شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۱:۴۲

كار، ارگان سازمان فداييان خلق ايران (اكثريت)

شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۱:۴۲

احساس فاجعە

من در این سالهای آخر، از زمانیکە کم کم احساس کردم کە باید بە یک سفر طولانی بروم، یکدفعە و بطور غیرمنتظرەای بە تلفیق این دو علاقەمند شدم. البتە این جوری هم نیست کە از هر کدام فقط یک نمونە توی ساکم باشد، نە، برعکس. نمونەهای متفاوت داشتەام، و دارم. بستە بە شرایط راە و سفر. و سفر آسان نمود اول (و نیافتاد مشکلها ابدا)، درست بخاطر همین تلفیق و نمونەهای متفاوت بود. سفر من بدبخت!... من بیچارە!

 
حادثە عجیبی بود، ولی باورکردنی،… باور کنید! موقعی کە در آن شب بدون ابر، اما عاری از ستارگان از قطار پیادە شدم، آنها را همراە خودم نداشتم. عجیب بود! من کە همیشە آدم بسیار دقیق و هشیاری بودم، اما این بار از بی مبالاتی خودم خشکم زد. وحشتزدە شدم. خوشبختانە چند ثانیەای طول نکشید کە بهوش آمدە، بلافاصلە بدنبال قطار دویدم، ولی قطار درهایش را بستەبود و داشت دور می شد. داد زدم، التماس کردم، گفتم کە من بدون آنها هیچ آیندەای نخواهم داشت،… من بدبخت!… من بیچارە! اما قطار راە خود را می رفت، بی هیچ گونە اعتنا و گوش شنوائی، درست در آن مسیری کە بە دشت بسیار بازی می خورد. چقدر قطار در عین دور شدن، دست یافتنی می نمود. من کە برای اولین بار بود در عمرم دوری و نزدیکی را با هم در یک لحظە تجربە می کردم، خیلی سریع از دویدن خستە شدم! 
 
موقعی کە ایستادم، تازە متوجە شدم کە مردم زل زل دارند بە من نگاە می کنند. بعدها بود کە فهمیدم در این شهر، سالهاست کسی دنبال قطار ندویدە بود. آنها خیلی سادە موقعیکە چیزی را جا می گذاشتند، با یک تلفن بە ایستگاە بعدی اطلاع دادە و روز بعد آن را در یک بستە پستی درست جلو در خانەاشان تحویل می گرفتند.
 
برگشتم و از دور بە ساکم خیرە شدم کە تک و تنها ایستادە و آنجا منتظر من بود. ساکی از جنس پوست خر، کە گاهی وقتها احساس می کردم بوی عرعر می داد. عرعری آمیختە بە بوی شاش. و شاید پدربزرگ خرە، زمانی در همین ایستگاە و البتە آن زمان هنوز دشت، جفتک پراکندە و از سنگینی بار روی دوشش، دندانکی ساییدە برهم، با لبهای باز بە آسمان، درظاهر خندیدە بود. و تنها من می دانم کە آن خندە ظاهری ابدا خندە نبودە است،… ابدا! من بدبخت خیالی!
 
با وجود احساس فاجعەای کە در من وجود داشت، اما از اینکە ساکم آنجا بود و من هنوز چیزکی داشتم، تبسمی لبانم را در خود گرفت. بە نظر من آدمی باید درست در لحظە از دست دادن چیزی یا چیزهایش، سریع بە یاد بیاورد کە هنوز خیلی چیزهای دیگری هست کە داردشان. احساسی خوب کە از جنس فاجعە می کاهد. هرچند، هر چیزی در حدود خود بی نظیر است و جایگزینی اش با دیگری تقریبا غیرممکن. من کە سالهاست با این بەیاد آوردنها تمرین مداوم می کنم، بە نزدیکی ساکم رسیدم، و درست هنگامیکە رسیدم، دوبارە احساس ناخوشایند چند لحظە قبل بە من بازگشت. 
 
