شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴ - ۰۱:۱۹

شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴ - ۰۱:۱۹

ما راویان قصه‌های رفته‌‌ از‌ یادیم
بیاییم رنجِ این روزهای دشوار را کم کنیم. با تغییر در نگرش، با چه باید کردِی دیگر… با عشق و زنده‌باد زندگی… نکبتِ جنگ، خانمان‌سوز است… بیانِ خواستِ یک‌صدایِ برقراری...
۲۱ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
اعلامیه هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر): «جبهه کردستانی»، ائتلافی علیه جنبش «زن، زندگی، آزادی»
این هفت جریان کردستانی، در جریان تهاجم بسیار کارشده، هدفمند و برنامه ریزی شده برای لیبیایی کردن ایران، از سوی “جامعه جهانی” به رهبری آمریکا و نیروی نیابتی اش اسرائیل،...
۲۰ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
نویسنده: هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
بیانیۀ میرحسین موسوی از زندان اختر
مردم پس از آنچه گذشت انتظاراتی از حکومت دارند... در کوتاه‌مدت، اقداماتی سریع و نمادین چون آزادی زندانیان‌ سیاسی و تغییر واضح در رویکردهای رسانۀ ملی کمترین توقعات است. برگزاری...
۲۰ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: میرحسین موسوی
نویسنده: میرحسین موسوی
روایت زنان افغانستانی از رد مرز
آنچه می‌خوانید روایت چهار زن افغان‌تبار است که سال‌ها در ایران زندگی کرده‌، فرزند به دنیا آورده‌، کار کرده‌ و روابط انسانی و پیوندهای عاطفی داشته‌اند اما در چند ماه گذشته...
۲۰ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: سوما نگه‌داری‌نیا
نویسنده: سوما نگه‌داری‌نیا
در ستایش ایستادگی: به زندانیان و همۀ آنانی که آزادی را معنا کردند
ما با نام تو، نه فقط از تو، که از همه‌ی آدم‌های ایستاده یاد می‌کنیم. از آن‌ها که هنوز باور دارند: آزادی، امتیاز نیست — فضیلت است و حقیقت، اگرچه...
۱۹ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: بهروز ورزنده
نویسنده: بهروز ورزنده
عظمت را دوباره به جنبش ضدجنگ برگردانیم
قصد این نوشته بررسی شرایطی که به جنگ اخیر ختم شد، سیاست‌های مرگبار رهبران جمهوری اسلامی و یا جنایات اسرائیل در منطقه نیست. بلکه یافتن راهی برای تقویت جنبش ضدجنگ...
۱۹ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: رضا جاسکی
نویسنده: رضا جاسکی
شوخیِ تلخِ تاریخ!
اگر به‌فرض در جهان وارونۀ کنونی شانسی هم برای ربودن جایزۀ صلح نوبل برای یک صلح‌طلب قلابی چون ترامپ و به قول خود وی استقرار صلح از موضع اقتدار وجود...
۱۹ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: تقی روزبه
نویسنده: تقی روزبه

احساس فاجعە

من در این سالهای آخر، از زمانیکە کم کم احساس کردم کە باید بە یک سفر طولانی بروم، یکدفعە و بطور غیرمنتظرەای بە تلفیق این دو علاقەمند شدم. البتە این جوری هم نیست کە از هر کدام فقط یک نمونە توی ساکم باشد، نە، برعکس. نمونەهای متفاوت داشتەام، و دارم. بستە بە شرایط راە و سفر. و سفر آسان نمود اول (و نیافتاد مشکلها ابدا)، درست بخاطر همین تلفیق و نمونەهای متفاوت بود. سفر من بدبخت!... من بیچارە!

 
حادثە عجیبی بود، ولی باورکردنی،… باور کنید! موقعی کە در آن شب بدون ابر، اما عاری از ستارگان از قطار پیادە شدم، آنها را همراە خودم نداشتم. عجیب بود! من کە همیشە آدم بسیار دقیق و هشیاری بودم، اما این بار از بی مبالاتی خودم خشکم زد. وحشتزدە شدم. خوشبختانە چند ثانیەای طول نکشید کە بهوش آمدە، بلافاصلە بدنبال قطار دویدم، ولی قطار درهایش را بستەبود و داشت دور می شد. داد زدم، التماس کردم، گفتم کە من بدون آنها هیچ آیندەای نخواهم داشت،… من بدبخت!… من بیچارە! اما قطار راە خود را می رفت، بی هیچ گونە اعتنا و گوش شنوائی، درست در آن مسیری کە بە دشت بسیار بازی می خورد. چقدر قطار در عین دور شدن، دست یافتنی می نمود. من کە برای اولین بار بود در عمرم دوری و نزدیکی را با هم در یک لحظە تجربە می کردم، خیلی سریع از دویدن خستە شدم! 
 
