پنجشنبه ۳ مهر ۱۴۰۴ - ۰۲:۳۲

پنجشنبه ۳ مهر ۱۴۰۴ - ۰۲:۳۲

آغاز سال نو دانش
آموزش و پرورش رایگان و توزیع برابر فرصت‌های تحصیلی در همۀ مقاطع، عامل تعیین‌کننده در رشد و شکوفایی استعدادها و مبنای پیشرفت، توسعه و ترقی هر کشور است. تحصیل باید...
۲ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: ا. م. شیری
نویسنده: ا. م. شیری
پرواز پهپادهای ناشناس بر فراز کپنهاگ
در شهر بالروپ، نمایشگاه بزرگ صنایع دفاعی دانمارک برگزارشد. در این نمایشگاه شرکت‌های بین‌المللی، از جمله صنایع نظامی اسرائیل حضور فعال داشتند. این حضور با اعتراض گسترده گروه‌ های مدنی...
۲ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: رئوف حسن زادە
نویسنده: رئوف حسن زادە
همه ما وظیفه داریم در برابر چنین جنایاتی که توسط  اسرائل صورت می گیرد بایستیم.
یودیت شیت: وظیفه من به عنوان یک فعال حقوق بشر، در کنار سایر موارد، انتقاد و مخالفت با سوءاستفاده از قدرت و صحبت علیه نسل‌کشی و اشغال، صرف نظر از...
۲ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
بدون حداقل درجه‌ای از قطبی شدن، یک دموکراسی احتمالاً کارایی نخواهد داشت.
چه چیزی پشت تشخیص روند «جامعه قطبی‌شده» نهفته است؟ نیلز سی کومکار در کتاب جدید خود نگاهی روشنگرانه به این اصطلاح خیره‌ کننده ارائه می‌دهد و نشان می‌دهد که قطبی‌شدن...
۱ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
کودتا بود یا نبود؛ از زبان خودشان:به اسباب‌چینی‌هایشان بنگریم
پس از کودتا، آمریکایی‌ها جای انگلیس‌ها را در ایران تصاحب کردند. و این بهای گزافی بود که بریتانیا بایستی بابت سال‌ها رفتار آمرانه، تکبرآمیز و غیر قابل تحمل خود در...
۳۱ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: علی شاکری زند
نویسنده: علی شاکری زند
می‌یون‌چنر
تمرینِ زندگی همچون تمرین کوه‌نوردی است. قله را می‌بینی که باشکوه است و سرافراز تو را به خود فرامی‌خواند، کفش و کلاه می‌کنی و به قصد رسیدن به آن آماده...
۳۱ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
پیام اجلاس شانگهای برای نظم آینده؛ حکمرانی جهان چندقدرتی
هم‌اکنون نقش سازمان همکاری شانگهای در بازتعریف نظم چندقدرتی بسیار مهم است. این سازمان به ابزاری برای همکاری سیاسی، اقتصادی و نظامی قدرت‌های عضو بدل شده است.
۳۱ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: مهرزاد وطن آبادی
نویسنده: مهرزاد وطن آبادی
حسن دشت آرا

بیرق رنگین (۲)

شاهدم که در سلول‌شان شوری برپا شده است. یکی شان دارد نوشته را بلند بلند برای بقیه می‌خواند. حتما هر کسی دنبال نشانی از گمشده خود می‌گردد که اینطور با اشتیاق به تک تک کلمه‌ها گوش می‌کنند. گل‌خندان تصمیم می‌گیرد پاسخ نامه مرا بدهد. آن جوان بلند قد، همان که حسن (دشت آرا) صدایش می کنند، کاشف روزن من، همان که مهربانی از سر و رویش می‌بارد، می گوید: می‌شود سراغ همسر مرا از او بگیری؟ بپرس آیا هرگز همسر مرا دیده است؟ آیا اخترِ درخشان زندگیم تا حال برای او از پسران‌مان حرف زده است؟ از من چه؟

