امروز کشورمان با منظومهای ازبحرانهای تودرتو روبرو است، وراه برون رفت از آنها نیز سخت و دشوار است. از این رو شناخت عامل و یا عوامل اصلی و تعیین کننده در ایجاد این بحرانها و راه برونرفت از آنها بسیار با اهمیت است و تمرکز اصلی می بایست در آغاز هر برنامهریزی و سازماندهی معطوف به آن باشد.
به جرات میتوان گفت اکنون کشور در همه عرصههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، زیست محیطی و… دچار بحران است. منشاء همه بحرانها نیز ناکارآمدی حکومت است که به ساختار معیوب و فساد گسترده عناصرسازنده آن ساختارارتباط پیدا میکند.
در این شرایط دشوار، مردم با امید به آینده و تلاش برای دستیابی به فرصتی برای تغییرآن و فائق آمدن بربحرانها، سختیها و پیامدهای آن را تحمل میکنند. بحرانهایی که اکنون مردم در آن غوطهورند، محصول سیاستهای جاری نظامی است که از تراوشات فکری افرادی که سکاندار حکومتاند، ناشی میشود، نظامی که برای حضور متخصصان، اندیشمندان و مردم در اداره امورکشورنقش وجایگاهی قائل نیست. آنان با نادیده گرفتن منافع ملی درهمه عرصه ها، صرفا برمنافع ومصلحتهای گروهی خود متمرکزند. آنان در کشور جایگزین خانواده هزارفامیلی شدهاند که در رژیم گذشته بیشترین منابع کشور را درکنترل و اداره خود داشتند. این گروه اقلیتی از جامعه بزرگ کشوراند که جایی برای غیرخودیها دراقتصاد، سیاست و بهره وری از منابع کشورقائل نیستند. تنگ نظری آنان در همه عرصههای زیست در کشور، به مراتبی رسیده که حتی نمیخواهند منافع یک طبقه معین را نمایندگی کنند و حاضر به مشارکت دادن افراد وابسته به آن در عرصههای گوناگون اقتصادی و سیاسی نیستند. از اینرو اقتصاد کشور نه دردست طبقه و قشر شناخته شده دراقتصاد سیاسی – سرمایه داری باهمه مختصاتش- بلکه دراختیارمجموعه هم پیمان و به هم پیوسته از نیروهای نظامی، انتظامی واطلاعاتی ونزدیکان وخویشاوندان آنان و درارتباط نزدیک با نهادهای اقتصادی- سیاسی زیر نظر ولی فقیه قرار دارد. این نیروها که قدرت سیاسی- اقتصادی را دراختیار دارند، همزمان فضای اجتماعی- فرهنگی کشور را با نیروی سرکوب در جهت تامین هدفهای ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی خود کنترل میکنند، تا مانع هرگونه اعتراض جمعی در برابر اقتدارحاکمان شوند. با اجرای سیاست غارت منابع کشور به هرقیمت، بیاعتنا به پیامدهای مخرب بهره برداری بیرویه ومازاد برظرفیت، امکان زیست نسلهای آینده در بخشهای وسیعی از کشوردچارمخاطره جدی شده است، بطوریکه نه فقط درعرصه داخلی زندگی را برمردم تنگ کرده اند، بلکه با اتخاذ روابط خارجی ناصواب با دیگر کشورها و بازتاب مخرب آن در داخل کشور، شرایط زیست مردم را به سطحی تنزل داده اند، که هم اکنون بیش از ۶۰ درصد مردم زیر خط فقر قرار دارند.
این شرایط و نگاه اجمالی به مسیر دشواری که طی ۴۳ سال پیموده شده است، مردم را در برابر این پرسش قرار داده است که آیا امکان چرخش حکومت از مسیری که طی این سالها پیموده شده، وجود دارد؟ صدای درد و رنج مردم شنیده می شود؟ آیا پذیرش مشارکت مردم در اداره امور کشور محتمل است؟ آیا میتوان به مناسبات معمول و منطقی با همه کشورها، بر پایه احترام ومنافع متقابل، امید داشت؟ آیا در شاکله نظام توسعه ایدئولوژیک و تصورات عظمت طلبانه شیعی تضعیف شده است؟ آیا در این شاکله مصالح امت اسلامی برمنافع ملی رجحان دارد؟ و اسلامی کردن همه شئون زندگی مردم همچنان در دستور کار نظام نیست؟ اگر اینگونه است کمک و پشتیبانی ازاین نظام یا بیتفاوتی در برابر این سیاستها، حمایت از راهبردهای نظام در امور داخلی و خارجی و تقویت حکومت برای تحقق اهدافی که اشاره شد نیست؟ آیا نیروهای آزادیخواه و دمکرات مجاز به حمایت از این رویکردها و راهبردها هستند؟ راهبردهایی که در صورت استمرار در تلاقی با منافع و مصالح اغلب کشورهای جهان، بی توجه به نتایج تقابل آنها با هم، پیامدهای ویرانگری در برخواهد داشت و شرایطی به مراتب دشوارتر از امروز برای مردم وکشور به بار خواهد آورد.
