرار خواهیم داد از سطح «مرگ بر» یا «زنده باد» گفتن فراتر خواهد رفت. آنگاه اقدامات، سیاست ها و مواضعی را اتخاذ خواهیم کرد که هدف آن تولید واکنش نامتقارن و غیر یکدست در درون صفوف هر یک از نیروهای سلطنتخواه، درباری، مصدقی یا اسلامگرا باشد.
به زبان دیگر، ما به راحتی میتوانیم شعارهایی به کار ببریم که موجب تقویت یکپارچگی و واکنش یکدست در میان نیروهای درباری یا وابسته به روحانیت شویم. ما هم چنین میتوانیم شعارهای را به کار ببریم که موجب نمایان شدن شکافها در میان آن نیروها شود.
بنابراین اگر شما بر من خُرده میگیرید که با آن ذهنیتی که سلنتطلبان، روحانیون و مصدقیها نسبت به حزب توده ایران داشتند، همکاری بین آنها با حزب توده ایران نامیسر بود و نوعی سیاستپردازی رویاپردازانه تلقی میشود، من در پاسخ به سؤال شما خواهم گفت که: نه. منظور اتحاد نیست؛ اتحاد یکی با دیگری علیه نیروی سوم یا چهارم. موضوع این است که سیاستورزی هر کدام از این نیروها از جمله ملیون و تودهایها و دیگران میتواند اینگونه باشد که موجب تقویت بخشهای معتدل تر تودهایها و دور کردن نیروهای رادیکال تر تودهای نسبت به سلطنتطلبان شود.
این سیاست را من از جانب نیروهای مقابل گفتم. در همان زمان در میان طیفهای رهبریکننده یا صفوف رهبریِ حزب توده ایران بهوضوح دیده میشد که گرایشهای متفاوتتری نسبت به مصدق، نیروهای مذهبی و درباری وجود دارد. و سیاستگذاری موثر و فعالانه این است که بهجای یکدست کردنِ حزب توده ایران بهعنوان نیروی خائن، ضد میهنی یا وابسته و به کار بردن این شعارها درباره حزب توده ایران، توجه کنند که بهنوعی در میدان عمل سیاسی ظاهر شوند که حضور، گرایشهای میهنپرستانهتر و استقلالطلبانهتر را در صفوف حزب توده ایران تقویت کند. همین واکنش را من از جانب تودهایها در قبال مصدقیها میگویم. شعارهای آنها میتواند مصدقیها را نگرانتر کند و به طرف همکاری با نیروهای دست راستی سوق دهد. این شعارها زیان بار و اشتباهند. موضع گیری ها و شعارهایی متضمن مقصود خواهند بود که آنها را به فاصله گرفتن از نیروهای دست راستی افراطی تشویق کند.
همچنین است سیاست حزب توده در قبال دربار و نیروهای مدافع سلطنت. مثال بزنم، اگر شما در روندهایی که در فاصله ۹ اسفند تا ۲۸ مرداد گسترش یافت شعار «سرنگون باد سلطنت، و برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق» را مطرح کنید، پیام و تاثیرِ این شعار در عمل، و نه بر اساس ذهنیت کسانی که آن را مطرح میکنند، این خواهد بود که ای روحانیون! تمام طیفهایتان را علیه ما تودهایها متحد کنید! ای سلطنت طلبان! شما همهتان علیه تودهایها یکپارچه شوید! و ای سلطنت و روحانیت! ملحق شوید به یکدیگر برای مبارزه علیه تودهایها. و ای جبهه ملی ایران! جای شما در میانه نیست. یا به ما بپیوندید و یا به ارتجاع.