قسمت دوم

پشت به در دراز می کشم. می‌دانم نگهبانان شب‌ها از دریچه کوچکی که بر بالای در قرار دارد همه سلول‌ها را می‌پایند. پشت به در دراز می‌کشم. بی حرکت. مانند کسی که به خوابی عمیق فرو‌ رفته است. انگشتانم مغزی مداد را در خود می‌فشارد و حکایت‌ها در حاشیه باریک جان می‌گیرند. قصه امشب که پایان می‌گیرد، روزنامه را لوله می‌کنم. جای محکم ومطمئنی قرارش می‌دهم تا اگر بهر دلیلی مجبور به ترک سلول شدم ازهجوم گشت در امان بماند.

صدای پرنده‌ها که یکی‌یکی بیدار می‌شوند و در جستجوی دانه این سو و آنسو می‌جهند را می‌شنوم و احساس می‌کنم پلک‌هایم سنگین می‌شوند. خواب حلقه رقصان ضلع شمال غربی حیاط را می‌بینم. در به شدت کوبیده می‌شود. فریاد نگهبان بلند می‌شود: چقدر می‌خوابی؟ بسه. بلند شو چایت را بگیر. پلک‌هایم بزحمت باز می‌شوند. لیوان پلاستیکی بدبوی چای را می‌گیرم. در سلول بسته و قفل می‌شود. چرخ‌دستی با صدایی گوشخراش تا در سلول بغل کشیده می‌شود و آنجا متوقف می‌شود. پلک‌های سنگینم بروی هم می‌غلتند و دریچه باغ پرشکوفه رویاها مرا بخود می‌خواند. آفتاب تا نیمه‌های دیوار سلول بالا آمده است که چشم باز می‌کنم. از باغ پرشکوفه بر روی موکتی سیاه و چرک پرتاب شده‌ام. لحظه‌ای می‌پاید تا دنیای پیرامونم را بپذیرم. بلند می‌شوم، رو اندازم را جمع می‌کنم، تکه ابری که بالشم است را کنار دیوار می‌گذارم. شیر آب دستشویی را باز می‌کنم، دستها و صورتم را می‌شویم. خنکی آب پوست صورتم را نوازش می‌دهد و غربت سلول ذره ذره جانم را ترک می‌کند. شعله‌های امید اندک اندک در دلم زبانه می‌کشند. پنج قدم می‌روم و پنج قدم باز می‌گردم. صدای تق تق قاشق‌ها بر دیوارها یک لحظه هم قطع نمی‌شود. من اما همیشه راه می‌روم، یا نرمش می‌کنم. بگذار هزاربار از دریچه دزدانه نگاهم کنند. هرگز دست به قاشق نخواهم برد. هرگز کاری که از چشم نگهبان خلاف باشد از من سرنخواهد زد. سومین روز است که سرزده دریچه را باز می‌کنند. از دیوار کناره می‌گیرم. به هیچ تقه ای پاسخ نمی‌دهم. چرخ تحویل ناهار که به صدا در می‌آید دل در سینه‌ام بی تاب‌تر می‌تپد. باید ساعت یک بعد از ظهر باشد. پس از پخش ناهار دو ساعتی فقط صدای سکوت به گوش می‌رسد. و هر از گاهی صدای تقه‌هایی بر دیوار. امروز خیال دیگری در سر دارم. رشته‌های باریکی از حوله دستی رنگارنگم را بزحمت از آن جدا می‌کنم. پیش از آنکه همهمه دوردست صف جوانان در حیاط بپیچد بر بالای دریچه پریده‌ام. این بار هر طور شده باید نگاه‌هاشان را به روزن خودم جلب کنم. دو نگهبان همراهی‌شان می‌کنند. چشم بندها را که برمی‌دارند بی درنگ رشته رنگی حوله را از لابلای کرکره ها بیرون می‌اندازم و آرام آرام تابشان می‌دهم. صدای تپش قلبم را می‌شنوم. اگر زودتر از آنها، نگهبان متوجه این رشته رنگی که چون بیرقی آرام آرام حرکت می کند را ببیند؟ گریزی نیست. این تنها راه ایجاد ارتباط است. رشته رنگی آرام آرام تاب می‌خورد و چشمان من به صف جوانان خیره می‌ماند. یک جفت چشم تیزبین و جستجوگر رشته رنگی را می‌بیند. با حرکت آرنج دستش دوستش را دعوت به تماشای روزن می‌کند. حالا هر دو به روزنی که از لابلای کرکره‌اش رشته رنگی تاب می‌خورد نگاه می‌کنند. رشته را با شتاب به درون می‌کشم پیش از آن که نگاه بیگانه‌ای آن را بیابد. روزن‌ها بسیار بهم نزدیکند. سخت می‌توان آنها را از هم بازشناخت. آهنگ تند قلبم را هنوز هم می‌شنوم. حلقه شمال غربی حیاط پرشورتر می‌چرخد، صدای خنده‌شان شادمانه‌تر است. هم حلقه و هم من هر دو بی‌تابیم. بی‌تاب نوبت دویدن دور حیاط. صاحب چشمانی که رشته رنگی را کشف کرد به طرف صندلی‌یی که نگهبان بر روی آن نشسته است و استراحت می‌کند می‌رود. قدی کشیده و بلند دارد. دوست جوان دیگری هم همراهی‌اش می‌کند. طوری جلوی نگهبان می‌ایستند که کاملا جلوی دیدش را می‌گیرند. جوان خندان چشم که بارها و بارها او را در قاب کوچکی دیده ام دوان دوان از جلوی روزن من می‌گذرد. نامِ پریچهرش را تند بر زبانم می‌آورم. می‌گویم از پیش او می‌آیم و داستانها دارم. یک دور باید دور حیاط بزرگ بدود و یک آن از زیر روزنی که من پشت آن پنهان شده‌ام عبور کند و من در آن یک لحظه چند کلمه می‌توانم بر زبان آورم؟ تا در دور بعدی کلمه ای دیگر را کنار آن بنشانم و یک جمله با چند بار دویدن تکمیل می‌شود؟ در دور پنجم دویدن متوجه منظورم می‌شود. می‌گوید آماده است در دور بعدی نوشته‌هایم را بگیرد. دور ششم کاغذ لوله شده از دست من به دست او سفر می‌کند. مسافر کوچک را در جیب پیراهنش می‌گذاردو باز هم می‌دود، تندتر و تند تر. می‌بینمش که به انتهای حیاط که می‌رسد جای امن‌تری برای مسافر کوچکش پیدا می‌کند. شتابان آن را در جورابش جای می‌دهد. اخطار نگهبان همه را متوقف می‌کند. چشم‌بندها زده می‌شوند و جوانان به صف. جوان بلندبالایی که همه چیز را بخوبی سامان داده است مانند پرنده‌ها نرم نرم می‌رود. صاحب چشمان خندان پرشور می‌خندد. مثل همیشه درآخرین گام لختی درنگ می‌کند، دستها را بالای سرش می‌برد و این بار همچون آشنایی دیرین دستها را تکان تکان می‌دهد. بدرور بدرود.