این تصویر از عملکرد حکومت وچشماندازها و رویکردهایش ما را در برابر یک پرسش بنیادی قرارمیدهد. اگر قرار نیست چرخشی در مسیر حرکت نظام درعرصههای داخلی وخارجی رخ دهد و صدای مردم شنیده شود، و به اصلاحات، اگر چه خیلی دیرشده، تن ندهد، یقینا هر روز که عمر آن طولانیتر شود صدمات و خسارتهای بیشتری به مردم و کشور وارد خواهد شد. در این صورت آیا جز لگام زدن بر سیاستهای نظام و متوقف کردن و تغییر مسیر آن با جایگزینی مناسبات وساختار نوین و برخاسته از اراده مردم، راهکاری متصوراست؟
با این ارزیابی میتوان راهبردهای مبارزاتی مردم با حکومت را ترسیم کرد، که در فرم و محتوا و هزینههایی که به جنبش تحمیل می کنند با هم تفاوت دارند. امروز اغلب مردم راه حل بحران کشور را “عبور از نظام جمهوری اسلامی” و یا “براندازی” آن می دانند. حامیان “عبور از نظام” بخاطر روش پیشبرد امر مبارزه و قرابتهایی که با اصلاح طلبان دارد از توانایی و قدرت بسیج بیشتری، درقیاس با “براندازان”، برخوردارند.
اگرچه امروز اغلب مردم راهحل بحرانهای کشور را “عبوراز نظام جمهوری اسلامی” و یا “براندازی” آن می دانند، ولی عده ای از مخالفان و منتقدان نظام هم چنان دل بسته و امیدوار به حل بحرانها از طریق اصلاحات هستند. به این گروه ازمنتقدان و مخالفان حکومت باید گفت اگر راهحل اصلاحات نه یک پروژه بلکه یک پروسه دیده میشود که با حداقل همراهی حکومت باز خورد پیدا میکند و قدم به قدم حکومت زیر تاثیر این تغییرات، کیفیت متفاوت یافته تا جایی که عناصر سازنده شاکله نظام جای خود را به نمایندگان منتخب مردم وامیگذارند، که مسیری است طولانی اما کم هزینه و مطلوب، حرفی نیست، اما به نظرنمی رسد مردم با دو دهه تجربه اصلاحات ورویکرد حکومت در برابر آن، به این راه حل امید داشته باشند واز آن پشتیبانی کنند. آنان می گویند حکومت بیش از اینکه به منافع ومصالح مردم بیندیشد و ملت را درکانون سیاستهای خود قرار دهد، نگاه به امت دارد و منافع و مصالح آن را بر منافع ملت رجحان میدهد، بطوریکه هزینه امت از کیسه ملت و به قیمت فقر و فلاکت آن تامین میشود. بنابراین اگر حمایت از نظام جمهوری اسلامی قرار است به گسترش این رویکرد در منطقه و جهان بیانجامد و تحقق آن اولویت نظام است، آیا مردم تحمل بار سنگین این بلند پروازیها را که در نهایت با دیوار بتنی قدرتهای جهانی روبرو و ناگزیر به شکست و عقب نشینی است، دارند؟ اگر بپذیریم ادامه این روند در نهایت لگام زده و متوقف شود، و چه از درون خود فرو ریزد و تغییر سیاست داده شود و چه تسلیم شود و از حرکت باز بماند، و چه با ذلت، موجودیت حقیر خود را حفظ کند، امروز همه تلاشها باید برای تغییر جهت سیاستهایی باشد که ویرانی و خرابی احتمالی بیشتر را متوقف سازد، و کشور را به این نقطه مهلک نبرد. اگر ارزیابی میشود که با سیاستهای کنونی واندیشههای اسلامی و حکومت فقها فرجام نیکی در انتظار مردم نیست، نباید با حمایت از این نظام عمر پرهزینه آن را طولانیتر کرد.