در حالی که بهجای آن شعار می توان شعار «برقرار باد حاکمیت قانون اساسی بر کشور» را انتخاب کرد. در این صورت شما حساب استبدادگرایانِ لانهکرده در اردوی سلطنت را از قانونگرایان آن جدا میکنید، از نگرانی دستگاه روحانیت می کاهید، و تناسب نیروها را به سود خودتان برهم میزنید. این فقط یک نمونه بود. البته نمونه های دیگری هم هست، بخصوص در سیاست خارجی و نوع نگاه به ابرقدرت ها، که اگر بخواهیم موضوع را بسط دهیم میشود به آنها هم پرداخت.
۵. درباره وقوع کودتای ۲۸ مرداد نقد و نظرات بسیاری تاکنون مطرح شده اما آنچه اکنون مهمتر است تأثیرات کودتا بر جریانهای سیاسی است. آن چهار جریان سیاسی که شما از آنها نام بردید از جمله حزب توده در دوران پس از کودتا چه فرجامی پیدا کردند؟
کودتای ۲۸ مرداد تأثیرات بسیار عمیق و ماندگاری بر ساختارهای فکری و سیاسیِ هر چهار نیروی شرکتکننده حاضر در صحنه سیاسی ایران بر جای گذاشت.
در میان درباریان این باور را به شدت تقویت کرد که بدون حمایت ایالات متحده آمریکا امکان تداوم حاکمیت نظام شاهنشاهی در ایران میسر نیست.
حمایت امریکا و انگلستان از کودتا و شاه باعث شد سلطنت طلبان از اهمیت حفظ حمایت سنتی روحانیت از نظام سلطنت غافل شوند و فکر کنند جلب حمایت بین المللی برای حفظ و قوام و دوام سلطنت کفایت می کند و لزومی به تحبیب و حفظ حمایت روحانیت و سایر نهادهای صاحب قدرت در کشور نیست.
در دستگاه روحانیت ابتدا امید و خوشبینی نسبت به اینکه ائتلاف شکلگرفته در ۲۸ مرداد میتواند تداوم پیدا کند تصور غالب بود. اما هرچه بیشتر دستگاه سلطنت به آمریکا نزدیک شد به همان میزان، اعتماد دستگاه روحانیت به دستگاه سلطنت کاهش پیدا کرد و تا سال ۴۲، یعنی ده سال پس از کودتای ۲۸ مرداد، این ائتلاف کاملا درهم شکسته شده و به تقابل جدی و فراگیر میان نهاد دین و نهاد سلطنت منتهی گردید.
در جبهه ملی، کودتای ۲۸ مرداد ذهنیت و برداشت آنها از ماهیت ایالات متحده آمریکا و جهان غرب را از اساس دگرگون کرد. در طول دهه ۲۰ شمسی سیمای امریکا در ذهن ملیون ایرانی با نگرش دموکراتیک، صلح دوست و عدالت خواه فرانکلین روزولت درآمیخته بود. کودتا تصویر آمریکا در ذهن نیروهای ملی ایران را به تصویر یک نیروی سلطهگر، زورگو، کودتاچی و مدافع استبداد بدل کرد.
در میان تودهایها این باور قطعی شد که مبارزه ضد امپریالیستی محور اصلی مبارزه همه نیروهای سیاسی ایران است. مهمترین وظیفه ملی این است که ما همکاری نیروهای ضد امپریالیستی با یکدیگر را هم باید در مرکز توجه قرار دهیم. و هرگاه چنین شود در عرصه بین المللی هم نهضت ضد امپریالیستی ایران بیطرف نخواهد بود و اتحاد شوروی مهم ترین متحد این مبارزه خواهد بود.
جالب این است که این تغییر ذهنیت در میان نیروهای سیاسی ایران باعث شد یک همسویی و همراهی گستردهای میان سه نحله اصلی شرکتکننده حاضر در صحنه مبارزات سیاسی شکل بگیرد. همسویی میان روحانیون، لیبرال ها و نیروهای چپگرا که از این دوره به بعد البته نسلهای جدید انقلابی هم در ایران شکل میگیرند، جنبش مجاهدین و جنبش فداییان به وجود میآید که آنها هم همسو و همراه در مبارزه علیه امپریالیسم آمریکا هستند.
