جرون، ای سیلی خورده ی زمان
ای معامله های پشت پرده ی آن زمان
ای تاریخ دیروز و امروز من
از رنگ و شرنگ، تا کیسه های زر
از خود فروخته های تاریخ، تا انسانهای سر فراز
از لیوا و دهل، تا شروه های خاش
از بوم و هوزار و جاده ها
از ادویه تا ابریشم
از کندُر و گُرهکو، تا گازی زار
از سر فرازی آن نسل سر فراز که ماندند استوار
از اندیشه های انسان ها ی آن زمان که نه بر نعل کوبیدند و نه بر طبل بی خیال
…
آن واژه ها و گویش ها که امروز ما را سرمست می کند
آنچه که جرون دیروز، امروز شد هرمزگان.
آه، ای جرون
از سقف قفس، تا حسرت پرواز
شرزه ها داری و اسرار…
می خواهم پاک کنم آن خاطره ها و گذشته ها
اما
دل، دلبسته ی آن فصل کودکی ست
آن بازی های خاش
آن دوستی های آن زمان
آن بازی ها در راه مدرسه
آن دعواها خاطر عاشقی.
آن کارگران اسکله جاشو ها ی آن زمان
آن مهر و دوستی آن زمان.
…
درهای خانه قفلی نداشت
باز بود به روی هم
گرچه سفرها رنگین نبود
اما، همان تلیت ماهی از مهر بود تا افاده ی زمان.
…
مذهب نقشی نداشت
شیعه، سونی و بهائی در یک کلاس درس می خواندند
دوست بودند.
جرون، ما چه کردیم با خود
درهای خانه بسته شد
دوستی ها عوض شد جایش.
آن حُسن و دلدادگی، چشمش پنجره ای دیگری باز کرد به افق
می برند، تکه هائی از تنش، چون دیروز زمان
دیروز، اجنبی بود
امروز خودی ها هستند، چون دیروز.
چه بگویم با تو، که وسیله ی ثروت ناحقان شدی.
…
هرچه من به آن می گویم
می گوید، سهم من از عشق، همان گذشته هاست.
زیر نویس:
جرون نام قدیمی هرمزگان امروز است
بوم: موتور لنج بزرگ
هوزار: چادر جهازهای بادی آن زمان
گُرهکو: نوعی معجون تخمیری