باید با گرایشهای سیاسی مردمی که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند، صرفنظراز اینکه امروز توانایی پیروزی بر حاکمیت را دارند یا نه، بخاطرحقانیت مطالبات آنان و حکومتی که حاضر به شنیدن اعتراضشان نیست، در کنار آنان قرار گرفت و با آنان برای تحقق مطالباتشان هم صدا شد، چون این رویکرد نه بر اساس توانایی بالفعل امروز آنان برای “عبورازحاکمیت”، بلکه ناشی از حقانیت مطالبات اکثریت مردم کشورقابل تعریف است.
در این رویکرد، نیروهای پیش برنده استراتژی “عبورازنظام” همه اقشار و طبقات مدافع آزادی و عدالت: کارگران، کشاورزان، زنان، دانشجویان، دانش آموزان، فرهنگیان، دانشگاهیان، هنرمندان وتشکلهای صنفی- سیاسی و مردم نهاد هستند. این نیروها در گامهای نخستین نه در اتحاد وهمراهی با هم، بلکه مستقل از هم و به نمایندگی صنف خود مطالباتشان را دنبال میکنند. این نیروها در ادامه اعتراضات و مطالبه گری است که میتوانند فصل مشترک مطالبات خود را پیدا کرده و با هم متحد شوند. یقینا بستراین همکاری محلهای کار و زندگی است. اگر دیروز ثقل مبارزه بر آزادی و آزادی حجاب و در گستره خیابان قرارداشت و تاکنون با افت و خیز ادامه داشته است، باید پذیرفت، برغم دستآوردها و هزینههای سنگین تاکنون ظرفیت آن به تنهایی برای آنکه حاکمیت را وادار به عقب نشینیهای اساسی کند کافی نیست و مستلزم پیوستن دیگر اقشار و طبقاتی است که مطالبات اقتصادی محرک آنان در پیوستن به جنبش اعتراضی برعلیه حکومت است، و جنبش را قادرمیسازد تا حکومت را وادار به عقبنشینیهای بیبازگشت کند. اگر چه برای تحقق چنین امری زمان نمی توان تعیین کرد، اما می توان گفت تنها راه پیش روی جنبش و پیروزی آن با تمرکز برای حل بحران اقتصادی تعریف میشود. بدون تردید امروز زنان پرچم دار مبارزه، نه فقط برای آزادی حجاب، بلکه از نگاهی دیگر مدافع آزادیهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگیاند، که حمایت بخشی ازنیروهای مطالبه گر دراین زمینهها را نیز با خود دارند.
تشکلهای زنان، کارگران و دیگر تشکلهای صنفی- سیاسی پیشران حضوراحزاب وسازمانهای سیاسی هستند که امروزامکان حضورعلنی و آشکار در متن تحولات جامعه را بخاطر شرایط امنیتی و سرکوب ندارند، و ناگزیر باید در چارچوب تشکلها ونهادهای صنفی و مدنی امر مبارزه را به پیش برند. تا موقعی که تجمیع نیروها برای تغییر توازن قوا حاصل نشده، این بار سنگین بر دوش چنین نهادها و یا تشکلهایی است. همانند مسئولیتی که از مهر ماه ۱۴۰۱ بر دوش زنان کشورمان قرار دارد. یقینا ادامه مبارزه و استمرار آن به منظور تغییر موازنه نیروها به نفع مردم، مستلزم پشتیبانی از کلیه اعتراضات مطالبه محور و مسالمتآمیز تا دستیابی به نزدیکی و اتحاد همه نیروهای خواهان آزادی، دمکراسی وعدالت اجتماعی با امید به تحقق این فرایند است. درعین حال اقدامات و اعتراضات خود بخودی و بدون سازمان و برنامه ریزی را که آشکاراست منتج به نتیجه نمیشود، ضمن همدردی و درک آن، باید تلاش نمود تا هدفمند شده وسازمان پیدا کنند، وهدایت وهمراهی شوند. چه در فرایند مبارزه مقایسه نتایج حاصل از اقدامات و دستآوردها با خسارتها، همواره باید در کانون توجه مبارزان قرارداشته باشد که این مهم با ایجاد سازمان و هدف یا هدفهایی که برای آن تعیین میشود، قابل تحقق است.
