آلن بدیو در کتاب «ترامپ» میگوید تضاد اصلی و پنهان در جامعه آمریکا تضاد بین فاشیسم و کمونیسم است.
بنابراین تضاد بین راست لیبرال(حزب جمهوریخواه) و چپ لیبرال(حزب دموکرات)، تضادی سطحی است که نهایتا کنار میرود و تضاد اصلی، خودش را مینمایاند.
رضا پهلوی در پیامی به دونالد ترامپ، پیروزی او را در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا تبریک گفت و از او خواست به گروههای مخالف جمهوری اسلامی در پیشبرد پروژه براندازی کمک کند.
رضا پهلوی، ساعاتی پس از پیروزی ترامپ در انتخابات، با انتشار پستی در حسابهای رسمی خود در شبکههای اجتماعی، با یادآوری اقدامات ترامپ بر علیه جمهوری اسلامی در دوران ریاستجمهوری قبلی، تلویحا از او خواست تا با حمله و اقدام علیه ایران، به اپوزیسیون(یعنی سطنتطلبان به رهبری او) باشد.
رضا پهلوی، در پیام ویدئویی روز پنجشنبه خود، دوره کنونی را «دوره حساس» و «فرصت نو» نامید و گفت که اکنون «جمهوری اسلامی از هر زمان دیگری ضعیفتر است.»
رضا پهلوی بزرگترین نقطه ضعف جمهوری اسلامی را «فقدان مشروعیت مردمی» نامید و گفت که ایران، کشوری با منابع غنی و ثروت انسانی، نباید درگیر مشکلات اولیهای چون آب و غذا، دارو و سوخت باشد.
او افزود که «اما اکنون، در این دوره حساس، در این فرصت نو، دو راه پیش روی ماست: یا نظارهگر و منتظر باشیم تا شاید دیگران، تغییرات دلخواه خود را برای ما رقم بزنند؛ یا اینکه با عزم و اراده ملی، خود، موتور محرک تغییر باشیم؛ و خواست ملتِ ایران را در میهنمان، و در اتاقهای فکر و دالانهای قدرت در سراسر جهان، به کرسی بنشانیم. انتخاب من، بدون تردید، گزینه دوم است.»
رضا پهلوی مردم ایران را «بهترین شریک صلح» رئیسجمهوری منتخب آمریکا «در این ماموریت» دانست .ترامپ اما اهل معامله است و اگر جمهوری اسلامی شرایط او را بپذیرد رضا پهلوی هیچ، بلکه حاضر است خیلیها را قربانی کند.
رضا پهلوی میگوید: «تماموقت مشغول فعالیت سیاسی علیه جمهوری اسلامی بوده و فرصتی برای هیچ کار دیگری نداشته است.» او در کارنامهاش اما هیچ فعالیت جدی سیاسی به غیر از انتشار بیانیهها و سخنرانیهای کوتاه فصلی، آنهم زمانی که بوی کباب قدرت به مشامش میرسد کار دیگری انجام نداده است. گرچه او بهتازگی یاد گرفته که حرف از «رفراندوم آزاد» و تشکیل «دموکراسی سکولار» بعد از براندازی بزند اما سالها خود و طرفدارانش با آرزوی بازگشت سلسله پهلوی به قدرت روزگار گذراندهاند.
اکنون او به حدی شیفه ترامپ-نتانیاهو شده است که نه تنها چشم و زبان خود را به نسلکشی و کودککشی دولت فاشیست اسرائیل بسته بلکه در آرزوی حمله آنها به ایران و کشتار مردم لحظهشماری میکند.
خواست و آرزو و برنامه رضا پهلوی برای براندازی جمهوری اسلامی بمباران و موشکباران مناطق حساس اقتصادی ایران، تشدید تحریمها و همان اقدامات جنایتکارانه مشابهی است که دولت و ارتش اسرائیل در غزه و لبنان با حمایت حاکمیت آمریکا و اکنون شدیتر از گذشته با حمایت ترامپ انجام میدهد. او، با بیصبری امیدوار است که به بهای کشتار مردم و ایران و ویران کردن ایمن کشور، صرفا با کمک اسرائیل و آمریکا به اهداف خود و حاکمیت ایران برسد.
