کانون مدافعان حقوق کارگر – فساد اقتصادی نفس مردم را بریده است. آخرین نمونه گزارش کمیسیون تحقیق و تفحص مجلس در بارهی سازمان تامین اجتماعی است. بانکها، گمرکات، شهرداریها، ادارات، شرکتها و موسسات اقتصادی دولتی یا خصوصی ،کوچک و بزرگ بیمهها و خلاصه هر جایی که میباید ظاهرا کار و فعالیتی صورت گیرد از فساد مبرا نیست. از یک مدرسه و بیمارستان دورافتاده گرفته تا یک موسسه کلان در پایتخت در همه جا آلودگی موج میزند.
لغات رانت، مافیا، اختلاس، سوءاستفاده و رشوه و میلیارد همچون نقل و نبات حتا در محافل خصوصی دو سه نفره در اتوبوس و مترو و مهمانی و کوچه و خیابان در همه جا ورد زبان همگان است. هر جا که موردی از تجاوز به اموال عمومی را طرح میکنیم ، متقابلا ۳ یا ۴ داستان واقعی و عجیبتر و بیشرمانه تر را می شنویم. همهی اینها در کشور و شرایطی صورت میگیرد که گوش فلک را با موعظههای اخلاقی و سخنرانیهای تمام نشدنی و… پر کرده اند. در کشور ما جریانات چپ و رادیکال و انسان دوست متهم به بی اخلاقی و چسبیدن به دنیا میگردند. میگفتند که از معنویت به دور هستند در پاسخ به اعتراضات و مطالبات مردم میگفتند که ما برای نان انقلاب نکردیم و زیر بنای الاغ هم اقتصاد بود! برای ما افسانه بافی کرده و داستانها و روایات میگفتند.
اینک غارتگران اموال عمومی کار را به جایی رسانده اند که حتا شیطان پرستان افراطی هم نمیتوانند گوی رقابت را از آنها بربایند. دست همهی دزدها و خلافکاران ، از پشت بسته شده و حتا شخصیتهای مثالزدنی نمایش نامهها و رمانها هم پیش اینان لنگ انداخته اند .
بر اساس تحقیقات سازمان شفافیت بین المللی، فساد در ایران در سالهای اخیر گسترش و رشد بی سابقهای داشته و رتبهی ایران از ردهی ۱۳۳ به ۱۴۷ تنزل کرده است. تمامی دزدان و غارتگران بین المللی از ژنرالهای امریکای لاتین گرفته تا مقامات چینی و پاکستانی حتا آصف علی زرداری معروف به آقای ده درصدی که از تمام معاملات و قراردادهای بزرگ کمیسیون میگیرد، پیش این جماعت بسیار تازهوارد و تازهکار به نظر میآیند. اعمال اشرف و غلامرضا پهلوی و محمدرضا شاه با اینها آن هم در سالهای آخر حکومتشان قابل مقایسه است.
اما صحبت فقط پیرامون ابعاد کمی و کیفی فساد یک قصهی ملال آور و تکراری است. با این که در ظاهر بسیار با شدت و حدت با فساد برخورد میشود اما باور عمومی حاکی از یک بی اعتمادی مطلق به سیاستهای جاری و دستگاههای مسوول در همه جاست. ساختار قدرت در همه جا خودیها را حمایت میکند. اعتقاد راسخ این است که کارد دستهی خودش را نمیبرد!
مثل روز برای ما روشن است که یک کمیسیون تحقیقاتی مستقل کارآمد و چند نفره با تمامی امکانات و آزادی مطلق و دسترسی به منابع بی شمار پژوهشی و مصونیت قضایی و تامین امنیت همه جانبه در یک بازهی زمانی مثلا ۲ ساله باز هم قادر نیست تمام ابعاد فساد و دزدی و اختلاس و سوءاستفاده و… را در ایران کشف کند. اگر هم قادر میبود تنها بخش کوچکی از آلام ما تسکین مییافت و بخش کوچک تری از آرزوها و آمالمان پاسخی منطقی مییافت. باز پسگیری این اموال از دست این قشر بسیار گسترده و کاملا آگاه به منافع خود امر مهمی است که برای اختصار از این پس با عنوان فاسد از آنها نام میبریم.