در این روزها برخی صاحب نظران نامدار تبلیغ می کنند که حزب توده ایران و به طور کلی چپ ها، تخم لق «مبارزه ضد امپریالیستی» را در دهان روحانیون و ملیون شکسته اند. این حرفی پوچ و به کلی غیر مستند است. توفیق درباریان در جلب حمایت ایالات متحده و بریتانیا و توسل به کودتا، و سپس خود غره گی کودتا گران و سرکوب همه نیروهای چپ، ملی و مذهبی ایران در پناه برخورداری از حمایت امریکا، مهم ترین عامل رشد و فراگیری تمایلات ضد امریکایی در ایران، و مهم ترین عامل داخلیِ شکل گیری نسل پنجاه و هفتی ها در کشور ما بوده است.
کودتا یک حس عمیق ضدانگلیسی و ضد آمریکایی زیر پوست مجموعه فعالین آزادیخواه و وطنخواه کشور ما تزریق کرد که تا امروز و تا سالهای اخیر ادامه داشته است. نسلهایی که از کودتای ۲۸ مرداد تا انقلاب بهمن در مبارزه سیاسی شرکت داشتند عمیقاً نسبت به اهداف آمریکا و وابستگی نیروهای ایرانی به ایالات متحده آمریکا بدگمان و بدبین هستند و ما هرگز نمیتوانیم این حد از بدبینی را نسبت به اتحاد شوروی نمی بینیم.
حالا خوشبختانه این نسلهای جدید که بزرگشدگانِ دوران پس از انقلاب هستند، یک خودباوری عمیقی در وجودشان دیده میشود. هرچه جلو آمدیم شمار مبارزانی که قبول ندارند که کسی جز خود مردم ما مسئول سرنوشت خود هستند بیشتر شده اند. آنها، برخلاف الیت سیاسی ایرانی در اواسط قرن بیستم، دیگر قبول ندارند که قدرتهای بزرگ سرنوشت ملت ما را رقم میزنند. اگر به همین جنبشی که در اعتراضات شهریور سال گذشته تاکنون در کشورمان گسترش پیدا کرده است دقت کنیم میبینیم فعالینی که در میدان هستند اصلاً اعتقاد ندارند که کار از عهده دولت دیگری جز همین مردمی که در صحنه هستند بر می آید. بسیار جالب است که روح حاکم بر جوانانی که در اعتراضات سال گذشته شرکت داشتند، مثل ما فدائیان خلق، حتی بیش از ما، که جنبش نوجوانان دوران پس از کودتا بودیم، به «کس نخارد پشت من» باور می کنند.
جالب است که جز طیف هایی از سلطنت طلبان عهد بوقی، یا سالخوردگان گرد آمده در پادگان مجاهدین خلق، یا برخی محافل بی تجربه، هیچ نیروی شناخته شده و ریشه داری در میان گرایش های ایرانی وجود ندارد که هنوز «جلب حمایت قدرت های بزرگ غربی»، برای متحول ساختن اوضاع سیاسی کشور و استقرار یک نظام حکمرانی مطلوب، را مهم ترین وظیفه و وجه مقدم فعالیت سیاسی خویش به حساب آورد.
2 Comments
گمان میکنم که درگذشت استالین بزرگترین نقش را در اجرای پیروزمندانه کودتای بیست و هشت مرداد داشت .
آمریکاییها (هلندیها ، کمپانی شل ) مدتها بود که طرح نوعی از کودتا را در سر داشتند و هدف انان نیز نابودی نفوذ بسیار گسترده سازمان افسران حزب توده و کل جریان چپ گرایی و استقلال طلبی در ایران بود .
مرگ استالین بهترین موقعیت برای پیشبرد و پیروزی کودتا را فراهم آورد .
سازمان افسران حزب توده شامل بیش از ششصد نیروی تعلیم دیده درجات مختلف نظامی بود .