بە ساکم خیرە شدم. رنگی خاکستری بر سفیدی بطن، و یا شاید برعکس. و اندرونش هنوز چە چیزهای دیگری هم. اگر این را زودتر می دانستم، بی گمان بدان شتابزدگی بە دنبال قطارە نمی دویدم. سعی کردم بە اندرون بیاندیشم. من بدبخت!… من بیچارە!… بیاد آوردم: یک دست لباس اضافە، بیجامە، لباس زیر، ادکلن ارزان قیمت بدبو، یک شیشە عطر کوچک تقریبا بی بو، جوراب، مسواک، خمیر، ریش تراش برقی و سرانجام دو کتاب (یک رمان و یک کتاب تاریخی). تبسمی لبانم را از هم گشود. من همیشە اینطوریم. موقعیکە ادبیات و تاریخ با هم توی ذهن و فکرم می آیند، فوری خوشحال می شوم. البتە باید عرض کنم کە فی البداهە نمی دانم چرا، اما موقعیکە فکرم را بە کار می اندازم و دوبارە خیال برم می دارد، می فهمم چرا. خیلی سادە، چونکە فکر می کنم تاریخ، ادبیات را می سازد و متقابلا هم، یعنی اینکە ادبیات هم تاریخ را می سازد. بقول معروف یک پیوند و ارتباط دیالکتیکی. البتە نمونە برای تزم هم دارم. الکی کە نمی گویم. نمونەام هم کتاب ‘دن آرام’ است. خیلی سادە. تاریخ، دن آرام را ساخت و بعد هنگامیکە شولوخوف دن آرام را نوشت، تاریخ هم ساختە شد. آن هم چە جوری! درست از نوع زندە و مارش گونەاش، آنطوری کە آدم می تواند حتی بعد از گذشتن سالهای مدید، هنگام خواندن متن، باز دوبارە و چند بارە صدای پای سربازان، آب رود و نواهای عاشقانە را بشنود. حتی بە جرات می توانم بگویم کە در این کتاب، چنان تاریخ و ادبیات با هم قاطی می شوند کە عین یک پیکر و یک وجود واحد می شوند،… درهم تنیدە، در واژەای مسمم بە نام ‘دن آرام’.
 
 آە کە از حرفای گندە، سر خودم هم درد می کند!
 
من در این سالهای آخر، از زمانیکە کم کم احساس کردم کە باید بە یک سفر طولانی بروم، یکدفعە و بطور غیرمنتظرەای بە تلفیق این دو علاقەمند شدم. البتە این جوری هم نیست کە از هر کدام فقط یک نمونە توی ساکم باشد، نە، برعکس. نمونەهای متفاوت داشتەام، و دارم. بستە بە شرایط راە و سفر. و سفر آسان نمود اول (و نیافتاد مشکلها ابدا)، درست بخاطر همین تلفیق و نمونەهای متفاوت بود. سفر من بدبخت!… من بیچارە!
 
بە ساک خیرە می شوم. خودم را کماکان خوشبخت می بینم. چونکە، ساکم را دارم با محتویات درونش، و نیز با احساسی کە بە من منتقل می کند: احساس اینکە هنوز مسافرم و می توانم با قطار بعدی، بعد از یک شب اتراق در این شهر غریب، بە راە خودم ادامە بدهم (اگرچە در مسیری خلاف رویاهایم). شبی خوب در یک هتل بی درجە، با ارزانترین غذاها و البتە با کتابهایم کە مهملات راە را مهمل تر می کنند. و چە خوب! 
 
در اثنائی کە من ایستادەام و کماکان با ساک همراهم در یک کلنجار ادبی ـ تاریخی ام، متوجە می شوم کە ایستگاە خلوت شدە است. مردم چقدر زود می روند! و اینکە چرا کسی منتظر قطار بعدی نیست، متعجبم می کند. نە، من نباید زیاد پاپیچ خردەریزەها بشوم. شب کماکان دیر وقت هست و من هرچە زودتر باید ایستگاە قطار را ترک کردە و بە شهر بروم. و درست هنگامیکە می خواهم دستم را درازکردە، ساک را برداشتە و بعنوان آخرین فرد، ایستگاە نیمە تاریک ـ نیمە روشن را ترک کنم، دوبارە احساس فاجعە چند لحظە پیش در من عروج می کند. از دولایی درآمدە و دوبارە مثل تیر چراغ برقها راست می شوم. دستم بە طرف خودم برمی گرد، درست در مسیر جیبهای پالتوم کە تا زانوهایم می رسد. 
 
من دستهایم را در قطار جاگذاشتە بودم. درست هنگامیکە از خواندن مداوم، پی در پی و بە نوبت دو کتاب ادبی و تاریخی خستە شدە بودم و خوابم گرفتە بود، آنها، بی ارادە روی صندلی افتادە بودند. بعد، هنگامیکە توسط مامور بیدار شدم کە دیر است و باید بجنبم، چنان هولکی پایین رفتە بودم کە یادم رفتە بودم برشان دارم. 
 
اما،… اما کی ساک را پایین آوردە بود؟… من،… یا!
 
آنهای داخل ساک هم دو تا بودند. 
  
تاریخ انتشار : ۱۹ شهریور, ۱۳۹۵ ۶:۴۱ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سخن روز

دادگاه نیلوفر حامدی و الهه محمدی، دو خبرنگار بازداشت‌شده، باید علنی برگزار شود!