اما نکتهی اساسی در این مساله ایجاد و پیشبرد یک نهضت و جنبش علیه فساد است جنبشی که اساسا در نظام سرمایه داری سر برآورده و مستقیما علیه آن میباشد. نهضتی که اعتراض و مبارزه و سازماندهی تودههای کارگر و زحمتکش اساس آن و احقاق حق مسلم و بهبودی اوضاع آنان هدف و یک امر غیرقابل چشم پوشی است.
در وهلهی اول این باور عمیق برای همه کسانی که درگیر این مبارزه و جنبش هستند و یا میشوند باید وجود داشته باشد که این حق مسلم و انکار ناپذیر و بخشی از دسترنج و ثروت آنان است که در اختیار دست اندرکاران، مدیران، مسوولان، عمال و مزدورانِ سرمایه و.. . است. و میباید هر چه زودتر به صاحبان اصلی آنها برگردد. این خود ملزومات، اقتضائات سیاسی و تشکیلاتی خاصی را میطلبد.
حوزهی عملکرد اختلاس کنندگان بزرگ و حامیان سیاسی آنها کاملا روشن است. بانکها به خصوص بخش اعتبارات، طرحها و پروژههای بزرگ ساختمانی، انرژی و راه سازی، امور نظامی، تمامی بخش صادرات و واردات، شهرداریها و.. است. که این فعالیتها حتا به رغم تحریمهای اقتصادی با کمک دولتهای طرف قرارداد و همکاری و اعمال نفوذ مقامات بالاتر هر روز ابعاد پیچیده تری گرفته و پیامدهای ناگوار چنین ساختاری باعث میشود تا تودههای فقیر و تنگدست بهایی بس سنگین برای آن بپردازند. در آخر نیز مجبور به پرداخت و جبران خسارت شرکتها و وامهایی میباشند که اختلاس کنندگان برایشان به ارث گذاشته اند. تکامل و گسترش این روند موجب انباشت بسیار زیادی درطرف طبقهی سرمایه دار گشته است.
دزدی و اختلاس و رشوه …علاوه بر آثار مخرب و سوئی که در تحمیل زندگی فقیرانه تر و ازدیاد فاصلهی طبقاتی دارد قدرتمندان و جانیان را از هر طیف و جناحی که باشند گستاخ تر و جری تر میکند. آنها مرتبا و دائما به ابعاد فساد خود میافزایند و به اصطلاح هیچ گاه به کم قانع نیستند. همین امر آنها را از سویی به ایجاد محدودیت و تحمیل بی حقوقی به تودهها تشویق میکند، و از سوی دیگر موجب پراکندگی و نا آگاهی بیشتر در سطح جامعه شده و هر روز تجربهی جدیدتری برای تکمیل ظرفیت و اعمال ضد انسانی و استبدادی از خود بروز میدهند. اصولا خوراک اینها جهل و عقب ماندگی تودهها و منش شان دیکتاتوری ست به همین خاطر به عامل بسیار قوی در جهت محافظه کاری و عدم تغییر وضعیت و گسترش و تقویت پایههای استبداد تبدیل شده و هر روز آنها را باز تولید میکنند. چنان که میبینیم.
افراد فاسد زیر لوای اقدامات انسان دوستانه، امور عام المنفعه و کارهای خیریه مذهبی لقمه نانی را برای مردم پرتاب کرده عزت و اعتماد به نفس نیروی کار را نابود میسازند. میلیونها صدقه و رشوه بگیر و معتاد و افراد نابهنجار روی دست جامعه باقی میگذارند. البته اعمال فساد اینان تا پایین ترین لایههای جامعه رسوخ میکند. کارگران و کارمندان رشوه بگیر نهادها، ادارات و ارگانها فقط یک نمونهی کوچک این قضیه است.