موقعی کە ایستادم، تازە متوجە شدم کە مردم زل زل دارند بە من نگاە می کنند. بعدها بود کە فهمیدم در این شهر، سالهاست کسی دنبال قطار ندویدە بود. آنها خیلی سادە موقعیکە چیزی را جا می گذاشتند، با یک تلفن بە ایستگاە بعدی اطلاع دادە و روز بعد آن را در یک بستە پستی درست جلو در خانەاشان تحویل می گرفتند.
 
برگشتم و از دور بە ساکم خیرە شدم کە تک و تنها ایستادە و آنجا منتظر من بود. ساکی از جنس پوست خر، کە گاهی وقتها احساس می کردم بوی عرعر می داد. عرعری آمیختە بە بوی شاش. و شاید پدربزرگ خرە، زمانی در همین ایستگاە و البتە آن زمان هنوز دشت، جفتک پراکندە و از سنگینی بار روی دوشش، دندانکی ساییدە برهم، با لبهای باز بە آسمان، درظاهر خندیدە بود. و تنها من می دانم کە آن خندە ظاهری ابدا خندە نبودە است،… ابدا! من بدبخت خیالی!
 
با وجود احساس فاجعەای کە در من وجود داشت، اما از اینکە ساکم آنجا بود و من هنوز چیزکی داشتم، تبسمی لبانم را در خود گرفت. بە نظر من آدمی باید درست در لحظە از دست دادن چیزی یا چیزهایش، سریع بە یاد بیاورد کە هنوز خیلی چیزهای دیگری هست کە داردشان. احساسی خوب کە از جنس فاجعە می کاهد. هرچند، هر چیزی در حدود خود بی نظیر است و جایگزینی اش با دیگری تقریبا غیرممکن. من کە سالهاست با این بەیاد آوردنها تمرین مداوم می کنم، بە نزدیکی ساکم رسیدم، و درست هنگامیکە رسیدم، دوبارە احساس ناخوشایند چند لحظە قبل بە من بازگشت. 
 
بە ساکم خیرە شدم. رنگی خاکستری بر سفیدی بطن، و یا شاید برعکس. و اندرونش هنوز چە چیزهای دیگری هم. اگر این را زودتر می دانستم، بی گمان بدان شتابزدگی بە دنبال قطارە نمی دویدم. سعی کردم بە اندرون بیاندیشم. من بدبخت!… من بیچارە!… بیاد آوردم: یک دست لباس اضافە، بیجامە، لباس زیر، ادکلن ارزان قیمت بدبو، یک شیشە عطر کوچک تقریبا بی بو، جوراب، مسواک، خمیر، ریش تراش برقی و سرانجام دو کتاب (یک رمان و یک کتاب تاریخی). تبسمی لبانم را از هم گشود. من همیشە اینطوریم. موقعیکە ادبیات و تاریخ با هم توی ذهن و فکرم می آیند، فوری خوشحال می شوم. البتە باید عرض کنم کە فی البداهە نمی دانم چرا، اما موقعیکە فکرم را بە کار می اندازم و دوبارە خیال برم می دارد، می فهمم چرا. خیلی سادە، چونکە فکر می کنم تاریخ، ادبیات را می سازد و متقابلا هم، یعنی اینکە ادبیات هم تاریخ را می سازد. بقول معروف یک پیوند و ارتباط دیالکتیکی. البتە نمونە برای تزم هم دارم. الکی کە نمی گویم. نمونەام هم کتاب ‘دن آرام’ است. خیلی سادە. تاریخ، دن آرام را ساخت و بعد هنگامیکە شولوخوف دن آرام را نوشت، تاریخ هم ساختە شد. آن هم چە جوری! درست از نوع زندە و مارش گونەاش، آنطوری کە آدم می تواند حتی بعد از گذشتن سالهای مدید، هنگام خواندن متن، باز دوبارە و چند بارە صدای پای سربازان، آب رود و نواهای عاشقانە را بشنود. حتی بە جرات می توانم بگویم کە در این کتاب، چنان تاریخ و ادبیات با هم قاطی می شوند کە عین یک پیکر و یک وجود واحد می شوند،… درهم تنیدە، در واژەای مسمم بە نام ‘دن آرام’.
 