گروه خرداد هوادار سازمان فداییان خلق ایران – اکثریت (داخل کشور)
٢٧ مرداد ١۴٠٢
2 Comments
در هر جامعه ای هزاران مشکل و بحران وجود دارد .
اینکه کدام بحران اساسی ترین و عمومی ترین بحران است بسیار مهم است .
بزرگترین بحران ها خود سیستم ها و دولتها هستند که معمولا همه خواهان براندازی آن هستند و غالبا هیچکس نه توان براندازی آن را دارد و نه روش اجرایی و عملی و تجربی آن را بلد است .
به گمان من در حال حاضر براساس واقعیات موجود حجاب اجباری بزرگترین بحران است که شامل نیمی از جمعیت انسانی کشور و حقوق انسانی و اولیه انان است .
اینکه بتوان بدون کلی گویی و یا پراکنده گویی و با هماهنگی و یکپارچگی یک خواسته را به درست ترین شکل ممکن به پیش برد و آن را به پیروزی رسانید خود میتواند آغازگر حل بسیار بحرانهای مهم و بعدی باشد .
هزاران راه درست و قانونی و عملی برای مقابله با پدیده صهیونیستی و استعماری حجاب وجود دارد که همه انان به عمق شناخت و تجربه خود هم میهنان و بانوان داخل کشوربستگی کامل دارد
(نباید اجازه داد که یک مشت خاخام عمامه به سر صهیونیست مشابه آن چه را که در برخی خیابانهای اسراییل بر سر زنان و دختربچگان میاورند بر سر بانوان و دختران ایران بیاورند)
باید که بحث ریشه های عمیق صهیونیستی و استعماری حجاب اجباری را به درون جامعه و همه ارکان آن برد .
حجاب اجباری یک پدیده صهیونیستی استعماریست که توسط صفویان در ایران برقرار گردیده است و هیچ ارتباطی با اسلام، قرآن و فرهنگ ایرانی ندارد و بر عموم ایرانیان است که از خود ،خانواده خود و سرزمین خود در برابر این پدیده اهریمنی دفاع نمایند .
پیوند زدن هر بحران دیگری به این موضوع به هدر دادن انرژی و کل حرکت است .
یعنی نباید که اجازه داد تا هیچ خواست دیگر و یا حزب و گروهی این خواسته و حرکت را به هیجان و یا انحراف و یغما ببرد .(مانند همیشه )
اینکه زنان و مردان آگاه ایران در اعتراض به حجاب اجباری در انتخابات شرکت نکنند خود میتواند بنیانگذار شکلی از اعتراض مدنی همگانی به بزرگترین مشکل و بحران جامعه است که همان حجاب اجباری است .
انتخاب روشها و شیوه ها همه بستگی به قدرت نبوغ و خلاقیت و ابتکار خود مردمان آگاه و میهن پرست داخل ایران است چون مبتنی بر شرایط حقیقی و واقعی داخل جامعه است و هیچ نیروی خارج نشینی دارای صلاحیت نسخه پیچی درباره آن نمیباشد .
نباید که اجازه داد هیچ رسانه بین المللی و اینترنتی سم وجود خود را به صفوف مردم تزریق نماید اعتراضات یکسال گذشته نشان داد که از بی بی سی گرفته تا انترنشنال و بسیار گروهها و اشخاص ،همه بدنبال منافع لحظه ای خود بوده و هستند و در پایان کار در کنار خاخام های صهیونیست پشتیبان لایحه حجاب اجباری قرار دارند .
نباید که به انان اجازه داد که کنترل روانی مردم را در دست بگیرند و سرانجام مردم را از پای در آورند و همگان را به افسردگی و تفرق بکشانند .
که صد البته کار بسیار دشواریست .
هیچ کاری درین دنیا سخت تر از خود بودن و مستقل بودن نیست ، هیچ کاری .🙏❤️
باید کاری نمود که رفع حجاب اجباری به شعار نخست مبارزان انتخاباتی بدل گردد و در صورت حذف کاندیداهای مخالف حجاب همه انتخاباتها را تحریم نمود .
هیچ تقلب آرایی نمیتواند عدم حضور نیمی از رای دهندگان پنهان نماید .