اما، ما نه میتوانیم و نه میخواهیم که در این نوشتار به ساختار، چرایی و ژرفای فساد بپردازیم. فساد اقتصادی موجود برای ما یک امر بسیار مهم سیاسی است که مستقیما با معیشت تودههای محروم ارتباط تنگاتنگی دارد. لازم است در این جا به یک سوال مهم پاسخ دهیم .چرا ابعاد فساد در ایران از چنان ارقام نجومی وغیرقابل باوری در مقایسه با سایر نقاط جهان برخوردار است؟
پرواضح است که این تبهکاران اقتصادی هم از عدم مقاومت و نبود یک جنبش سازمان یافته تودهای ضد فساد بهره میبرند و هم، زمین را زیر پای خود کاملا سست میبینند. آنها به خوبی دریافته اند که اوضاع سیاسی- اجتماعی آن قدر شکننده و میز و منصب آنها آن قدر لرزان و بیدوام و در عین حال در مقایسه با یک پروسهی تاریخی فرصت اندک میباشد که باید هر چه زودتر بار خود را بسته و در اولین فرصت به نقطهی آرامش و غیرقابل برگشت برسند. تا به اصطلاح توپ هم نتواند آنها را تکان دهد. اینان میپندارند که وضعیت غیرقابل پیش بینی و بسیار متحول و متغیر سیاسی هر آن ممکن است دستخوش تغییر و تحولات بنیادی قرار گیرد. میترسند افراد مبتدی طیفهای گوناگون و درگیریهای جناحی و باندی سیاسی و امثالهم بازی را به هم زده و موجبات دردسرهای فراوان را فراهم کنند . لذا تلاش دارند در کشورهای اروپایی، کانادا و امریکا جای پای با ثبات و محکمی فراهم نمایند. برای فرزندان و یا کل خانوادهی خود با این پولهای باد آورده و … گرین کارت و آلاف و الوفی سرهم کنند تا از طوفان خشم و نفرت تودههای زخم خورده حتا الامکان در امان باشند. قدر مسلم بعد از این که تمام تلاش و در عین حال تنها هدف آنها برای افزودن صفرهای متعدد به حسابهای بانکی شان نتیجه داد و ریا کاری و قدرت سیاسی را کنار گذاشته ، فرار را بر قرار ترجیح خواهند داد. سان برای خویش نوعی مصونیت فراهم می سازند. اما میلیونها نفری نکتهی قابل تامل این است که این جانیان اقتصادی کاملا سیاسی و هوشیارانه عمل میکنند. با پوششهای ایده ئولوژیک حقوقی و در مناصب سیاسی خود را بالاتر از هر قانون نوشته شده و نوشته نشدهای قرار میدهند تا دسترسی به آنها کاملا غیر ممکن و یا حداقل سخت و دشوار باشد. بدین که آخرین لقمههای آنها از سفره شان ربوده میشود به خاطر تفرقه و پراکندگی و عدم آمادگی سیاسی نظاره گر غارت دسترنج خود و هم زنجیرانشان هستند.
آری نداشتن تشکل و سازماندهی طبقهی کارگر، تودههای زحمتکش را به قهقرا برده و میبرد. در این میان خلاء یک سازمان سیاسی سراسری و موثر و هدایت گر به خوبی مشاهده میشود. سازمانی که پایش روی زمین سفت باشد و علاوه بر استفاده از تمامی امکانات ماهوارهای و اینترنتی و… مستقیما در بین پیشروان و تودههای کارگر به تبلیغ و ترویج و نهایتا به سازماندهی بپردازد، این ممکن نیست مگر با هدف آموزش و تربیت سیاسی تودهها در یک فعالیت دراز مدت.
به یاد داشته باشیم که در این شرایط خطیر و وحشتناک هیچ عقل سلیم و هیج آدم منصفی قادر نیست که به نفی مبارزه اقتصادی بپردازد. مبارزه برای دستمزدهای معوقه و افزایش آن علیه اخراج، بیکارسازی، تورم و گرانی و مقابله با اصلاحات ضدکارگری در قانون کار و بیمه ی تامین اجتماعی،هدفمندی یارانه و طرح استاد شاگردی و… تعطیل بردار نیست. این یک آموزشگاه واقعی برای رشد و در عین حال کسب دستاوردها و کامیابیهای بعدی و سازماندهی کارگران است.