 آە کە از حرفای گندە، سر خودم هم درد می کند!
 
من در این سالهای آخر، از زمانیکە کم کم احساس کردم کە باید بە یک سفر طولانی بروم، یکدفعە و بطور غیرمنتظرەای بە تلفیق این دو علاقەمند شدم. البتە این جوری هم نیست کە از هر کدام فقط یک نمونە توی ساکم باشد، نە، برعکس. نمونەهای متفاوت داشتەام، و دارم. بستە بە شرایط راە و سفر. و سفر آسان نمود اول (و نیافتاد مشکلها ابدا)، درست بخاطر همین تلفیق و نمونەهای متفاوت بود. سفر من بدبخت!… من بیچارە!
 
بە ساک خیرە می شوم. خودم را کماکان خوشبخت می بینم. چونکە، ساکم را دارم با محتویات درونش، و نیز با احساسی کە بە من منتقل می کند: احساس اینکە هنوز مسافرم و می توانم با قطار بعدی، بعد از یک شب اتراق در این شهر غریب، بە راە خودم ادامە بدهم (اگرچە در مسیری خلاف رویاهایم). شبی خوب در یک هتل بی درجە، با ارزانترین غذاها و البتە با کتابهایم کە مهملات راە را مهمل تر می کنند. و چە خوب! 
 
در اثنائی کە من ایستادەام و کماکان با ساک همراهم در یک کلنجار ادبی ـ تاریخی ام، متوجە می شوم کە ایستگاە خلوت شدە است. مردم چقدر زود می روند! و اینکە چرا کسی منتظر قطار بعدی نیست، متعجبم می کند. نە، من نباید زیاد پاپیچ خردەریزەها بشوم. شب کماکان دیر وقت هست و من هرچە زودتر باید ایستگاە قطار را ترک کردە و بە شهر بروم. و درست هنگامیکە می خواهم دستم را درازکردە، ساک را برداشتە و بعنوان آخرین فرد، ایستگاە نیمە تاریک ـ نیمە روشن را ترک کنم، دوبارە احساس فاجعە چند لحظە پیش در من عروج می کند. از دولایی درآمدە و دوبارە مثل تیر چراغ برقها راست می شوم. دستم بە طرف خودم برمی گرد، درست در مسیر جیبهای پالتوم کە تا زانوهایم می رسد. 
 
من دستهایم را در قطار جاگذاشتە بودم. درست هنگامیکە از خواندن مداوم، پی در پی و بە نوبت دو کتاب ادبی و تاریخی خستە شدە بودم و خوابم گرفتە بود، آنها، بی ارادە روی صندلی افتادە بودند. بعد، هنگامیکە توسط مامور بیدار شدم کە دیر است و باید بجنبم، چنان هولکی پایین رفتە بودم کە یادم رفتە بودم برشان دارم. 
 
اما،… اما کی ساک را پایین آوردە بود؟… من،… یا!
 
آنهای داخل ساک هم دو تا بودند. 
  
تاریخ انتشار : ۱۹ شهریور, ۱۳۹۵ ۶:۴۱ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

ضرورت مقابلۀ هوشیارانه با تهاجم راست افراطی؛ همبستگی مردمی سدّی استوار در دفاع از میهن

هرچند تهدیدهایی چون تکرار کشتار ۶۷ ره به جایی نمی‌برند اما هشداری جدی و خطری جدی‌اند علیه تمامیت ایران و اتفاقاً خاستگاه اصلی‌اش همان نیروی متجاوزی است که سال‌هاست نقشۀ حمله به ایران را از طرق مختلف و از جمله کاشتن جاسوسان و فریب‌خوردگانی در درون نیروهای امنیتی و نظامی ایران طراحی می‌کند. دشمنان واقعی ایران به دنبال رخ دادن فجایعی این‌چنینی‌اند تا دست‌آویزی پیدا کنند برای دفاع دروغین از «حقوق بشر» و ریختن بمب‌های‌شان بر سر مردم ایران.