حجم کل ارتش ایران که بیش از نود و چند درصد آن سرباز و ژاندارم مرغی بی هدف بودند ، یک رقم بسیار بالا و قابل توجه بود و در صورت زنده بودن استالین امکان وقوع هیچ کودتای اینگونه ای وجود نداشت بلکه برعکس این حزب توده بود که میتوانست حداقل نیمی از کشور را در صورت هرگونه پیشامدی به راحتی در دست بگیرد .
مرگ استالین و عدم استقلال و عدم تصمیم گیری رهبر منش حزب توده و عوامل دیگر ،یکی از غم انگیزترین صفحات تاریخ ایران را رقم زد .
حتی بدون وجود استالین نیز حزب توده میتوانست با تکیه بر نیروی سازمان افسران (بیش از ششصد افسر تشکیلاتی مومن و مقتصد) بنوعی ضدکودتا انجام داده و یا شدت تلفات و خسارات را کاهش دهد اما شوربختانه اینگونه نشد .
دیروز کتابی از طرف خبرگزاری ایران درباره کودتا منتشر شد که نام آن عملیات افسران اژاکس میباشد که نام عملیات سازمان سیا در کودتای بیست و هشت مرداد بود نام این عملیات TP AJAX است که حروف TP به معنای حزب توده برداشت شده است و واژه آژاکس به معنای پاک کننده و شوینده است (و یا چیزی در همین معنا)
هر روزه اسناد بیشتری در هر زمینه منتشر میشود.
در بین همه جریانات سیاسی آن زمان این حزب توده بود که دارای ممتازترین تشکیلات و گستردگی و نفوذ بود .
انان همه جا بودند (کارگران ، زحمتکشان ، زنان ، هنرمندان ، دانش اموزان و دانشجویان ، فعالین صلح )و از همه بالاتر سازمان مخفی افسران حزب توده بود که امپریالیستها را بر نوک پنجه های پایشان نگاه داشته بود .
تنها حدود ششصد هفتصد نفر انان شناسایی دستگیر و یا اعدام شدند و نفوذ سازمان مخفی حزب توده در ارتش ایران تا دهه پنجاه نیز ادامه داشت که آخرین انان سرلشگر مقربی بود و بسیاری هرگز شناسایی نشدند و ماهی سیاه کوچولوی نامریی اقیانوس زندگی باقی ماندند .
اینچنین نفوذی با این تعداد و آمادگی و انسجام هر کشوری و هر سیستمی را بطور دایمی از درون تهدید میکند .
مشکل نفوذ حزب توده در ارتش ایران بدست دکتر مصدق و پهلوی و این و آن قابل حل نبود و تنها یک کودتا میتوانست که آن را درهم بشکند و متلاشی نماید کودتایی که از ترس استالین و سازمان مخفی حزب توده امکان پذیر نبود .
این فرصت تنها چند ماه پس از درگذشت استالین و سرگردانی چپ جهانی فراهم آمد و آمریکاییها با نام TP AJAX آن به اجرا دراوردند.
درگذشت استالین موجبات نگرانی شدید دکتر مصدق و بسیار توده ای ها از جمله احسان طبری را فراهم آورد چون سیاستمدار بودند و میدانستند که فقدان استالین چه تاثیری در افزایش بسیار خطرناک فشار غرب دارد .
گمان میکنم هدف اصلی طراحان کودتا پایان دادن قطعی به زندگی سازمان مخفی افسران حزب توده بود و اینکار به جز سرنگونی دولت دکتر محمد مصدق امکان پذیر نبود .
مرگ استالین بهترین موقعیت از نظر تکنیکی برای این کودتای ننگین را فراهم آورد .
اینهمه به معنی کم اهمیت جلوه دادن نقش دیگران و یا گناهکار جلوه دادن حزب توده نیست تنها بیان ساده حقایقی است که انجام پذیرفته و ترتیب زمانی این وقایع به هم پیوسته است .