اما مبارزه علیه فساد گسترده ی موجود، گشودن یک جبههی اعتراضی سیاسی تودهای جدید است. یک دادخواهی و کیفرخواست روشن علیه فاسدان، دست اندرکاران و خلاصه تمامی کسانی است که مسوول به وجود آمدن این وضعیت ننگین وغیرقابل تحمل هستند. برای این کار باید به کارگران گوشزد کنیم که به هیچ وجه نباید به اقدامات بالاییها و محاکم قضایی دلخوش کنیم. نباید با بی تفاوتی سیاسی منتظر بود تا در آینده ی نامعلوم مثلا بعد از دگرگونی و تغییرات سیاسی وسیع حق این جانیان و متجاوزان به اموال عمومی و… به کف دستشان گذاشته شود . امر نظارت از پایین، تحقیق و سوال پیچ کردن مسوولان و مقامات پیگیری و بررسی اسناد و دفاتر، حساب و کتاب، مداخله آگاهانه گام به گام و مرحله و مرحله باید در دستور کار باشد. نتیجه ی غفلت همین است که تا به حال بوده است . شیوههای گذشته جواب نداده و نخواهد داد.
برای مبارزه با فساد میباید خواستار وسیع ترین آزادیهای بی قید و شرط فعالیتهای سیاسی، از جمله آزادی احزاب و آزادی بیان و حق تشکل باشیم. به خصوص آزادی مطبوعات و رفع کامل فیلترینگ و حق دسترسی آزادانه به تمامی اطلاعات و نظارت جایگاه فوق العاده مهمی دارد تا جایی که میتوان گفت، بدون این آزادیها امر مبارزه علیه فساد تقریبا غیرممکن و نشدنی و کم دامنه خواهد بود. به همین خاطر باید هوشیارانه این توقعات و انتظارات و تحقق آنها سرلوحهی اقدامات قرار گیرد. عدم مصونیت کلیه افراد و مناصب نیز هیچ جای تخفیف و اما و اگر ندارد. باور کنیم که خلاف کاران بزرگ اقتصادی همیشه و همه جا قانون را به نفع خود تفسیر و اجرا میکنند. ما که خواستار تغییرات مثبت و جدی در قانون کار بیمه، تامین اجتماعی، خانواده و استاد شاگردی و غیره هستیم چرا خواستار تغییر قانون اساسی نباشیم. این قانون نشان داده است که نمیتواند به نیاز انسانِ امروز پاسخ درخور دهد. در ضمن روشن گردد که کدام بند از قانون اساسی منافع کارگران و زحمتکشان را کاملا تامین میکند و تا به حال کی و کجا اجرا شده است؟
برای مبارزه با فساد به بیشترین آزادی و نیروی ممکن احتیاج داریم. تمام امکانات قانونی و گسترده ترین حضور مردمی برای این امر، بسیار مهم و ضروری است.
در اواخر قرن ۱۸ بسیاری از فلاسفه کوشیدند با تشریح نقطه نظرات خود قوانینی را برای ادارهی بهتر جامعه به تصویب برسانند. در قرن ۲۱ و در دنیای مدرن کنونی شاهد هستیم که عدالت اجتماعی کاملا منسوخ شده و آسیبها و گرفتاریها و مشکلات ناشی از جهانی شدن هر چه بیشترِ سرمایه و اقتصاد، ما را نیازمند قوانین جدیدی کرده تا بتوانیم با اتکا به آن حداقل مانعی در برابر سوءاستفاده کنندگان از رانتهای اطلاعاتی و سیاسی (مثل انتصاب نهاوندیان به عنوان رییس دفتر رییس جمهور و رییس اتاق صنایع و بازرگانی) و پول و قدرت و فراریان از مجازات ایجاد کنیم، به این امید که بتوان قدری توازن و عدالت اجتماعی را به نفع محرومان تغییر داد، چرا که میدانیم این اقدامات، سرمایه داری را نابود نمیکند. رفرمیست هم نیستیم؛ اما نباید شک داشت که این تغییرات هر چند کوچک میتواند برای ما بسیار سرنوشت ساز باشد.
کارگران و زحمتکشان هر طور که باشد باید بتوانند به عنوان یک روزنهی تعیین کننده و مستقل در معادلات سیاسی، حضور به هم رسانند. آماده ساختن آنها با تمام سختی وظیفهی ماست.