ادامه »
سرمقاله

اسراییل در پی تحقق رؤیای خونین «تغییر چهرۀ خاورمیانه»!

دست‌کم دو دهه است که تغییر جغرافیای سیاسی منطقۀ ما بخشی از اهداف امریکا و اسراییل‌اند . نتانیاهو بارها بی‌پرده و باافتخار از هدف‌اش برای «تغییر چهرۀ خاورمیانه» سخن گفته است. در اولین دیدارش با دونالد ترامپ در آغاز دور دوم ریاست جمهوری نیز مدعی شد که اسراییل و امریکا به طور مشترک در حال مبارزه با دشمنان مشترک و «تغییر چهرۀ خاورمیانه»‌اند.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

سیمور هرش: آنچه به من گفته شده است در ایران اتفاق خواهد افتاد.

یک مقام آگاه امروز به من گفت: «این فرصتی است برای از بین بردن این رژیم برای همیشه، و بنابراین بهتر است که ما به سراغ بمباران گسترده برویم.» … بمباران برنامه‌ریزی‌شده آخر هفته اهداف جدیدی نیز خواهد داشت: پایگاه‌های سپاه انقلاب اسلامی، که از زمان سرنگونی خشونت‌آمیز شاه ایران در اوایل سال ۱۹۷۹ با کسانی که علیه رهبری انقلاب مبارزه می‌کنند، مقابله کرده‌اند.

مطالعه »
یادداشت

در نقد بیانیه فعالین مدنی بشمول برندگان نوبل صلح درباره جنگ…

آخرین پاراگراف بیانیه که بخودی خود خطرناک‌ترین گزاره این بیانیه است آنجایی است که میگویند: ” ما از سازمان ملل و جامعه‌ی بین‌المللی می‌خواهیم که با برداشتن گام‌های فوری و قاطع، جمهوری اسلامی را به توقف غنی‌سازی، و هر دو‌طرف جنگ را به توقف حملات نظامی به زیرساخت‌های حیاتی یکدیگر، و توقف کشتار غیرنظامیان در هر دو سرزمین وادار نمایند.” مفهوم حقوقی این جملات اجرای مواد ۴۱ و ۴۲ ذیل فصل هفتم اساسنامه ملل متحد است.

مطالعه »
بیانیه ها

ضرورت مقابلۀ هوشیارانه با تهاجم راست افراطی؛ همبستگی مردمی سدّی استوار در دفاع از میهن

هرچند تهدیدهایی چون تکرار کشتار ۶۷ ره به جایی نمی‌برند اما هشداری جدی و خطری جدی‌اند علیه تمامیت ایران و اتفاقاً خاستگاه اصلی‌اش همان نیروی متجاوزی است که سال‌هاست نقشۀ حمله به ایران را از طرق مختلف و از جمله کاشتن جاسوسان و فریب‌خوردگانی در درون نیروهای امنیتی و نظامی ایران طراحی می‌کند. دشمنان واقعی ایران به دنبال رخ دادن فجایعی این‌چنینی‌اند تا دست‌آویزی پیدا کنند برای دفاع دروغین از «حقوق بشر» و ریختن بمب‌های‌شان بر سر مردم ایران.

مطالعه »
پيام ها

پیام به کنگرهٔ بیست‌وششم حزب کمونیست آلمان

ما بر این باوریم که چپ اگر نتواند در برابر ماشین جنگی سرمایه‌داری بایستد، اگر چپ صدای رنج مردمان بی‌پناه نباشد، اگر چپ در خیابان‌ها، کارخانه‌ها، اردوگاه‌ها و مناطق جنگ‌زده حضور نداشته باشد، از رسالت تاریخی خود فاصله گرفته است. ما برای بنای جهانی دیگر مبارزه می‌کنیم – جهانی فارغ از استثمار، از سلطه، از مرزهای ساختگی، از جنگ و نژادپرستی.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

ما راویان قصه‌های رفته‌‌ از‌ یادیم

اعلامیه هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر): «جبهه کردستانی»، ائتلافی علیه جنبش «زن، زندگی، آزادی»

بیانیۀ میرحسین موسوی از زندان اختر

روایت زنان افغانستانی از رد مرز

در ستایش ایستادگی: به زندانیان و همۀ آنانی که آزادی را معنا کردند

عظمت را دوباره به جنبش ضدجنگ برگردانیم