از بالای روزن پایین می‌پرم. رقص‌کنان دور خودم می‌چرخم. بی‌تردید اگر نگهبان از دریچه مرا بپاید گمان می‌برد دیوانه شده‌ام.

انگار از فشار دیوارها کاسته شده. اصلا انگار در سلول خودم نیستم. من هم همراه با تکه کاغذم به سلول آنها سفر کرده‌ام. شاهدم که در سلول‌شان شوری برپا شده است. یکی شان دارد نوشته را بلند بلند برای بقیه می‌خواند. حتما هر کسی دنبال نشانی از گمشده خود می‌گردد که اینطور با اشتیاق به تک تک کلمه‌ها گوش می‌کنند. 

گل‌خندان تصمیم می‌گیرد پاسخ نامه مرا بدهد. آن جوان بلند قد، همان که حسن (دشت آرا) صدایش می کنند، کاشف روزن من، همان که مهربانی از سر و رویش می‌بارد، می گوید: می‌شود سراغ همسر مرا از او بگیری؟ بپرس آیا هرگز همسر مرا دیده است؟ آیا اخترِ درخشان زندگیم تا حال برای او از پسران‌مان حرف زده است؟ از من چه؟

پایان

قابل ذکر است که این خاطره قبلا درتاریخ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹برابر با ۱۲ اوت ۲۰۲۰ در سایت عصر نو چاپ شده، ولی بدلیل موضوعیت کشتارهای سال ۶۷، آن را با کمی ادیت برای نشریه کار آنلاین فرستادم تا باز نشر شود. 

نیلوفر جوان

تاریخ انتشار : ۱۵ شهریور, ۱۴۰۲ ۳:۴۳ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

تجاوز اسراییل به خاک قطر، جلوه‌ای دیگر از جنگ‌طلبی، توافق‌ستیری و تروریسم دولتی

حمله‌های مکرر اسراییل به کشورهای منطقه، امنیت و ثبات منطقه و جهان را به‌شدت تهدید کرده و نه تنها نقض آشکار منشور سازمان ملل و اصل حاکمیت ملی کشورهاست، بلکه نشأت گرفته از سیاست راهبردی این حکومت برای «تغییر چهرۀ خاورمیانه» است.

ادامه »

بنای تجارت و سود و ثروت بر خون و استخوان و جان و هستی فلسطینیان

از گرسنگی دادن عمدی گرفته تا آوارگی اجباری و بمباران سیستماتیک، همه نشان می‌دهند که «امنیت اسرائیل» بهانه‌ای است برای پاک‌سازی قومی و جایگزینی جمعیت. انطباق سیاست نظامی اسرائیل با منطق اقتصادی آمریکا چهرۀ خود را در نسل‌کشی در غزه به‌مثابه هم‌راستایی سیاست و تجارت به خوبی نشان می‌دهد.

مطالعه »

قحطی در غزه؛ آیینۀ تمام‌نمای پوچی ادعاهای قدرت‌های غربی

نتانیاهو با چه اطمینانی، علیرغم اعتراض‌های بی‌سابقۀ جهانی به غزه لشکرکشی می‌کند؟ در حالی که جنبش صلح تا تل‌آویو گسترش یافته و اعتراض‌ها به ادامۀ جنگ و اشغال غزه ده‌ها هزار شهروند اسرائیلی را نیز به خیابان‌ها کشانده، وزیر دفاع کابینۀ جنایت‌کار نتانیاهو با تکیه بر کدام قدرت، چشم در چشم دوربین‌ها می‌گوید درهای جهنم را در غزه باز کرده است؟

مطالعه »

مصونیت اسرائیل از مجازات برای جنایات جنگی، قتل روزنامه‌نگاران بیشتری را دامن می‌زند…

گرچه من و سایر هم‌کارانم در شورای سردبیری سامانه کار به هیچ عنوان خود را خبرنگار یا ژورنالیست حرفه ای نمی دانیم ولی نمی‌توانیم درد و نگرانی عمیقمان را از آنچه بر سر راویان تاریخی این دوران منحوس وسیله دولت اسراییل و رژیم نسل کش نتانیاهو آمده است را پنهان کنیم. ما به همه روزنامه نگاران و عکاسان شریفی که در تمامی این دو سال از میدان جنایات غزه گزارش فرستاده اند درود می‌فرستیم و یاد قربانیان این نبرد نابرابر را گرامی می‌داریم.

مطالعه »
پادکست هفتگی
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

آغاز سال نو دانش

پرواز پهپادهای ناشناس بر فراز کپنهاگ

همه ما وظیفه داریم در برابر چنین جنایاتی که توسط  اسرائل صورت می گیرد بایستیم.

بدون حداقل درجه‌ای از قطبی شدن، یک دموکراسی احتمالاً کارایی نخواهد داشت.

کودتا بود یا نبود؛ از زبان خودشان:به اسباب‌چینی‌هایشان بنگریم

می‌یون‌چنر