در متن این توازن قدرت طبقاتی و سیاسی است که طبقهی کارگر شاهد زورگویی صاحبان سرمایه و قدرت و چپاول تمام داشتههایش میشود. تنها در صورتی که طبقهی کارگر آگاهانه برای تغییر این توازن قوا بکوشد میتواند به آینده امید داشته باشد و گرنه، سرکوب، بی حقوقی، فقر و بیکاری و فساد به درجاتی گسترش مییابد که این روزها ایام خوبمان باشد. برای دزدان و غارتگران هیچ حد و مرز و توقفی وجود ندارد. باید انتخاب کرد. با ترجیع بندِ نمیشود و نمیتوان و نمیگذارند، هیچ گرهای ازمشکلات بی شمار کاسته نخواهد شد. اجازه میخواهم با نقل قسمتی از کتاب “آیا چنین جهانی می خواهیم؟ ” نوشتهی قاضی شجاع و ضد فساد نروژی خانم اوایولی، بر این حقیقت مهم مجددا تاکید کنیم که تک تک ما و نیروی کلی و جمعی و سازماندهی شده ما میتواند خیلی اقدامات ناممکن را عملی سازد. در صفحهی ۱۶۴ میخوانیم:
” یکی از انسانهای شگفت انگیزی که پس از بازگشت به نروژ با او ملاقات کردم کریستیان لوتوسن بود. او از آخرین بازماندههای اردوگاههای آلمان نازی بود. که با کمترین امکانات موفق به کاری بزرگ و فوقالعاده شده بود. ماجرایی که او از سر گذرانده بود برای کسانی که پای در راه مبارزهای سخت میگذارند بسیار آموزنده است.
او در اردوگاههای آلمان نازی اسیر بود و به خاطر آشنایی با زبان آلمانی موفق شده بود در دفتر پست اردوگاه کار کند. او با یک قلم و چند برگ کاغذی که توانسته بود از دفتر اردوگاه مخفیانه بردارد شروع به آمارگیری از اسرا کرد. در جریان آمارگیری و یاداشت نام زندانیان تازه وارد متوجه شد که اردوگاههای دیگری نیز وجود دارد که مخفی است و در لیست اردوگاههای آلمان نازی وجود ندارد. اردوگاه اشتروت هوف که چندی بعد، خود او هم به آن جا منتقل شد؛ جایی است که اسرا بدون باقی ماندن نام و نشانی از آنها ناپدید میشدند. او با پیگیری هر روزه موفق شد نام نفر به نفر افراد نروژی را که در اردوگاهها بودند پیدا و یادداشت کند و این لیست را که شامل چند هزار نفر میشد توسط یک خانم نروژی به نام واندا هیورت که هفتهای یک بار اجازه داشت برای انجام کار وارد اردوگاه شود به خارج منتقل کند و با دخالت دولت سوئد ۳۰ اتوبوس سفید رنگ روانه آلمان شد و تمامی افراد این لیست را که از اهالی اسکاندیناوی بودند از اردوگاهها جمع آوری کرد و به کشورشان بازگرداند. کاری بزرگ که تنها با یک قلم و چند برگ کاغذ صورت گرفت.
زمانی که یک نفر و در بدترین شرایط میتواند کاری به این بزرگی صورت دهد چرا ما نتوانیم…؟
تاکید مجدد داشته باشیم بر این باور که باید در ما ریشه بدواند که هزاران میلیارد پول به یغما رفته حق مسلم ماست. میتوان با آنها بیمارستان، مدرسه، راه، هوای پاک و محیط زیست سالم و پارک بازی برای کودکان، کتابخانه و استخر و ورزشگاه و تفریح گاههای بیشتر برای یک زندگی بهتر داشت.می توان به کودکان خیابانی و کار بردگان جنسی، آسیب دیدگان جنگ، تجاوز و خشونت و شکنجه و نیز بیماران صعب العلاج و قربانیان جهل و خرافات و مواد مخدر و کارگران مهاجر و بیکار و… آن چنان خدماتی ارائه نمود که این مصائب مربوط به گذشته باشد و در عین حال برای همیشه به موزههای تاریخ سپرده شود. طبقهی کارگر ایران با این مبارزه نیرومندتر و متحدتر میشود. طبقهی کارگرِ ایران باید بتواند حداقل در یک عرصه به یک پیروزی چشمگیر دست یابد تا تجدید قوا کرده و با روحیه تعرضی به مبارزه ادامه دهد. کاری باید کرد! کاری که زمین را زیر پای فاسدان داغ کند.
۱۱ آذر