بازداشت وکیفر خواست علیه الهه محمدی و نیلوفر حامدی فاقد وجهه قانونی است. کیفر خواست مملو از اتهاماتی است که هیچگونه پیوند و ارتباطی با موضوع پوشش اعتراضات ندارد. اگرپوشش خبری این دو، حتی نشر اکاذیب، تشویش اذهان عمومی، تبلیغ علیه نظام بوده باشد، بازداشت نه ماهه آنان فاقد هرگونه دلیل حقوقی است، زیرا که قانونگذار برای این گونه جرائم، حداکثر یک ماه بازداشت موقت و قابل تمدید برای یک ماه دیگر درنظر گرفته است

مطالعه »
یادداشت

مبارزه با کار کودک از راه قرار داد های بین المللی و آموزش

۸۵درصد از کودکان کار در ایران اتباع خارجی و مهاجرند. این کودکان از لحاظ قانونی غیرمجاز محسوب می‌شوند. اوراق هویتی ندارند، برخوردار از بیمه‌های اجتماعی نیستند و سازمان بهزیستی نمی‌تواند به تحصیل آنان کمک کند

مطالعه »
آخرین مطالب

فروتنی فکری، دریچه‌ای به سوی گفت‌وگوهای سازنده در شبکه‌های اجتماعی

اگر هریک از کاربران شبکه‌ها‌ی اجتماعی از موضع فروتنی فکری به بده‌بستان‌های آنلاین بپردازند، و تشخیص دهند که هر کاربرِ دیگری فرصتی برای رشد و پرکردن شکاف‌های دانایی‌شان فراهم می‌کند، آنگاه شبکه‌ها‌ی اجتماعی، به‌جای آنکه گودالی برای فروافتادن به نخوت فکری، خودبرحق‌بینی و قبیله‌گرایی باشند، رفته‌رفته به محیطی سرشار و بی‌نظیر برای رشد و پیشرفت انسانی بدل ‌می‌شوند.

این فساد سیاسی حتا به واشنکتن و لندن راه باز کرده بود

سال‌های ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ با اوکرایین کار می‌کردم و از این‌رو رفت‌و‌آمد های به کئیف این شهر زیبا و تاریخی داشتم. بهترین خاطراتم از این شهر مردم خوب و زیبایی اوکرایین بود. اما بد ترین خاطراتم را مصیبت فساد اداری در اوکرایین با خود دارد. فساد اداری در اوکرایین شباهت های زیادی با افغانستان داشت.

نگاه به خویش پس از هجده ماه…

سازمان ما، سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) با همان آرمان شش دههٔ پیش خود، با برنامهٔ مدون، با چارچوب سیاست‌گذاری روزآمد و با سیاست‌های روزانهٔ خود در راه ارزش‌ها و اهداف والای صلح، آزادی، برابری، مردم‌سالاری و عدالت‌اجتماعی استوار در راه برپایی جامعه و نظام سوسیالیستی دموکراتیک در میهن و جهان می‌رزمد.

یاد

۱۶ خردادماه ۱۳۷۹ کانون نویسندگان ایران یکی از پیگیرترین اعضای خود را از دست داد و هوشنگ گلشیری که نسلی از داستان‌نویسان معاصر وام‌دار او هستند، جهان واژگان و حرمت بی‌چون و چرا بر واژگان را در سفر به خاک، وانهاده و رفت.

یادداشت

مبارزه با کار کودک از راه قرار داد های بین المللی و آموزش

۸۵درصد از کودکان کار در ایران اتباع خارجی و مهاجرند. این کودکان از لحاظ قانونی غیرمجاز محسوب می‌شوند. اوراق هویتی ندارند، برخوردار از بیمه‌های اجتماعی نیستند و سازمان بهزیستی نمی‌تواند به تحصیل آنان کمک کند

مطالعه »
بیانیه ها

برگزاری موفقیت‌آمیز کنگرهٔ سوم حزب چپ ایران (فداییان خلق) را آرزومندیم!

تاریخ جنبش مشترک ما و تجارب برگرفته از آن، ما را به این باور و عزم راسخ رسانده است که علیرغم تفاوت‌های نظری، رزم مشترک ما و نیروهای ترقی‌خواه میهن‌مان درمان درد مشترک دیرینۀ مردم را تسهیل و تسریع خواهد کرد.

مطالعه »
پيام ها

برگزاری موفقیت‌آمیز کنگرهٔ سوم حزب چپ ایران (فداییان خلق) را آرزومندیم!

تاریخ جنبش مشترک ما و تجارب برگرفته از آن، ما را به این باور و عزم راسخ رسانده است که علیرغم تفاوت‌های نظری، رزم مشترک ما و نیروهای ترقی‌خواه میهن‌مان درمان درد مشترک دیرینۀ مردم را تسهیل و تسریع خواهد کرد.

مطالعه »
بیانیه ها

برگزاری موفقیت‌آمیز کنگرهٔ سوم حزب چپ ایران (فداییان خلق) را آرزومندیم!

تاریخ جنبش مشترک ما و تجارب برگرفته از آن، ما را به این باور و عزم راسخ رسانده است که علیرغم تفاوت‌های نظری، رزم مشترک ما و نیروهای ترقی‌خواه میهن‌مان درمان درد مشترک دیرینۀ مردم را تسهیل و تسریع خواهد کرد.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

فروتنی فکری، دریچه‌ای به سوی گفت‌وگوهای سازنده در شبکه‌های اجتماعی

این فساد سیاسی حتا به واشنکتن و لندن راه باز کرده بود

مبارزه با کار کودک از راه قرار داد های بین المللی و آموزش

نگاه به خویش پس از هجده ماه…

دکتر احمد صابریان، رفیق فدایی و پزشک مردمی درگذشت