در حالی که مردم ایران و پیشاپیش همه جنبش کارگری با همه بخشهایش و جنبش زنان، جنبش دانشجویی و همه مردم تحت ستم جان به لب رسیده و اپوزیسیون چپ و آزادیخواه، همواره در جهت سرنگونی جمهوری جهل و جنایت و ترور اسلامی مبارزه میکنند اما با جنگ و دخالت خارجی بهشدت مخالفند.
تئودرو آدورنو در کتاب «شخصیت اقتدارطلب» فرض مهم لیبرالیسم مبنیبر اینکه فاشیسم در جهان پیرامون(جهان لیبرال) شکل میگیرد را به چالش میکشد و نشان میدهد که فاشیسم درست در قلب تجربه مدرنیته پیدا میشود. براین اساس، فاشیسم حادثهای عمیقتر از (ظهور) یک صورت سیاسی است. ذات یک فاشیست، «قدرتطلبی» است؛ خود را به قدرتمندان متصل و ضعیفان را پایمال تحقیر میکند- شدیدا میل به موثر بودن دارد؛ خشن و دارای فکری غیرمنعطف است و همچنین بهشکل جدی بهدنبال شایعهپراکنی، بیاخلاقی و توطئهچینی برای دیگران است. در واقع فاشیسم پدیدهای است که بیش از هر چیز سیاست و امر سیاسی را به محاق میبرد.
یک شخصیت اقتدارطلب همیشه آشکارا فاشیست نیست بلکه ممکن است این خصیصه در درون او نهفته باشد و تحت شرایط تاریخی-اجتماعی خاصی ظاهر شود. کتاب آدورنو یک منبع مهم برای کسانی است که فکر میکنند مسئله فاشیسم هیچ ارتباطی با فرهنگ لیبرالدموکراتیک ندارد. از منظر فاشیسم صرفا یک اصطلاح تاریخی نیست، بلکه وصف یک سیاق جدید از حکمرانی توتالیتر و تمامیتخواه است که میکوشد با اظهار به ملیگرایی (Nationalism)، بیگانههراسی و تعصب پوپولیستی، آحاد مردم را تحریک کند. فاشیسم علیالظاهر از روال دموکراتیک تبعیت میکند، درحالیکه از درون طالب نابودی ارزشهای مردمسالارانه است.
یک بدشانسی رضا پهلوی، این است که همه طیفها و چهرههای معروف سلطنتطلبان، او را قبول ندارند. حتی گروهی از سلطنتطلبان با انتشار بیانیهای به رضا پهلوی، فرزند محمدرضا پهلوی، هشدار دادند که اگر انتقادهای آنها را نپذیرد، او آخرین ولیعهد این سلسله پادشاهی خواهد بود.
در این بیانیه که در آن رضا پهلوی ولیعهد سوم ایران خوانده میشود، این اتهام مطرحشده که او «بخشناپذیری حاکمیت ملی ایران» را به عنوان یک اصل به رسمیت نمیشناسد و ایران را یک کشور، یک ملت، یک ملیت نمیداند، به همین دلیل تمامیت ارضی و استقلال ایران را با رفتارهای سیاسیاش به خطر انداخته است.
سلطنتطلبان برای او نمایش «من وکالت میدهم» راه انداختند و در نهایت با همه تبلیغات وسیع تنها توانستند برای «شاهزاده»شان چند صد هزار رای جمع کنند.
رضا تقیزاده، مدیرکل دفتر مخصوص شهبانو در ایران و کارمند ساواک تا سال ۱۳۵۷(به نقل از ویکیپدیا)، در گفتوگویی در کلابهاوس گلایه میکند: «چرا من که ۵۰ سال پیش نطقهای شهبانو را مینوشتم حالا کسی صدایم را نمیشنود.» او نمیفهمد یا نمیخواهد بفهمد که جهان در این نیم قرن گذشته تغییرات شگرفی را پشت سر گذاشته است.
رضا پهلوی تاکنون هرگز نتوانسته به ایجاد حزب و یا جبههای واحد حتی با همفکران خود شود. او در چندین تشکل و همبستگی حضور داشته، اما هیچکدام از آنها را تا پایان، تا زمان منتهی به نتیجه، همراهی نکرده است. رفتار کنشگری او نشان میدهد که او بیشتر حضور در خیابانها و سخنرانی برای هواداران خود را در سالنها ترجیح میدهد.